eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.3هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
اینم سه تا پارت هیجانی و طولانی خدمت شما
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌تعریف حجاب از زبان دکتر عزیزی ،هم کلی بخند😂😂 هم یه کوچولو یاد بگیر 🌸انتشاردهیدتادوستان هم استفاده کنن🌸 😃😃😃😃
•♥️🍃•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بهش‌گفتم‌محمد‌؛ خداروشکرهیچ‌گیری‌توزندگیمون‌نداریم! هرچۍ‌نگاه‌میکنم‌میبینم‌هیچ‌مشکلی‌ توزندگیمون‌نیست! بنظرت‌چرا؟! گفت‌:خانم‌برای‌اینکه‌من‌کارامو‌بہ‌شهدا‌میگم اونا‌خودشون‌بلدن‌حل‌کنن:))) بࢪگرفتہ‌ازکتاب‌پرواز‌درسحرگاه‌ بہ‌نقل‌ازهمسرشهید 🌹 🌱- - - - - - - - - -
می گفت: مذهبی و غیرمذهبی نداره! آدم باید برای خودش ارزش قائل باشه. هرچیزی رو نبینه هرچیزی رو به زبون نیاره هرچیزی رو گوش نده... 🌱
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یکی‌به‌آیت‌اللّٰه‌بهاءالدّینۍگفت: حاج‌آقا! دعاکنيدمن‌‌آدم‌بشم ایشون‌‌باخنده‌ۍِمليحی‌گفتن: بادعای‌خالی‌کسی‌ادم‌نمیشه بایدزحمت‌بکشید! - آره‌خلاصه(♥️˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ماھ‌بانوجان گاهی کھ چادرت خاکی می‌شود ؛ از طعنه‌ های مردم این شهر .. به گلزارِ شهدا برو خواهرم ، یادت نرود سرخیِ خون هزاران شهیدی کھ خرج سیاهـے چادرت شدند تا خاکی نشود !🌱` ‹ح‌ـجاب‌زهرایۍ🧕🏻🌱›
سلام رفقا میشه برای داداش دوستم ۵سالشه ۵تا صلوات بفرستید 🥺 بستریه بیمارستان دو هفته اس امروز خیلی حالش بدتر شده ممکنه ریه شو از دست بده 😭💔 تو گروه ها به دوست و رفیقاتونم بگید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رمان جدید
💜 رمان اورا 💜 قسمت نود و دوم حسین یه دفعه ماشینو بغل زد و بهم نگاه کرد تو چشماش میتونستم اون نگرانی رو درکش کنم ، اون نگرانی که باعثش من بودم..😢 با اینکه خودم استرس داشتم گوشامو تیز کردم ببینم چی میگه .. _ترنممم آخه من به تو چی بگم ..؟ نمیگی من سکته میکنم ‌...آخه چی بگم ..؟🥺 الانم ناراحت نباش ،،ببخش ترنممم که فریادم سرت بلند شد ..ببخش همینطور ک داشتم به حرفاش گوش میدادم خودم بغض کردم ، همون یه لحظه شنل روی سرم یکم با برده شد 🥲 با بوسه ایی که آقام حسین تو پیشونیم کاشت ، میتونم بگم نفسم بریده شد..🥰 دیگه از غم و نگرانی قبل خبری نبود و جاشو داده بود ک خوشحالی و بوسه حسین ‌.... حسین یه ۱ دقیقه بود ک همینجوری بهم زل میزد ...هرچی صداش زدم جوابمو نداد 😀 آخرش مجبور شدم با تکون دادنش از حال خودش درش بیارم _حسین هویی کجایی ؟ به چی نگاه میکنی اینقدر ؟🥲 _به ماه خونه ام .. اولش متوجه نشدم داره چی میگه با بهت به دور و برم نگاه کردم 😀 _گفتم حسین ماه خونت کیه دیگه ؟ این دیگه چه صیغه ایه🤨 _یه ماه دارم که الان روبه رومه ...😍اونم اسمش ترنمه خانومم و من بودم که اینجا خجالت زده سرم رو انداختم پایین و از خنگی خودم خندم گرفت😂 از حق نگذریم وقتی حسینو میبینم خیلی خنگ میشم فقط حسینه که روبه رومه دیگه هیچی نمی‌فهمم 😂 داشتم خنده میکردم و لپام قرمز شده بود😅 حسین گفت _باتوام خانومی به چی میخندی بگو منم بخندم دیگه 😉 _حسین دارم به خنگی خودم می‌خندم _خنگ ؟ چیه نشنوم بگی خنگ ها ...تو به این باهوشی خنگش کجا بود😉😂 💜نویسنده : A_S💜
💜 رمان اورا 💜 قسمت نود و سوم لبخند روی لبم تا وقتی برسیم دم تالار از بین نرفت.😊 ماشین رو روشن کرد و راه افتاد. تو راه حتی ثانیه ای دستم از دست حسین جدا نشد. نزدیک تالار بودیم که هیمی کشیدم که حسین هول زده برگشت سمتم _چی شد؟ خوبی ترنم؟ خانومم؟ _وای حسین من اصلا تالار رو یادم رفته بود بیخشید... به خدا اصلا هواسم نبود _شرمنده نمیتونم ببخشم.. 😁 _وا حسین مگه دختری ناز میکنی؟ _مگه ما مردا دل نداریم....باید از دلم در بیاری! _اوووو اینطوریه پس.... من روش خودمو دارم گفته باشم نگاه خیره اش رو چشمام حس قشنگی بهم داد😌 دستمو گذاشت روی تا ریش جذابش و صورتشو کشیدم سمت خودم لپش رو محکم ماچ کردم😚 انتظار همچین حرکتی رو نداشت برای همین چند ثانیه ای مکث کرده بود. خنده ام گرفته بود _حسین حسین کجاییییی اقاییی برو دیگه دیر میشه به خدا منتظرت بقیه بدون اینکه نگاه کنه لبخندی کجی زد و راه افتاد _حرص نخور عروس خانوم پیر میشی نمیگیرمتا با مشت کوبیدم تو بازوش😠 _دلتم به خدا عروس به این ماهی داری! الان دیگه منو رو دست میبرن _بله یه عروس دارم شاه نداره..... از خوشگلی تا نداره..... صورتی داره.... با شعری که با عشق برام می‌خوند یاد خاطرات بچگیم افتادم🥺 این بار من دستمو گذاشتم روی دستش که لبخندی عمیقی زد و دستم رو به صورتش نزدیک کرد و بوسه عمیقی روی دستم زد💜 وارد حیاط تالار که شدیم تا متوجه شدم که چقدر گیج بودم چقدر حسین هواسش یه همه چی بود👌🏻 برای تشکر ویژه محکم و ببند بهش گفتم: _خیلی خیلی خیلی دوست دارم اقااییییییییییییییییی ماشین رو نگه داشت جلوی در و اومد نزدیکم و دم گوشم جوابم رو داد: _مابیشتر خانمم اومد عقب و چشمکی برام زد پیاده شد تا در رو برام باز کنه🥰 💜نویسنده : A_S💜
42.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ✅اجرای طرحی زیبا با عنوان پویش توسط جمعی از دانشجویان فعال فرهنگی دانشگاه بیرجند 🌱در این طرح دانشجویان با اهدای هدیه هایی در محیط دانشگاه، ضمن قدردانی از فضیلت های اخلاقی افراد به شکلی زیبا اقدام به تذکر لسانی کردند. 🌷 👈رسانه باشید 💠 معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه بیرجند 🆔 @farhangi_uniof_birjand