10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌تعریف حجاب از زبان دکتر عزیزی ،هم کلی بخند😂😂 هم یه کوچولو یاد بگیر
🌸انتشاردهیدتادوستان هم استفاده کنن🌸
😃😃😃😃
•♥️🍃•
بهشگفتممحمد؛
خداروشکرهیچگیریتوزندگیموننداریم!
هرچۍنگاهمیکنممیبینمهیچمشکلی توزندگیموننیست!
بنظرتچرا؟!
گفت:خانمبرایاینکهمنکاراموبہشهدامیگم
اوناخودشونبلدنحلکنن:)))
بࢪگرفتہازکتابپروازدرسحرگاه
بہنقلازهمسرشهید
#شهیدمحمدغفاری
#یادشهداباصلوات 🌹
🌱- - - - - - - - - -
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
#کپی_ذکر_صلوات
می گفت:
مذهبی و غیرمذهبی نداره!
آدم باید برای خودش ارزش قائل باشه.
هرچیزی رو نبینه
هرچیزی رو به زبون نیاره
هرچیزی رو گوش نده... 🌱
یکیبهآیتاللّٰهبهاءالدّینۍگفت:
حاجآقا!
دعاکنيدمنآدمبشم
ایشونباخندهۍِمليحیگفتن:
بادعایخالیکسیادمنمیشه
بایدزحمتبکشید!
- آرهخلاصه(♥️˹➜˼
#کپی_ذکر_صلوات
ماھبانوجان
گاهی کھ چادرت خاکی میشود ؛
از طعنه های مردم این شهر ..
به گلزارِ شهدا برو
خواهرم ، یادت نرود سرخیِ خون
هزاران شهیدی کھ خرج سیاهـے
چادرت شدند تا خاکی نشود !🌱`
‹حـجابزهرایۍ🧕🏻🌱›
سلام رفقا
میشه برای داداش دوستم ۵سالشه ۵تا صلوات بفرستید 🥺 بستریه بیمارستان دو هفته اس امروز خیلی حالش بدتر شده ممکنه ریه شو از دست بده 😭💔
تو گروه ها به دوست و رفیقاتونم بگید
هدایت شده از رمان جدید
💜 رمان اورا 💜
قسمت نود و دوم
حسین یه دفعه ماشینو بغل زد و بهم نگاه کرد تو چشماش میتونستم اون نگرانی رو درکش کنم ، اون نگرانی که باعثش من بودم..😢
با اینکه خودم استرس داشتم گوشامو تیز کردم ببینم چی میگه ..
_ترنممم آخه من به تو چی بگم ..؟
نمیگی من سکته میکنم ...آخه چی بگم ..؟🥺
الانم ناراحت نباش ،،ببخش ترنممم که فریادم سرت بلند شد ..ببخش
همینطور ک داشتم به حرفاش گوش میدادم خودم بغض کردم ، همون یه لحظه شنل روی سرم یکم با برده شد 🥲
با بوسه ایی که آقام حسین تو پیشونیم کاشت ، میتونم بگم نفسم بریده شد..🥰
دیگه از غم و نگرانی قبل خبری نبود و جاشو داده بود ک خوشحالی و بوسه حسین
....
حسین یه ۱ دقیقه بود ک همینجوری بهم زل میزد ...هرچی صداش زدم جوابمو نداد 😀
آخرش مجبور شدم با تکون دادنش از حال خودش درش بیارم
_حسین هویی کجایی ؟
به چی نگاه میکنی اینقدر ؟🥲
_به ماه خونه ام ..
اولش متوجه نشدم داره چی میگه با بهت به دور و برم نگاه کردم 😀
_گفتم حسین ماه خونت کیه دیگه ؟
این دیگه چه صیغه ایه🤨
_یه ماه دارم که الان روبه رومه ...😍اونم اسمش ترنمه خانومم
و من بودم که اینجا خجالت زده سرم رو انداختم پایین و از خنگی خودم خندم گرفت😂
از حق نگذریم وقتی حسینو میبینم خیلی خنگ میشم فقط حسینه که روبه رومه دیگه هیچی نمیفهمم 😂
داشتم خنده میکردم و لپام قرمز شده بود😅
حسین گفت
_باتوام خانومی به چی میخندی بگو منم بخندم دیگه 😉
_حسین دارم به خنگی خودم میخندم
_خنگ ؟ چیه نشنوم بگی خنگ ها ...تو به این باهوشی خنگش کجا بود😉😂
💜نویسنده : A_S💜
هدایت شده از |قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
💜 رمان اورا 💜
قسمت نود و سوم
لبخند روی لبم تا وقتی برسیم دم تالار از بین نرفت.😊
ماشین رو روشن کرد و راه افتاد.
تو راه حتی ثانیه ای دستم از دست حسین جدا نشد.
نزدیک تالار بودیم که هیمی کشیدم که حسین هول زده برگشت سمتم
_چی شد؟ خوبی ترنم؟ خانومم؟
_وای حسین من اصلا تالار رو یادم رفته بود
بیخشید... به خدا اصلا هواسم نبود
_شرمنده نمیتونم ببخشم.. 😁
_وا حسین مگه دختری ناز میکنی؟
_مگه ما مردا دل نداریم....باید از دلم در بیاری!
_اوووو اینطوریه پس.... من روش خودمو دارم گفته باشم
نگاه خیره اش رو چشمام حس قشنگی بهم داد😌
دستمو گذاشت روی تا ریش جذابش و صورتشو کشیدم سمت خودم
لپش رو محکم ماچ کردم😚
انتظار همچین حرکتی رو نداشت برای همین چند ثانیه ای مکث کرده بود.
خنده ام گرفته بود
_حسین حسین کجاییییی اقاییی
برو دیگه دیر میشه به خدا منتظرت بقیه
بدون اینکه نگاه کنه لبخندی کجی زد و راه افتاد
_حرص نخور عروس خانوم
پیر میشی نمیگیرمتا
با مشت کوبیدم تو بازوش😠
_دلتم به خدا عروس به این ماهی داری! الان دیگه منو رو دست میبرن
_بله یه عروس دارم شاه نداره..... از خوشگلی تا نداره..... صورتی داره....
با شعری که با عشق برام میخوند یاد خاطرات بچگیم افتادم🥺
این بار من دستمو گذاشتم روی دستش که لبخندی عمیقی زد و دستم رو به صورتش نزدیک کرد و بوسه عمیقی روی دستم زد💜
وارد حیاط تالار که شدیم تا متوجه شدم که چقدر گیج بودم
چقدر حسین هواسش یه همه چی بود👌🏻
برای تشکر ویژه محکم و ببند بهش گفتم:
_خیلی خیلی خیلی دوست دارم اقااییییییییییییییییی
ماشین رو نگه داشت جلوی در و اومد نزدیکم و دم گوشم جوابم رو داد:
_مابیشتر خانمم
اومد عقب و چشمکی برام زد پیاده شد تا در رو برام باز کنه🥰
💜نویسنده : A_S💜
هدایت شده از معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه بیرجند
42.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید
✅اجرای طرحی زیبا با عنوان پویش #دمت_گرم توسط جمعی از دانشجویان فعال فرهنگی دانشگاه بیرجند
🌱در این طرح دانشجویان با اهدای هدیه هایی در محیط دانشگاه، ضمن قدردانی از فضیلت های اخلاقی افراد به شکلی زیبا اقدام به تذکر لسانی کردند.
🌷 #دمت_گرم
👈رسانه باشید
💠 معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه بیرجند
🆔 @farhangi_uniof_birjand