سید رضا نریمانی_مولودی سید رضا نریمانی درباره جوانان مجرد و ازدواج-1512030597.mp3
3.04M
دعای مجرد ها امشب 😂
ازدواج آسمانی حضرت علی و حضر
ت زهرا (س) مبارک باد 🌺🌺🌺
انشاءالله باز بخت مجرد ها به حق مولا باز بشه
خوشبخت و عاقبت بخیر بشن
هدایت شده از رمان جدید
💜 رمان اورا 💜
قسمت صد و بیست و پنجم
بسم الله گفتیم و داخل شدیم
همه جوره باید هواسم به هردوشون بود
هم زینب باردار بود هم زهرا که هر لحظه موقعش بود
وقتی نشستیم تازه حاج آقا شروع کرد که فرصت رو غنیمت شمردم
رفتم و دوسه تا چایی از دم در گرفتم و به بقیه دادم
سینی رو که برگردوندم
یه نفر رو دیدم از پشت که خیلی شبیه حسین بود
یه لحظه دلم براش تنگ شد
سریع بهش پیامکی دادم و ازش پرسیدم کجاست؟
خیلی شبیه بود
بیخیال شدم و غرق حرف حاج آقا بودم
داشت نکات عاشورا رو برامون میگفت که یه جوری روضه بود
وقتی تموم شد آنقدر هواسم نبود که متوجه نشدم زهرا و زینب نیستن
سر پام ایستادم و نگاهی به دور و ور کردم که زینب دستش رو برد بالا
زهرا دارز کشیده بود زینبم کنارش بود
لبخند زدم و نفسم رو آسوده بیرون دادم
نشستم و وسایلمونو جلوی پام گذاشتم و پاهام رو به حالت ضبدر جمع کردم و دستام رو دورش انداختم
چراغا که خاموش شد چادرم رو جلو تر کشیدم
خیل وقت بود که گناه نکرده بودم و این حال دلم رو خوب کرده بود
با هر جمله مداح اشکام میریخت
بعد از یک ساعت روضه و مداحی چراغا رو که روشن کردن
گوشیم رو برداشتم که حسین پیام داده بود
هیئت بودم الان میخواد بره خونه
یا لحظه حس کردم که نکنه خودش باشه
اسم هییت رو ازش پرسیدم که
متوجه شدم خودش بود
میگفت با آقا حامد خیلی میومدن اینجا
زهرا و زینبم مثل من صورتشون به خاطر گریه قرمز شده بود
دست زهرا گرفته بودم و آروم به سمت ماشین بردمش
وقتی نشستیم درد کمر زهرا زیاد شده بود
ولی هر کاری کردیم نیومد که بریم بیمارستان و گفت خوب میشم
هردوشون رو که پیاده کردم
نگاهی به اینه عقب کردم که حسین بود ولی سرش توی گوشی بود
لبخند ناخداگاه روی لبم اومد
صدای پیامک گوشیم اومد که بازش کردم
_قبول باشه خانم خوشگلم
_از شما هم قبول باشه
ماشین رو روشن کردیم و راه افتادیم
من این ماشین رو خودم خریدم و حسینم ماشین خودش بود.
ولی بیشتر با ماشین حسین این طرف و اون طرف میرفتیم.
و ماشین من دست برادر شوهرم بود.
وقتی خواستم بخوابم!
یه سر رفتم سرویس و کارای مورد نظر رو انجام دادم آخرشم یه وضو گرفتم
دیروز چله ام تموم شده بود.
احساس میکردم یه چیزی کم دارم.
وارد اتاق که شدم
دیدم دوتا سجاده پهنه
یکیشونم سجاده و چادر نماز خودم بود!
همون لحظه حسین اومد بیرون و از دستاش
و صورتش آب میچکید
که معلوم بود که وضو گرفته
لبخندی زد و گفت:
_بیا ترنم بیا خانوم
بیا که میخوام برات بهترین زیارت عاشورا رو بخونم
حال داری؟
چشمام رو وری هم گذاشتم که نشست
منم کنارش نشستم و چادرم رو گذاشتم روی شونه هام
سرمو گذاشتم روی شونه اش
هنوز شروع به خوندن نکرده بود ولی من اشکم ازش سبقت گرفت و افتاد روی پیرهن حسین
متوجه که شد
گفت :_شما زود تر از من شروع کردی
تک خنده ای کردم
_التماس دعا ترنم دعام کن!
صداش میلرزید و من اولین بار بود که حسین رو با بغض میدیدم
از ته دلم دعا کردم به هرچی که میخواد برسه
وقتی شروع کرد
شونه هاش میلریز و مردونه گریه میکرد
هق هقم شروع شد ولی بی صدا هردو گریه میکردیم!
ولی این گریه باعث تلخی و ناراحتی ما نمیشه!
دیدی وقتی یه گناهی مرتکب میشی
بابات از دستت عصبانی میشه گریه ات میگیره
ولی وقتی بهت میگه :فدای یه تارموت
و بهت محبت میکنه گریه ات بیشتر میشه
این همونه ما دل تنگ بابا مونیم
دلمون حرم میخواد دلمون میخواد بریم بچسبیم به ضریح آقا و در و دل کنیم.
جالبه وقتی گریه میکنیم برای آقا تازه انگاری اقا اومدن روی دل گلی و پر از گناهمون آب فرات ریختن و شستن دلمون رو.
پاک پاک میشه دل ادم.
وقتی آدم چیزی که آقاش اربابش بخواد انجام میده دیگه
وقتی امری که امام حسین گفتن رو انجام میدیم
ادم احساس میکنه قشنگ مستقیم رفته تو بغل خود امام حسین
تازه اینکه امام حسینه
امان از اون روزی که برای مادرشون کاری رو بکنیم!.... ")
ولی اگه تمام گناه هایی که کرده بودم رو بابام متوجه میشد میگفت:_از خونه من برو بیرون
من همیچین بچه رو نمیخوام
ولی امام حسین هربار مرتکب گناهی میشدیم آغوشش روبرامون باز میکرد
هرموقع میرفتیم سراغ امام حسین همون موقع رو میدید
کاری به گذشته مون نداشت....!)
وقتی زیارت تموم شد دیگه نایی برای گریه نداشتم
حتی حال نداشتم برم سر جام بخوابم
روی سجاده
دراز کشیدم و سریع خوابم برد
ولی متوجه شدم که حسین سرم رو بلند کرد و بالشت گذاشت زیر سرم
💜نویسنده : A_S💜
سلام
خیلیاتون گفتید که رمان خیلی طولانی شده
رمان خیلی طولانی نشده و کم از پارت ها مونده
بعد گفتید که رمان فانتزی شده خیلی و پولداریه و زندگی رویایی و تخیلی....
بله رمان واقعی نیست خیلی کم پیدا میشه که واقعی باشه
رمان پولداری نیست
اینکه طرف بتونه پرچم بخره پولش مهم نباشه پولداری نیست
اینکه حسین و ترنم هرکدوم یه ماشین دارن پولداری نیست
اینکه یه خونه نقلی توی یه ساختمون دارن پولداری نیست
از کجا معلوم شاید ماشین ترنم 206بوده ماشین حسین پراید منکه از بی ام وه و شاسی بلند حرفی نزدم
پرچم و اینا فوقش میشه 100_200تومن که فکر کنم هرکسی توی زندگیش داشته باشه
بچه ها متوجه بشید ترنم یه دختر خود ساخته بود که خودش پول در می اورد
من داخل رمان نه حرفی از پول زیاد زدم
نه از تجملات نه هیچی
هیچ جای رمان نیست که من بخوام جوری بنویسم که طرف حسودی بکنه یا تجمل گرایی رو ترویج کنه
لطفا یکم دقت کنید
°🍕⃟🍟°
#ولنتاین_شیعه🤩
#روز_عشق❣️
ما که در بند ولنتاین❤️
شماها نیستیم😒
روز عشق ما فقط🤩
پیوند زهرا و علیست🙈🎊
دعا میکنیم خدا
به حق این روز عزیز😍
همه دخترخانوما🧕😇
و آقاپسر های عاشق🧔😇
برسن به حضرت یار 😉
یک زندگی با دوام و عاشقانه بسازن😍
خدا بهشون فرزندان صالح عطا کنه😄
بتونن برامون حاج قاسم ها 🌟
تربیت کنند🙈✌️
دخترای زینبی🧕😎
تحویل جامعه بدن😍🙈
خلاصه که خوشبخت✌️و🌟
خوشحال باشند💞
ان شاءالله همه تون در پناه حضرت حق💫
طعم خوشبختی و آرامش رو بچشید🤗
سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه مبارک باد💛😍
در جریانید که روزِ عشق(ولنتاین)،واسه ما مذهبیا امروزه😍🥺❤️✨
#ازدواج
⏯ #استوری😍🎊
گاهـی علی فاطـمه را اینگونه خطاب میکـرد ای همه آرزوهاے من زهـرا...
پیوند "یاسوحضرتیاسین" مبارڪ ❤️
دیدم پیرزنی داره آش درست میکنه
سوال کردم :
مادر...آش چی می پزی؟
گفت:
آش پشت پا ...
گفتم :
کسی قصد سفر داره؟
گفت:حسین (ع) امشب از مدینه به سمت مکه راه می افته😔
گفتم:
چرا تو؟
گفت: آخه حسین (ع) مادر نداره...
امروز ميخوایم تا آخر شب حداقل 2 میلیون نفر به امام حسين سلام بدن ...
خودم شروع ميکنم:
السلامُ عَلَیکَ یا اباعَبْدِاللّه وَ عًلی الاَرواح الّتی حَلَت بِفنائک عَلَیکَ مّنی سلامُ اللّه ابداً"
ما بَقیتُ وَ بَقیَ اَلیلِ وَ النهاروَ لا جَعَلَ اللّهَ آخِرَ اَلعَهدِ منی لزیارَتکُم
اَلسلامُ عَلی الحُسین و َعَلی علی بن الحُسین و َعَلی اُولاد الـحسین و عَلی اَصحاب الحُسین.
به اندازه ارادتت ارسال کن
اصلا هم خبر خوش و اینا قرار نیس بهت برسه
👈هر کس یشتر ارادت ب امام حسین (ع) داره بیشتر به دوستانش بفرسته
من به تمام دوستانم میفرستم
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ♡