🔻مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر بروکراسی و عوامل به بردگی کشیدن انسانها
🔻مرگ بر آمریکا در اصل یعنی «مرگ بر طاغوت»
🔻ریشۀ قدرت طاغوت، «سبک زندگی فردی» است؛ حتی اگر مؤمنانه باشد!
🔻وقتی ما از هم جدا هستیم، طاغوت شکل میگیرد
🔻مهمترین عامل به بردگی کشیدن انسانها چیست؟ سبک زندگی فردی!
👈🏼 سخنرانی مراسم ۱۳آبان - حوزه علمیۀ امیرالمؤمنین(ع)
ما هنوز در جامعۀ خودمان شکل زندگیِ اسلامی را معرفی نکردهایم، بلکه شکل زندگیمان در بسیاری موارد، غربی و غلط است؛ هرچند اجزای رفتاری، فکری و عقیدتیِ ما اسلامی باشد.
ما مرگ بر آمریکا میگوییم ولی نمیگوییم «آمریکا چگونه دارد دیگران را به بردگی میکشاند؟» حتی خودمان در برخی لایههای زندگی، از روشهای به بردگی کشاندن انسانها، استفاده میکنیم.
قرآن میفرماید: «اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ». امروز یکی از ابزارهای طاغوت و به بردگی کشیدن انسانها، بروکراسی غیرانسانی و روش حکمرانی غیرولایی است. تنها در روش حکمرانی ولایی است که به استقلال انسانها احترام گذاشته میشود.
ما باید ریشۀ مرگ بر آمریکا را درست کنیم، مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر بروکراسی، مرگ بر عوامل به بردگی کشیدن انسانها.
مهمترین عامل به بردگی کشیدن انسانها چیست؟ سبک زندگی فردی! حتی اگر این زندگی فردی دیندارانه هم باشد، موجب نجات انسانها نخواهد شد.
جامعه ما اگر ضد استکبار است، باید سبک زندگیاش، زمینهساز طغیان و ظلم نباشد. سبک زندگیِ فردی حتی اگر مؤمنانه باشد، طاغوتساز است. وقتی ما از هم جدا هستیم، طاغوت شکل میگیرد و در واقع ما خودمان طاغوت را تولید میکنیم.
باید سبک زندگی جمعی با تعاون و ایثارگری را تمرین کنیم و ترویج بدهیم و الا ضد طاغوت نیستیم. ایثار و اخلاق و همۀ بحثهای اخلاق اسلامی در متن یک زندگی جمعیِ جدی معنا پیدا میکند.
زندگی جمعی یک عبارتش میشود زندگیِ تعاونی که قرآن فرمود: «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» این یک جلوه از آن تمدن اسلامی است که ما دنبالش هستیم. در این زندگی تعاونی، مالکیت فردی هست، ولی در کنارش روحیۀ ایثار و ازخودگذشتگی هم هست.
👤علیرضا پناهیان - ۱۴۰۰.۰۸.۱۳
@Panahian_ir
#هرروزباقران
🍃يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ
🔮ای اهل ایمان! از خدا آن گونه که شایسته پروای از اوست، پروا کنید، و نمیرید مگر در حالی که [در برابر او و فرمان ها و احکامش] تسلیم باشید.
📚سوره آل عمران آیه 102
@shahid_dehghanamiri
دیوارنگاره جدید میدان ولیعصر(عج) با موضوع دزدی دریایی ارتش آمریکا
جانم ایران...
@shahid_dehghanamiri
💔 اگه بعد از ازدواج فهمیدیم کفویت نداریم! چه کنیم؟
#پس_از_ازدواج
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف(قنداب)
💝 @ghandab
•[﷽]•
#روایت
#یادگار_سبز🌱
#قسمت_هفتم✨
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
بعد دوباره گلوله ای که کنار شما روی آسفالت منفجر شد. این بار چشمهای بهنام سوختندو پاهایش زخمی شدند. بچه ها بهنام را عقب بردند. از درد نمیتوانست چشمهایش را باز کند. با همان چشم بسته خبر شهادت احمد را شنید. و فکر کرد که فقط خودش زخمی شده و احمد شهید.
سوار ماشین که شد به زحمت چشمهایش را باز کرد. یک نفر هم توی ماشین بود که ترکش های زیادی خورده بود و اوضاع خوبی نداشت. راننده پرسیده بود:((دو تا شهید برای شماست؟))
تازه آنوقت بود که فهمید به جز احمد شهید دیگری هم هست. حدس زد که یکی از بچه های گردان خودتان باشد. گردنش ترکش خورده بود و برنمیگشت. به بیمارستان که رسید احمد را شناخت. از یکی رفقای مجروحش درباره آن یکی شهید پرسید اما کسی جوابش را نداد به تو نگاه کرد می دیدید که تن تو همان لباس هایی است که صبح پوشیده بودی، اما نمیخواست باور کند که آن شهید تویی. حتی خواست برت گرداند و صورتت را ببیند اما از حال رفت و حتی نفهمید کی پاهایش را پانسمان کردند و به دستش سرم زدند. تو که جایت راحت بود. از حال بهنام خبر نداشتی که داشت بدترین لحظه های زندگی اش را تجربه میکرد. تمام خاطراتتان را مثل فیلم مرور میکرد. فهمیده بود آن شهید از هم پاچیده تویی،اما نمیخواست قبول کند. از هرکسی هم سراغ تو را میگرفت کسی جواب سرراست نمیداد. توی بیمارستان حلب فهمید که چهار نفر از بچهها شهید شدهاند. چه روز های سختی بود روز های بی شما بودن. آن هم با آن تن زخمی روی تخت بیمارستانی که فاصله اش با شما از زمین تا آسمان بود.
بهنام به تهران هم که رسید باز باید روی تخت بیمارستان میخوابید. به معراج و مراسم تشییع نرسید. به قول خودش معراج برایش همان تویوتایی بود که پیکر تو را دیده بود. مدتی طول کشید تا با پای زخمی و عصا بتواند بیاید سر مزارت. چقدر برایش سخت بود این دیدار. حسرت میخورد که چرا شب آخر اجازه ندادی جلوتر برود. میگفت بیشتر تیر ها به بدن تو و مسعود خورده. انگار که فدایی بقیه بودید. تحمل دیدن مزار تو را نداشت. اول سر مزار امین کریمی رفت و بعد آهسته آهسته به سمت تو و مزارت که خاکش هنوز تازه بود آمد. نمیدانم آن تسبیح سبز هنوز هم توی جیبش بود یا نه.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#قسمت_آخر
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
🆔•| @shahid_dehghanamiri |•