eitaa logo
به یاد شهید دهقان
431 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🏴کلام شهید..... باید قدمهای شما گامی به سوی رساندن پیام خون شهیدان به مردم جهان باشد وگرنه باید در آخرت جوابگو باشید. 💌| @shahid_dehghanamiri
|♡| پاڪت‌گرفت‌ و‌روضه‌ی‌خود‌را‌ شروع ڪرد: ݪعنت‌به‌آنڪه‌ نرخ‌براۍ‌سرت‌گذاشت‌! ✨{ @salare_zeynab128 💌| @shahid_dehghanamiri
~~♡~~ امشب حال خوبیه...😊 شب که کم کم داری لباس مشکیاتو میپوشی...♥ آروم اشکات از گونه هات بچکه😢 از ته دلت بگی: خدایا شکرت که امسالم به محرم آقا رسیدم...🙏 از همین اول رزق کربلاتو❤️بگیری از آقا... آخه چهل شبه داری زیارت عاشورا میخونی برا محرمش... برا زیاد شدن اشک چشات😭 برا داشتن یه حال خوب توی محرمش❤️ 🌸خدایا شکرت که امسال به محرم رسیدیم... بیاین امسال به نیابت از همه ی شهدا و مولامون مهدی فاطمه بریم عزاداری... بیاین امسال میون اشکامون رزق کربلا رو هم بگیریم... 💌| @shahid_dehghanamiri
خدایا مرا چشم پاکی ده.mp3
5.44M
خدایا مرا چشم پاکی ده💔 که در این عزا بی امان بارَد😭 💌| @shahid_dehghanamiri
🏴 📜 متن روضه های شب اول ماه محرم https://vareth.ir/news/94459 📃 اشعار ویژه شب اول ماه محرم https://vareth.ir/news/41974 🔖 دودمه /شب اول محرم https://vareth.ir/news/42341 استقبال 💌| @shahid_dehghanamiri
... فصل محرّم، فصل شکوفایی محمد بود... انگار کل سال رو واسه محرّم انتظار می کشید... این روزها کلاسهای دانشگاه رو فقط تا ظهر شرکت می کرد، چون تا آخر شب دیگه زمان هیئت بود... ▪️نقل از دوست شهید 💌| @shahid_dehghanamiri
هر سال که نزدیک ماه 🏴می شدیم مصطفی حسابی سرش شلوغ بود باید تدارک هیئتش رو می دید هر وقت خونمون می آمد، آروم و قرار نداشت😞، بس که فکرش درگیر کاراهاش بود دوست داشت به بهترین شکل ممکن برنامه ها و مراسم عزاداری انجام بشه👌 و برای اربابش چیزی کم نذاره دورت بگردم دیدی اون همه خلوص و صداقت در کارها و رفتارت چه پاداشی داشت✨🕊 🌹 💌| @shahid_dehghanamiri
🍃 بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃 ❣✌️🏻 محرم هم رسید، این بار سفرت خیلی طولانی شده آقاپسر!!! سال ۹۴ تنها محرم و هیات های تهران به دلت ماند، میدانم... چیذر و ریحانه... مادر اما لحظه به لحظه در مزار شهدای چیذر به یادت بود، گاه آهی می کشید و می گفت همه این جوانها شبیه محمدرضای من هستند، پس چرا محمدِ من بین آنها نیست؟ اشک چشمش را با پر شال عزای تو پاک میکرد، همان شالی که همسفرت شد... سفرکرده ی عزیزتراز جانم! امسال جایت بین سینه زنهای چیذر و ریحانه خالی ست، دلم برای هروله کردنت تنگ شده، برای دیدن قدوبالایت درحال سینه زنی اربابم... یادم هست می گفت بعضی هیات ها شهید پرورند. وقتی به او می گفتیم: در این هوای سرد، با موتور چرا راه دور می روی؟ می گفت: میرم هیاتی که شهید پروره! نَفَس شهید توی هیات باشه، یه چیز دیگه ست، آقارسول می رفت هیات ریحانه، چیذر هم پر از شهیده، شاید منم مثل آقارسول عاقبت بخیر شدم و زیبا رفتم... هم زیبا رفت، هم عاقبت بخیر شد، هم مثل آقارسول شد. حالا پاره قلب من در چیذر آرام گرفته. کاش می دانستم آن زمان که سر و سینه ات آشنا شد با تیر دشمنِ (ع)، چه دیدی؟ سر بر دامن چه کسی گذاشتی؟ نمی دانم اگر آن لحظه را می دیدم، زنده می ماندم؟؟ پس عمه سادات چه کشید وقتی همه چیز را دید؟ حقا که درست گفتی: من بعد از تو، تاخت اسب بر بدن را ندیدم، بی حرمتی و تازیانه و سیلی ندیدم، وای از دل عمه سادات... . . آهسته تر برو... بذار منم باهات بیام..... حسین دیگه نمی کِشه.... پاهام که پابه پات بیام.... ... 💌| @shahid_dehghanamiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا