eitaa logo
رفاقت تا شهادت...🌱
4.5هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
34 فایل
بسـم‌ربّ‌عشــق ماهمیشھ‌فکرمیکنیم‌شھدا یه کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن❗ ، نه‌رفیق . .🖐🏽 اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شھید شدن :))💔 اگه انتقاد و پیشنهادی داشتی من اینجام @rabbani244 تبادل نداریم تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/187105918Ce558e6c9ac
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ 🗓امروز ۱۵ تیر ۱۴۰۱ مصادف‌با سالروز: 🦋 ولادت شهید جلیل خادمی 🦋 ولادت شهید عبدالحسین یوسفیان 🌹شهادت شهید رضا صفدری 🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات ┄┅─✵🕊✵─┅┄
ارتباط با معصوم(ع) اگر مستمر انجام شود، به تولید اُنس می انجامد!💞 و اُنس اگر کامل و بالغ شود؛ کم‌کم ضربان عشق، شروع می‌کند به تپیدن.💗 و انسان در نگاه انسانی "دل" دار می‌شود! یعنی به تنها سرمایه‌ی انسانی (عشق) دست می‌یابد!❤✌🏻 عشق که بیاید، او به وادی امن رسیده!✨ ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خَبَر چه سَنگینه .... خَبَر پُر از دَردِ ...... غمِ رِفیقامون دیوونَمون کَرده ..... تاریخ تولد :۱۳۷۲/۲/۱۸ تاریخ شهادت ۱۳۹۵/۳/۲۰ دو روز تا شهادت ششمين سالگرد جوان مومن انقلابی شهید مدافع حرم *عباس دانشگر* *سخنران* : سردار حمید اباذری (ازدانشگاه امام حسین علیه السلام) *مداح* :کربلایی سیدعلی اصغر تقوی *زمان* :چهارشنبه 18 خرداد ماه شروع مراسم با نمازجماعت مغرب و عشاء. *مکان *: سمنان ، مزار مطهر شهید ، آستان مقدس امامزاده اشرف (گلزارشهدا) ┄┅─✵🕊✵─┅┄
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صوت شهید دانشگر سـپاه حضـرت ولی عصـر عج یار میـخواد خیـلی کار داریـم ان شـاء الله موثـر باشیـم ... ┄┅─✵🕊✵─┅┄
برای حضور قلب در نماز و عدم هجوم تخيلات و افكار حين نماز، آن مقداری را كه می‌توانيد كنترل كنيد و اختياراً دنبال نكنيد، آنچه را هم كه غيراختياری وارد می‌شود، اهميت ندهيد؛ خدای متعال وعده داده است كه هركس در راه معنويت تلاش كند، من دستش را می‌گيرم. اگر ما متعهد شويم كه آن قسمتی كه می‌توانيم و در اختيار ماست، كنترل كنيم، از بركت اين مجاهده، ان شاءالله خداوندﷻ به تدريج آن مهمان های ناخوانده را از قلب ما بيرون می‌فرمايد. |مرحوم آیت الله فاطمی نيا| ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما بسیجی شده‌ی نهضت روح‌اللهیم✌️ ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌱 وَ‌نَفَخْتُ‌‌ فِيهِ‌‌ مِن‌‌ رُّوحِی ... :)) به احترام روحی که درجسمت دمیده... گناه نکن🖐🏽 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊 🌿فرازی از وصیت نامه💌 ...من عبد گناه‌ڪار بودم و شرم دارم خود را از بندگان خداوند بخوانم. خداوند منان را سپاسگزارم ڪه به من توفیق حضور در جبهه حق علیه باطل را بر من ارزانے داد و از او خواستار مرگ باعزت یعنے شهادت هستم. گرچه اصلاً خود را لایق نمی‌دانم امّا هرچه از مهربانے و رحمت پروردگارم بگویم ڪم است. ♥️🕊 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
یہ‌آقایۍبودبہ‌اسم‌آقاحسین‌ڪہ‌تو؎ آخرین‌مداحیش‌گفت:یعنۍقسمت‌میشہ‌ منم‌شھیدبشم‌توسوریہ؟ دقیقابعدازاون‌مداحۍرفت‌سوریہ‌و شھیدشد..! همینقدرقشنگ:)🖐🏻 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
💚🌱 می‌گفت اسیر بازی دنیا نشیم بخندیم به این بازی و با صاحب بازی معامله کنیم که معامله‌ای سراسر سود است! اگر کار برای خداست، پس گفتنش برای چیست؟! ♥️ ┄┅─✵🕊✵─┅┄
💌 🌕شهید مدافع‌حرم عبدالحسین یوسفیان ♨️اینم عاقبت تأخیر در نماز صدای اذان را که می‌شنید، دست از کار می‌کشیــــد؛ وضو می‌گرفــــت و بااخــــلاص در درگاه خدایش نمــــاز می‌خواند. نمازخواندنش دیـــدنی بـــود؛ تا به حال کسی را با این حــــال و خلــــوص ندیده بودم😍 یک روز مأموریتی داشتیم که به لشکر رفته بودیم؛ کارهایمان که تمام شد، سوار ماشین شدیم. صــــدای اذان را می‌شنیدیم که عبدالحسین گفت: «پیــــاده شوید تا نمازهایمان را اول وقت بخوانیم و برویــــم!» یکی از دوستان گفت: «تا گردان راه زیادی نیســــت؛ در گــــردان نمازمان را می‌خوانیــــم»🤨 در طول مسیــــر، عبدالحسین دائمــــاً می‌گفت: «اگر در زمــــانِ نماز اول وقت تأخیــــر بیفتد، در تمام کارها تأخیــــر میُفتد!» یکهــــو برای ماشین اتفاقی افتاد و بدلیل آن مشکل، توقّف کردیم. عبدالحسین خنده‌ای کرد و گفت: «اینم عاقبت تأخیــــر در نمــــاز»😏 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
💟 🔵شهید مدافع‌حرم جلیل خادمی 🎙راوے: همسر شهید 💜جلیل هر زمان از اداره به خانه می‌آمد، تمام خستگی‌هایش را پُشت در می‌گذاشت و با لبخند وارد خانه می‌شد. با شور و نشاط خاصّی که داشت، با صدای بلند سلام می‌کرد. 🦋روزهای جمعه در خدمت خانه و خانواده بود. نمی‌گذاشت به چیزی دست بزنم. تمام کارهای خانه را انجام می‌داد. از ظرف‌شستن تا جاروکردنِ خانه. گاهی دلم برایش می‌سوخت و به او کمک می‌کردم. 💜سریع کارها را تمام می‌کرد و غذا را می‌پُخت تا به خطبه‌های نماز جمعه برسد. اکثرا با دخترم، مریم به نماز جمعه می‌رفت و در راهِ برگشت، برای مریم تنقّلات می‌خرید و باهم می‌خوردند و وقتی نزدیک خانه می‌شد، دست و صورتش را می‌شست که من متوجه نشم. 🦋وقتی هم برمی‌گشتند، سفره را پهن می‌کردم و همه دور هم جمع می‌شدیم. من و پسرم با اشتها غذا می‌خوردیم ولی آنها نه! بعدها متوجّه شدم که پدر و دختر یواشکی تنقلات می‌خوردند و سیر بودند که غذا نمی‌خوردند! ┄┅─✵🕊✵─┅┄