رسیدند هتل ...
وارد اتاق ڪه شدند ،
یڪ تخت اضافہ ڪنار تختهای دیگر دیدند !
زینب با خوشحالۍ بہ تخت نگاه ڪرد و
گفت :
خب امشب بابایۍ هم پیش ماست
اینم تخت خوابشہ😍✨!
نیمہ های شب بود ...🌙
زینب ناگهان روی صندلیِ ڪنار پنجره ایستاد و بیرون را نگاه ڪرد و دست تڪان داد👋🏻!
زینب ، با همان لحن ناز ڪودڪانهاش گفت:
مگہ بابا رو نمےبینۍ ڪه اونجا ایستاده و ما رو تماشا مۍڪنه و برامون دست تڪون مۍده؟❤️(:
حرف زیادی نیست !
زبان قاصر از هر بیانۍست !
فقط ...
شھـدا خیلۍ شرمنـدهایـم!💔(:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
زینب ، با همان لحن ناز ڪودڪانهاش گفت: مگہ بابا رو نمےبینۍ ڪه اونجا ایستاده و ما رو تماشا مۍڪنه و بر
روایتۍ از زینب🌸...
دختر شھیـد مدافع حرم✨
عبـدالحسین یوسفیـان❤️!
[ #ناشناسـ🌷 ]
سلام ببخشید میتونیم روضه هاتون رو کپی کنیم؟
------
علیڪم السلام؛
چرا ڪه نہ ، باعث افتخار ماست✨!
اگر سہ تا صلوات هم برای خوشنودی امام زمانمون هم بفرستید ڪه عالۍ میشہ💕!
هدایت شده از ˼مُجـٰاهِدِ دَمِشـ♡ـق˹
چی داشت مگه این نماز شب که اینقدر پایبند بودن ایشون؟! ..
جوابش چهار حرفه ، عاشق بود :)
تا وقتی نچشیم نمیفهمیم یعنی چی🚶🏿♂