eitaa logo
شهید گمنام
3.5هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
6.5هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروفایل محرم @shahid_gomnam15
پروفایل محرم🖤 @shahid_gomnam15
پروفایل محرم🖤 @shahid_gomnam15
18.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعریف ماه محرم از زبان حضرت زینب(س) برای کودکان نامه های ماریه قسمت اول1⃣ @shahid_gomnam15
گویند: اخر چه کسی حوصله"چادر"را دارد..؟! بله درست است... زهرایی بودن لیاقت می خواهد ... @shahid_gomnam15
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢قبل از شروع این کلیپ رو ببینیم تا ان شاءالله بتونیم رو واقعی و خوب درک کنیم💔 اگه اشکتون جاری شد برای سلامتی و تعجیل در ظهور صاحب عزا دعا کنید 🏴🏴🏴 😭😭😭 💚 @shahid_gomnam15
شهید گمنام
ابراهيم هنوز مشــغول بود و در كنار كانــال دوم بچه ها را كمك ميكرد. خيلي مواظب نيروها بود. چــون در
ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود. تنها جايي كه امنيت بيشتري داشت داخل كانالها بود. در آن تاريكي و شلوغي ابراهيم را گم كردم! تا كانال سوم جلو رفتم، اما نميشد كسي را پيدا كرد! يكي از رفقا را ديدم و پرسيدم: ابراهيم را نديدي!؟گفت: چند دقيقه پيش از اينجا رد شد. همين طور اين طــرف و آن طرف ميرفتم. يكي از فرماندهها را ديدم. من را شناخت و گفت: سريع برو توي معبر، بچه هائي كه توي راه هستند بفرست عقب. اينجا توي اين كانال نه جا هست نه امنيت، برو و سريع برگرد. طبق دســتور فرمانده، بچه هائي را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند آوردم عقب، حتي خيلي از مجروحها را كمك كرديم و رسانديم عقب. اين كار، دو سه ساعتي طول كشيد. ميخواستم برگردم، اما بچه هاي لشکر گفتند: نميشه برگردي! با تعجب پرسيدم: چرا؟! گفتند: دستور عقبنشيني صادر شده، فايده نداره بري جلو. چون بچه هاي ديگه هم تا صبح برميگردند. ســاعتي بعد نماز صبح را خواندم. هوا در حال روشن شدن بود. خسته بودم و نااميد. از همه بچه هايي كه برميگشــتند سراغ ابراهيم را ميگرفتم. اما كسي خبري نداشت. دقايقي بعد مجتبی را ديدم. با چهرهاي خاك آلود وخســته از ســمت خط برميگشت. با نااميدي پرسيدم: مجتبي، ابراهيم رو نديدي!؟ همينطور كه به سمت من ميآمد گفت: يك ساعت پيش با هم بوديم. ُ با خوشحالي از جا پريدم، جلو آمدم وگفتم: خب، الان كجاست؟! جواب داد: نميدونم، بهش گفتم دســتور عقبنشيني صادر شده، گفتم تا هوا تاريكه بيا برگرديم عقب، هوا روشن بشه هيچ كاري نميتونيم انجام بديم. اما ابراهيم گفت: بچه ها توكانالها هستند. من ميرم پيش اونها، همه با هم برميگرديم. ادامه دارد 🌷رفیق شهیدم🌷 @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 📝 هنگام خواندن کتاب سلام بر ابراهیم انسان دوست ندارد دست از مطالعه بردارد! 🔻 بعد از خواندن و اتمام کتاب ذهنم به این سمت رفت که ای کاش من هم می‌توانستم همچون ابراهیم مخلص باشم. 🔸 اینها گزیده‌ای از این دلنوشته است. دلنوشته ای که یک جوان مشروب خوار بعد از مطالعه کتاب سلام بر ابراهیم نوشته.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا