فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادتآمدنینیست..
رسیدنیاست؛
بایدآنقدربدویتابهآنبرسی..🕊
رفیقشهیدم♥️🌿
@shahid_gomnam15
جبهه فقط جنگ نبود!
زندگی جریان داشت
به معنای واقعی ...
یکی آب می آورد،یکی ظرف میشورد،
یکی......🌿
مردان_بی_ادعا
زندگی_در_جنگ
@shahid_gomnam15
..
📝شهدا ؛
بیسر و صدا رفتند
و ما ماندهایم و
یک کوه ادعا
بدون عمل ...
شهید_محمد_رضا_کوشکی🥀
خدايا! از آنچه كردهام اجر نمیخواهم و به خاطر فداكاریهای خود بر تو فخر نمیفروشم. آنچه داشتهام تو دادهای، و آنچه كردهام تو ميسر نمودهای، همه استعدادهای من، همه قدرتهای من، همه وجود من زاده اراده توست، من از خود چيزی ندارم كه ارائه دهم، از خود كاری نكردهام كه پاداشی بخواهم.
شهیدمصطفی_چمران🕊🌹
@shahid_gomnam15
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 موقعیت_مهدی
شهدا شرمنده ایم🥀
@shahid_gomnam15
#بصیرت
پشت ماشین عروس نوشته شده:
امنیت مراسم ما مدیون حاج قاسم و همرزمان اوست . . .
بیایین برای خوشبختی همه جوانها
و این زوج عزیز دعا کنیم
@shahid_gomnam15
❌هروقت میدید دوستانش در حال غیبت هستند، بحث رو عوض میکرد و یا مدام با صدای بلند میگفت صلوات بفرست.
شهید_ابراهیم_هادی🌷
@shahid_gomnam15
💢سیره شهدا
▫️ خطاب شهید محراب، آیت الله دستغیب به آن برادر بسیجی در جبهه :
💠 منِ دستغیب، حاضرم یکجا، ثواب هفتـاد سال نمازهای واجب، نوافـل،حد روزه هـا، تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تـو . . . .
در عـوض، ثواب آن دو رکعت نمـازت
که در میدان جنـگ، بدون وضـو، پشت به قبـله، با لباس خـونی و بدن نجـس خوانده ای را از تـو بگیـرم. !!!
◇ آیـا حـاضر به چنـین معـامله ای هستی؟!»
@shahid_gomnam15
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گمنامـےراانتخابکردهای
کـھقیدزمانومکانـےدرکارنباشد..
تادلھاراهرکجاڪھباشندگردخود
جمعکنـے :))♥️
ابراهیمجانِمـٰا🥀 | استوری📲
@shahid_gomnam15
بعدازپایاننمازوقتیسربهسجده
میذاریدمروریبراعمالصبحتاشب
خودبیاندازیدآیاکارمانبرایرضایت
خدا بوده ؟!
شهیدابراهیم_همت🕊🌹
@shahid_gomnam15
🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای #اذان اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ...
🍀مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه...
🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
☘️همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ...
شهید احمدعلی_نیری🕊🌹
@shahid_gomnam15