eitaa logo
شهید گمنام
3.4هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
شُــــۿـــڋأ سَـڼـڱـڼِـشـانـنـډ ڪه ړَۿ ڱٌم ڼَــشـۅَڋ وصیت نامه عجیب و پرمفهوم شهید ۱۹ساله را در کــــانـــــال زیــــر بــــخــــوانــــیـــــد👇 https://eitaa.com/joinchat/1148649777Ca40e0b108f پــاتـــوق مــریـــدان شــــهـــدا ایـــنـــجــاس👆 نــمــاهــنــگ دیـدنــی 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1148649777Ca40e0b108f بـرای دیـدن پـسـت هـای بـیـشتـر لـمـس کنید👆 http://setarehkhaki.blogfa.com/ وبلاگ ستاره خاکی متن کامل وصیت نامه❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥کلیپی تمثیلی وتکان دهنده از صحنه های عذاب در جهنم🔥 🔞لطفا بچه ها و کسانیکه ناراحتی قلبی دارند نبینند 💥بسیار بسیار 💥 🌹همراه با تلاوت آیه های تکان دهنده از قرآن 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
🖐 پنج فریب شیطان 📛 1⃣ هنوز جوانی،خوش بگذران، 2⃣ زندگی طولانی ست پس لذّت ببر، 3⃣ هنگام عصبانیت آرام نمان، 4⃣ همه اینکارو میکنند پس تو هم بکن، 5⃣ تو خیلی گناهکاری پس به گناهانت ادامه بده! ‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 ماهان می گوید: _ او را تقدیر خودش کشت ! زهر آن مار او را کشت . اما مرا شما می کشید . خالد سرش را تکان می دهد و می گوید: _ آری. ما تقدیر توییم! در دل برهوت پیش می روند . ماهان خوب می داند که به آخر راه نمی رسد و از شدت تشنگی و خستگی پاهایش ، بر خاک می افتد. شاید باقی راه را اسب بی سوار او را بر خاک بکشد و این کشیدن آن قدر ادامه پیدا کند تا او بمیرد! با صدای بلند می پرسد : _ در دلتان رحمی نیست ؟! چه دشمنی با شما کرده ام ؟! پاسخش را نمی دهند . ماهان ادامه می دهد: _ کمر به کشتن مردی بسته اید که گناهی نکرده و همچون شما مسلمان است. چه خواهید کرد اگر بعد از مرگم بدانید در مدینه خانه ای دارم و فرزندی و همسری ! همسری که آبستن نوزادی تازه است ! مهاجمان بی تفاوت به حرف های ماهان پیش می روند . اسب ماهان را پیش می کشد و با خود می برد. ماهان ادامه می دهد: _ چگونه بر من شمشیر فرود می آورید ! حال آن که می دانید خصومتی با شما نداشته و ندارم ! سلیمان آوازش را قطع می کند. اسبش را به طرف ماهان می چرخاند و همان طور که نگاهش می کند، می گوید: _ همسرت آبستن در مدینه است و خودت عازم شرقی ؟! این عجیب نیست ؟! ماهان نگاهش می کند و جوابی نمی دهد ! ادامه دارد... @shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 سلیمان ادامه می دهد: _ کدام مردی همسر آبستنش را به حال خود رها می کند و به راهی دراز می رود ؟! ماهان حرفی برای گفتن ندارد. نمی داند چه باید بگوید . نه تاجر است و مال التجاره دارد و نه جهانگرد است و سیاح! چه بگوید ؟! نمی تواند از کتاب چیزی بگوید ‌ سلیمان می گوید : _ به ما راست بگو ! چرا به شرق می رفتی ؟! آن هم به شتاب ! سلیمان اسبش را می گیرد و به موازات اسبان خالد و ابو حامد پیش می رود. ابو حامد می پرسد: _ از چه می گریختی ؟! خالد می گوید: _ شاید قاصد خبری بودی ! خبری از محمد . برای جایی که نمی دانیم کجاست! خبرت را فاش کن و جانت را بخر! ماهان لبخندی می زند و می گوید: _ جانم را بخرم؟! چگونه ؟! شما راز قال محمد را فاش کرده اید و من صورت هاتان را دیده ام ! محال است بگذارید سالم بمانم! خالد سری تکان می دهد و بی آن که نگاهش کند : می گوید: _ راست گفتی ! محال است بگذارید زنده بمانی ! اما میتوانی رازت را فاش کنی و جان همسر و فرزندت را نجات دهی ! می خندد و سری تکان می دهد. ماهان نمی داند چه باید بگوید! خوب می داند که سلمان فارسی و مقداد و ابوذر مراقب تهمینه و ایوب هستند ، اما ایشان دشمنان علی و محمدند ! بعید نیست بر ابوذر و سلمان و مقداد نیز شمشیر بکشند! خالد ادامه می دهد: _ در رفتن تو رازی هست که باید کشف کنیم . رفیق ما پیش از جان دادن گفت تو خطرناک تر از آن چیزی هستی که خیال می کنیم . زهر مار امانش نداد تا درباره تو بیشتر سخن بگوید . فقط یک کلمه گفت . یک کلمه عجیب . گفت (کتاب!) ادامه دارد... @shahid_gomnam15
پدرم همیشه حامی و پشتوانه من بود، او را خیلی دوست داشتم، در خلوت های پدر و پسری، ادب و احترام به بزرگتر و کوچکتر را سفارش می کرد و می گفت حرفی که پشت سرت می زنند مهم نیست، راه درست را انتخاب کن، این احترام به دیگران است که انسان را بزرگ می کند. گاهی وقت ها با هم کشتی می گرفتیم. قرار بود چند ماه بعد مسابقات کشتی برگزار شود و با پدرم عهد بسته بودم که مدال قهرمانی را برای او بیاورم... @shahid_gomnam15
•💚🕊• افتخاریست‌که‌دلداده‌ی‌حیدرباشم من‌غلام‌علی‌ونوکرمادر‌باشم💚 @shahid_gomnam15
فرقی نداره ایرانی باشی یا لبنانی .. جهاد باشی یا آرمان .. مهم اینه برای آرمان هات جهاد کنی . . . و سرانجام قصه دنیات بشه شهادت:) @shahid_gomnam15
مابچہ‌‌هیئتیا،زیاد‌برامون‌مھم‌نیست بهمون‌بگن‌دکتر‌یا‌مهندس... همه‌ی‌عشقمون‌اینہ‌‌که: بهمون‌بگن: کربلایۍ🖐🏽:) @shahid_gomnam15
بر چهرۀ پر ز نور صلوات بر جان و دل صبور صلوات تا امر فرج شود مهیّا ، بفرست بهر فرج و ظهور صلوات 🍀اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🔸🔹🔹🔸 که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏 نَفْسَکَ، 🔹 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، رَسُولَکَ، 🔹 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 🔹 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . 🌟 ✨ دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ 🔹یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔹 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک ✨ علی(علیه السلام) : 🌿 هرکس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند خداوند او را چهار چیز کرامت فرماید 1️⃣ عمر طبیعی 2️⃣ مال و فرزند بسیار 3️⃣ با ایمان از دنیا رفتن 4️⃣ بی‌حساب داخل بهشت شدن 🍃 اَلّذی عَرَّفََنی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنی عُمیانَ اَلقََلب 🍃 اَلّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِمُحَمَّدٍ صَلَّی اَللهُ عَلَیهِ وَالِه 🍃 لِلّهِ اَلَّذی جَعَلَ رِِزقی فی یَدِه وَلَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس 🍃 اَلَّذی سَتَرذنوبی وَ عُیُوبی وَلَم یَفضَحنی بَینَ الخلائق الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حداقل کاری که باید برای الله تعالی فرجه الشریف انجام داد؟! حجت الاسلام مومنی 👌 بسیار شنیدنی و تأثیرگذار «اللهم عجل لولیک الفرج» ❣@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا کسانی را که بسیار میکنند دوست دارد. تصاویر یکی از جوانان شیک_پوش تهران که عاقبت به خیر شد🦋 🌷🌷 🕊اللهم عجل لولیک الفرج 🌷🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙دعای هر روز بعد نمازواجب بخونیم خیلی ثواب داره☝️🌺 🤲یا من ارجوه لکل خیر ... با صدای ماندگار مرحوم سیدقاسم موسوی قهار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
نظرتون چیه سعی کنیم به مدت چهل شبانه روز شبیه دوست زندگی کنیم🤔 حالا که موافقید بسم الله☺️ از این لحظه به بعد تو هستی تو هستی تو شهید دهقان ، سلیمانی ، جعفرخانی یا هر که بیشتر بهش ارادت داری و نسبت به اون شناخت بیشتری پیدا کردی از این لحظه به بعد تو به مدت چهل روز نماینده اون شهیدی😉 سیره شهید رو در تمام ابعاد زندگیت به خاطر داشته باش و بهش عمل کن...😊❤️ ☺️🍃 ..🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 ″ آرزویم را شهادت می‌نویسم تا نکند یک وقت ؛ طعمِ شهد احلی من العسل را در عالم آرزوها نچشیده باشم ...″ اللهم الرزقنا شهادة في سبیلک 🌼 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
1_1321103245.mp3
3.77M
هندزفری ها دم دسته؟!🎧 دلم گرفته انگاری که اسیر زندونه..... یه وقتایی آروم میخندم ولی دلم خونه....💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
شهید گمنام
من ســريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيــم هم وارد شــد. هنوز داور ن
عد سريع رفت تو رختکن، لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشــت ميزدم. بعد يك گوشــه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشــگاه هنوز شــلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشــتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به ســمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! بيمقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مراميداريد. من قبل مســابقه به آقا ابرام گفتم، شــک ندارم که از شــما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامــه داد: رفيقتون ســنگ تموم گذاشــت. نميدوني مــادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريهاش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کردهام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانــده بودم كه چه بگويم. کمي ســکوت کردم و به چهرهاش نگاه كردم. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پســر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلا با عقل جور درنميياد! با خودم فکر مي ِ کردم، پورياي ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريهام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم 🥀 ادامه دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15