11.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥کلیپی تمثیلی وتکان دهنده از صحنه های عذاب در جهنم🔥
🔞لطفا بچه ها و کسانیکه ناراحتی قلبی دارند نبینند
💥بسیار بسیار #تاثیرگذار💥
🌹همراه با تلاوت آیه های تکان دهنده از قرآن 🌹
@shahid_gomnam15
🖐 پنج فریب شیطان 📛
1⃣ هنوز جوانی،خوش بگذران،
2⃣ زندگی طولانی ست پس لذّت ببر،
3⃣ هنگام عصبانیت آرام نمان،
4⃣ همه اینکارو میکنند پس تو هم بکن،
5⃣ تو خیلی گناهکاری پس به گناهانت ادامه بده!
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_بیست_سوم
ماهان می گوید:
_ او را تقدیر خودش کشت ! زهر آن مار او را کشت . اما مرا شما می کشید .
خالد سرش را تکان می دهد و می گوید:
_ آری. ما تقدیر توییم!
در دل برهوت پیش می روند . ماهان خوب می داند که به آخر راه نمی رسد و از شدت تشنگی و خستگی پاهایش ، بر خاک می افتد. شاید باقی راه را اسب بی سوار او را بر خاک بکشد و این کشیدن آن قدر ادامه پیدا کند تا او بمیرد! با صدای بلند می پرسد :
_ در دلتان رحمی نیست ؟! چه دشمنی با شما کرده ام ؟!
پاسخش را نمی دهند . ماهان ادامه می دهد:
_ کمر به کشتن مردی بسته اید که گناهی نکرده و همچون شما مسلمان است. چه خواهید کرد اگر بعد از مرگم بدانید در مدینه خانه ای دارم و فرزندی و همسری ! همسری که آبستن نوزادی تازه است !
مهاجمان بی تفاوت به حرف های ماهان پیش می روند . اسب ماهان را پیش می کشد و با خود می برد. ماهان ادامه می دهد:
_ چگونه بر من شمشیر فرود می آورید ! حال آن که می دانید خصومتی با شما نداشته و ندارم !
سلیمان آوازش را قطع می کند. اسبش را به طرف ماهان می چرخاند و همان طور که نگاهش می کند، می گوید:
_ همسرت آبستن در مدینه است و خودت عازم شرقی ؟! این عجیب نیست ؟!
ماهان نگاهش می کند و جوابی نمی دهد !
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_بیست_چهارم
سلیمان ادامه می دهد:
_ کدام مردی همسر آبستنش را به حال خود رها می کند و به راهی دراز می رود ؟!
ماهان حرفی برای گفتن ندارد. نمی داند چه باید بگوید . نه تاجر است و مال التجاره دارد و نه جهانگرد است و سیاح! چه بگوید ؟!
نمی تواند از کتاب چیزی بگوید سلیمان می گوید :
_ به ما راست بگو ! چرا به شرق می رفتی ؟! آن هم به شتاب !
سلیمان اسبش را می گیرد و به موازات اسبان خالد و ابو حامد پیش می رود. ابو حامد می پرسد:
_ از چه می گریختی ؟!
خالد می گوید:
_ شاید قاصد خبری بودی ! خبری از محمد . برای جایی که نمی دانیم کجاست! خبرت را فاش کن و جانت را بخر!
ماهان لبخندی می زند و می گوید:
_ جانم را بخرم؟! چگونه ؟! شما راز قال محمد را فاش کرده اید و من صورت هاتان را دیده ام ! محال است بگذارید سالم بمانم!
خالد سری تکان می دهد و بی آن که نگاهش کند : می گوید:
_ راست گفتی ! محال است بگذارید زنده بمانی ! اما میتوانی رازت را فاش کنی و جان همسر و فرزندت را نجات دهی !
می خندد و سری تکان می دهد. ماهان نمی داند چه باید بگوید! خوب می داند که سلمان فارسی و مقداد و ابوذر مراقب تهمینه و ایوب هستند ، اما ایشان دشمنان علی و محمدند ! بعید نیست بر ابوذر و سلمان و مقداد نیز شمشیر بکشند! خالد ادامه می دهد:
_ در رفتن تو رازی هست که باید کشف کنیم . رفیق ما پیش از جان دادن گفت تو خطرناک تر از آن چیزی هستی که خیال می کنیم . زهر مار امانش نداد تا درباره تو بیشتر سخن بگوید . فقط یک کلمه گفت . یک کلمه عجیب . گفت (کتاب!)
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
پدرم همیشه حامی و پشتوانه من بود، او را خیلی دوست داشتم، در خلوت های پدر و پسری، ادب و احترام به بزرگتر و کوچکتر را سفارش می کرد و می گفت حرفی که پشت سرت می زنند مهم نیست، راه درست را انتخاب کن، این احترام به دیگران است که انسان را بزرگ می کند. گاهی وقت ها با هم کشتی می گرفتیم. قرار بود چند ماه بعد مسابقات کشتی برگزار شود و با پدرم عهد بسته بودم که مدال قهرمانی را برای او بیاورم...
#شهید
#امنیت
#حسین_تقی_پور
@shahid_gomnam15
•💚🕊•
#علی_مولا
افتخاریستکهدلدادهیحیدرباشم
منغلامعلیونوکرمادرباشم💚
#السلامعلیڪیاامیرالمومنین
#یڪشنبہهاےعلوے
@shahid_gomnam15
فرقی نداره ایرانی باشی یا لبنانی ..
جهاد باشی یا آرمان ..
مهم اینه برای آرمان هات جهاد کنی . . .
و سرانجام قصه دنیات بشه شهادت:)
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهید_عماد_مغنیه
#شهید_آرمان_علی_وردی
@shahid_gomnam15
مابچہهیئتیا،زیادبرامونمھمنیست بهمونبگندکتریامهندس...
همهیعشقموناینہکه:
بهمونبگن:
کربلایۍ🖐🏽:)
@shahid_gomnam15
بر چهرۀ پر ز نور #مهدی صلوات
بر جان و دل صبور #مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیّا ، بفرست
بهر فرج و ظهور #مهدی صلوات
🍀اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍀
@shahid_gomnam15