فرمود اجازه بدیذ عمامه به سر کنم
گفتم اقا نمی شه
از اینجا تازه روضه شروع می شه ها
خوب گوش کن
امشب برای پدران مادرانتان خیلی دعا کنید
اگر پدر ازدست دادین
اگر مادر از دست دادین
همین الان بگین با ناله وگریه
پدر ، مادر
اگر من برات بچه خوبی نبودم
منو ببخش
اگر نتونستم دستت را بگیرم
حلالم کن
اگر بهت تندی کردم ، نفهمیدم
نادونی کردم ببخش منو
حلالم کن 😭😭
مادر فرزند نا خلفت را ببخش
پدر فدای دستهای خسته ات
اگر صدامو بلند کردم ببخش
امشب از پدرو مادرت حلالیت بگیر
اونایی که پدرو مادر دارن
همین امشب برن رضایت بگیرن
از پدرو مادرشون..................
به خدا قدر پدرو مادر را بدونید
😭
امشب برای سر به راه شدن
جوونا خیلی دعا کنید
اینجور شبها درهای آسمان باز هست
اقا فرمودند اجازه بده عمامه به سر کنم
گفتم اقا نمی شه
ابن ربیع می گه
امام صادق ع را با سر برهنه
بیرون اوردیم
من سوار. بر اسب بودم
اقا پیاده می اومد
میگه تو نصفه های راه دلم
به حال اقا سوخت ...
یا امام زمان عج 😭😭
میگه دلم به حالش سوخت
برگشتم نگاهش کردم
دیدم عرق بر پیشانی نشسته
چیزی زیر لب زمزمه می کنه
شاید به یاد جدش امیر المومنین
علی ع افتاده ....مظلوم آقا.....
می خوام بگم اقا جان شمارا
شبانه از خونه بردن
کسی شمارا ندید
امام مدینه روز بود
مولاعلی را ار خونه بیرون بردن
دستهای مولا را بسته بودن
درمدینه بچه های زهرا س داشتن
نگاه می کردن
مادر روی زمین افتاده بود
خدایا بچه های زهرا چکار کنن
به بابا کمک کنن یا به مادر
مادر پهلوش شکسته
فرزندش شش ماهه اش شهید شده
پشت در اتش زبانه می کشه
امام صادق هم خونشو یه بار اتیش زدن
تا شعله ها را دید
صدا زد وای مادر
وای مادرم زهرا
😭
عزیزان امشب بیایید
برا غربت امام صادق ناله بزنید
همه جا دور و برتون چراغونیه
ولی بقیع یه چراغ هم نداره
امشب بیاییم به حرمت امام صادق
توبه واقعی کنیم
اینی که داره روضه را می نویسه
از همه گناه کار تره 😭😭😭😭😭
ابو هارون میگه یه روز رفتم خدمت امام صادق ع
تا منو دید فرمود
از اون شعرهایی که برا جدم سرودی بخون
میگه زنها را صدا زد بیایید پشت پرده گوش بدید
ابو هارون میگه شروع کردم به خوندن
،
غوغایی در خونه امام صادق ع بلندشد
امام چنان گریه می کردن که شانه های مبارکشان حرکت می کرد
امام صادق ع را اومدن ببرن
اهل خانه نگاهش می کردن
مولا علی ع را خواستن با دست بسته
ار خونه ببرن
بچه هاش داشتن نگاه می کردن
همگی سالم بودن
وقتی بدن مطهر را به سرازیری
گودال قتلگاه می کشیدن
زینب س دیگه داداشش را ندید
دوید به سمت تله زینبیه
حالا امام حسین داره نگاه می کنه
یه نگاه از گودال قتلگاه به بالای تله زینبیه
انداخت