بسم الله الرحمن الرحیم
🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله
💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین
🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ
💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی
🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ
💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ
🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی
🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری
💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان
💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕
#اول_صبح_سلامم_به_شما_میچسبد
#روزم_به_نام_شما_اختران_الهی
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
✅وصیت امام علی (ع) به پسرشان امام حسن مجتبی (ع)
✍پسرم هرگز ازتاخیردعا ناامید مباش زیرابخشش الهی به اندازه نیت است چه بسادراجابت دعاتاخیر می شود تاپاداش درخواست کننده بیشتر وجزای آرزومندکامل تر شود.گاهی چیزی خواسته ای ولی آن رابه تونداده اندودرعوض بهترازآن رادرجهان یاآن جهان به توداده اند وگاهی دعایت به اجابت نرسیده است زیراچیزی طلب کرده ای که اگرداده شودمایه تباهی دین توخواهدبود.پس چیزی بخواه که نیکی وزیبایی اش برایت ماندگارباشد ورنج سختی اش ازتوبرکنار.
📚 نهج البلاغه
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
💠 بعد از اینکه یک مرد ۹۳ ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت
پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم"
سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد.
این داستان ما را به یاد درسی از گلستان سعدی انداخت: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب...»
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#استاد_پناهیان
به کوچکی «آه»، به بزرگی خدا
این کلیپ زیبا و تأثیرگذار را هدیه کن
به تمام اونهایی که
دوست دارند به خدا نزدیکتر بشوند
خیلی زیبا و عاشقانه🌹💚
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هشتــاد_و_دوم۸۲ 👈این داستان⇦《 شرافت 》 ــــــــــــــــــ
داستان واقعی
قسمت 83 و 84
نسل سوخته 👇
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_سوم۸۳
👈این داستان⇦《 فصل عقرب 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎شب، تمام مدت حرفهای آقا مهدی توی گوشم تکرار میشد ... و یه سوال❓ ... چرا همه این چیزهایی که توی ده روز دیدم و شنیدم ... در حال فراموش شدنه؟ ... ما مردم فوق العادهای داشتیم که در اوج سختیها و مشکلات ... فراتر از یک قهرمان بودند ... و اون حس بهم میگفت ... هنوز هم مردم ما ... انسانهای بزرگی هستند ... اما این سوال، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ...❓🤔
صادق که از اول شب خوابش💤💤 برده بود ... آقا مهدی هم چند ساعتی بود که خوابش برده بود ... آقا رسول هم ...💤
🔸اما من خوابم نمی برد ... می خواستم شیشه ماشین رو بکشم پایین ... که یهو آقا رسول چرخید عقب ...😱
اینجا این فصل عقرب🦂 داره ... نمی دونم توی اون منطقه هستیم یا نه ... شیشه رو بده بالا ... هر چند فصلش نیست اما غیر از فصلش هم عقرب زیاده ...🦂🦂🦂
🔻فکر کردم شوخی می کنه ... توی این مدت، زیاد من و صادق رو گذاشته بودن سر کار ...
- اذیت نکنید ... فصل عقرب دیگه چیه❓ ...
💢 یه وقت هایی از سال که از زمین، عقرب میجوشه ... شب می خوابیدیم، نصف شب از حرکت یه چیزی توی لباست بیدار می شدی 😱... لای موهات ... روی دست یا صورتت ...
🔻وسط جنگ و درگیری ... عقرب ها🦂🦂 هم حسابی از خجالتمون در میاومدن ... یکی از بچه ها خیز رفت ... بلند نشد ... فکر کردیم ترکش خورده ... رفتیم سمتش ... عقرب زده بود توی گردنش ... پیشنهاد می کنم نمازت رو هم توی ماشین بخونی ...😊
🔹شیشه رو دادم بالا و سرم رو تکیه دادم به پنجره ماشین ... و دوباره سکوت، همه جا رو فرا گرفت ... شب عجیبی بود ...🌌
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🔅🔆🔅
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_چهارم۸۴
👈این داستان⇦《 پاکتر از خاک 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎نفهمیدم کی خوابم برد ... اما با ضرب یه نفر به پنجره از خواب بیدار شدم ... یه نفر چند بار ... پشت سر هم زد به پنجره ... چشم هام رو باز کردم ... و چیزی نبود که انتظارش رو داشتم ...😳
♨️صورتم گر گرفت و اشک بی اختیار از چشمم فرو ریخت 😢... آروم در ماشین رو باز کردم و پا روی اون خاک بکر گذاشتم ...
☘حضور برای من قوی تر از یک حس ساده بود ... به حدی قوی شده بود که انگار می دیدم ... و فقط یه پرده نازک، بین ما افتاده بود ... چند بار بی اختیار دستم رو بلند کردم، کنار بزنمش ... تا بی فاصله و پرده ببینم ... اما کنار نمی رفت ... به حدی قوی ... که می تونستم تک تک شون رو بشمارم ... چند نفر ... و هر کدوم کجا ایستاده ...😔😭
🔹پام با کفش ها غریبی می کرد ... انگار بار سنگین اضافه ای رو بر دوش می کشیدند ...
از ماشین🚘 دور شده بودم که دیگه قدم هام نگهم نداشت ... مائیم و نوای بی نوایی ... بسم الله اگر حریف مایی ...⚡️
▫️نشسته بودم همون جا ... گریه می کردم😭 و باهاشون صحبت می کردم ... درد دل میکردم ... حرف میزدم ... و میسوختم ... میسوختم از اینکه هنوز بین ما فاصله بود... پرده حریری ... که نمی گذاشت همه چیز رو واضح ببینم ...😶
🌹شهدا به استقبال و میزبانی اومده بودن ... ما اولین زائرهای اون دشت گمشده بودیم ...
به خودم که اومدم ... وقت نماز شب بود ... و پاک تر از خاک اون دشت برای سجده ... فقط خاک کربلا بود ...✨🍃
وتر هم به آخر رسید ...
- الهی عظم البلاء ...💫
🔸گریه میکردم و میخوندم ... انگار کل دشت با من هم نوا شده بود ... سرم رو از سجده بلند کردم ... خطوط نور خورشید ... به زحمت توی افق دیده می شد ..🌄
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ▫️◽️▫️
YEKNET.IR - zamine - 98.09.12 - motiee.mp3
4.84M
⏯ #زمینه احساسی
🍃کاروان غمت کاروان خداست
🍃زائران توایم کربلا شهر ماست
🎤 #میثم_مطیعی
👌فوق زیبا
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دختر_دم_بخت_داشت_برای
#گرفتن_ختم_یاذکری_امده_بود..
🎥فیلمی بسیارتاثیرگزاروشنیدنی ازاخلاص سیدمهدی قوام
☑️حتمابشنوید
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
👈بارها بهم می گفت: "مامان من اگه تو سوریه شهید نشدم، به خاطر این بود که تو راضی نبودی."😢 میگفت: "مامان نارنجک میافتاد نزدیکم، منفجر نمیشد. گلوله از بیخ گوشم رد میشد، بهم نمیخورد. حتما تو راضی نیستی."😔
🔸️ماه #رمضان ۹۶، خانمش و پدرش و من را برداشت و ۱۰ روز برد مشهد.😌 میخواست آنجا ازم #رضایت بگیرد که دوباره برود سوریه یک روز وسط #صحن_آزادی کنار حوض ایستاده بودیم و داشتیم زیارت نامه میخونم یه دفعه #تابوت را آوردند توی حرم.😮 مردم زیرش را گرفته بودند و داشتن بلند #لا_اله_الا_الله می گفتند. جمعیت آمد و از کنار مان گذشت.🤔 از یکی از آنها پرسیدم: "این بنده خدا کی بوده؟"
♦️ گفتند: "جوان بوده یک بچه هم داشته."😔
محسن این حرف را شنید. سریع رو کرد بهم گفت: "می بینی مامان؟ دنیا همینه. اگه شهید نشیم باید بمیریم. تو کدومو دوست داری؟ اینکه بچه ات معمولی بمیره یا در راه حضرت زینب علیها السلام #شهید بشه؟"
🔹️ مدام بهم میگفت: "مامان اگه بدونی تو #سوریه چه خبره و تکفیری ها چه بلاهایی دارن سر مردم میارن، خودت از من می خواهی که برم."😯
توی آن سفر مدام به عروسم میگفت: "به مادرم بگو برا #روسفیدی و برای #شهادتم دعا کنه."
🍂شب #بیست_و_یکم یکدفعه وسط #مراسم برایم #پیامک داد: "مامان،تو رو خدا امشب دعا کن یه بار دیگه بی بی من رو بطلبه. دعا کن که رو سفید بشم. دعا کن که شهید بشم."😔👌🏻
آن شب دلم شکست. آخر، بی تابی هایش، به آب و آتش زدن هایش برای رفتن به سوریه را دیده بودم.
با همه وجود از خدا خواستم که حاجت روایش بکند.😔
از بی بی حضرت زینب علیها السلام خواستم دوباره او را بطلبد. 😭💙
#به_روایت_مادر_شهید_محسن_حججی
❣#صلوات و #فاتحه ای جهت شادی روح این شهید بی سر و اربا اربا. ❣
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_پناهیان
چهل روز با خدا حرف بزنی در و دیوار و زمین و آسمان باهات حرف میزنن
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله
💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین
🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ
💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی
🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ
💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ
🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی
🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری
💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان
💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕
#اول_صبح_سلامم_به_شما_میچسبد
#روزم_به_نام_شما_اختران_الهی
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
#همراه_با_شهدا
#همراه_با_ابراهیم.
آقا ابراهیم برای شکستن نفس خودش
با وجودی که در بین مردم اون زمان مطرح بود.
باربری میکرد.
آقا ابراهیم این جور کارها را انجام میداد.
تا نشان دهد که هیچ نیست.
و هیچ وقت کار را عیب نمیدانست.
یا پیرمردان را که در سیلاب گیر کرده بودند کول میکرد. و به طرف دیگر خیابان میبرد.
ابراهیم هادی جز شکستن نفسش چیزی دیگری نداشت.
آقا ابراهیم این کارها را برای رضای خدا انجام میداد.
#شهید_ابراهیم گمنام برای خدا کار میکرد.
گمنامی هم شایسه مردان خدا بود.
#سلام_بر_ابراهیم.
#صبحتون_بخیـــــر و
#منور_به_نور_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷هر ڪسی رو ڪه میبینید به این وُ اون تهمت میزنہ، خودش ...
#سخنان_زیبای 👌👌👌
#استاددانشمند
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبا ۳دقیقه
ذکر حضرت امیرالمومنین علیهالسلام عبادت است
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
💍❣پرسش هایی برای ازدواج برتر
💖 مردی كه قصد جدی برای ازدواج دارد به دنبال محسنات خاصی در يك زن می گردد؛
💝 لغتی كه استفاده می كند شريك است ، می گويد من زندگی خودم را به تنهايی می توانم پيش ببرم ولی به دنبال كسی می گردم كه بتوانم زندگی خود را با او شريك شوم
❣ با زنی ازدواج كنيد كه بتوانيد او را مادر فرزندانتان بدانيد و خانواده او را خانواده خودتان بدانيد
💚 با زنی ازدواج كنيد كه مايل باشيد تمام ثروت خود را به نام او كنيد و مطمئن باشيد اتفاقی برای ثروت شما نمی افتد
❤️ با زنی ازدواج كنيد كه شما را همان گونه كه هستيد قبول دارد و دوست دارد و نمی خواهد شما را عوض كند
💛 اگر زنی به شما می آموزد كه چگونه مرد باشيد ، شما هنوز مرد نيستيد و اين زن مادر شما خواهد بود
💜شما برای هميشه نزد مادر خود نمی مانيد و بعد از يادگيری او را ترك می كنيد .
با اين زن ازدواج نكنيد چون شما هنوز رشد خود را كامل نكرده ايد ، از اين زن بابت يادگيری آنچه نمی دانيد سوء استفاده نكنيد
🌸💫🌸💫🌸
💝 مردی كه قصد جدی برای ازدواج دارد اين سؤالات را از خود مي پرسد :
💖 آيا اين زن كسی است كه من می توانم او را خوشحال كنم ؟
💓 آيا اين زن با آنچه من فرآهم می كنم راضی خواهد بود و يا الان راضی است؟
❣ آيا در راضی كردن اين زن قهرمان خواهم بود و به خودم افتخار خواهم كرد؟
💕 آيا می توانم به اين زن اعتماد كنم ؟
··|♥️|··
#خنده_حلال
#طنزجبهه😂
یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ...
ڪسایـے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے
میگم ... 🙃
جلوے درش کفشاشو👞 میگیرن و واڪس میزنن ...
از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت 🌴🌳رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ ... :)
یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد . یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر
" شهید علے حاتمے "
پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے ...⁉️
گفت بیاین ڪارتون نباشہ 🤔🤷🏻
رفتیم رو مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت
دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت😰 میڪشیدن جلو بیان
برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن ...
ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ 👩❤️👨
هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ
(پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن 😂😂😂)
ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم ...
یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند و🗣😄 خنده گفت آقایون این شهید شوهر میده ها ... زن نمیده به ڪسے 😂
یهو همه اطرافیا و اون خواهراے پشت سرے خندیدن و ما هم آروم آروم تو افق محو
شدیم ..🌅 😅
البتہ راویہ بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت اومدن و ازدواج هم کردن 👰🏻🤵🏻
[ #بَرقآمتِدِلرُباۍِمَھدیعَصلوات ]
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هشتــاد_و_چهارم۸۴ 👈این داستان⇦《 پاکتر از خاک 》 ـــــــــ
داستان واقعی
قسمت 85 و 86
نسل سوخته 👇
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_پنجم۸۵
👈این داستان⇦《 اولین قدم 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎غیر قابل وصفترین لحظات عمرم ... رو به پایان بود ... هوا گرگ و میش بود و خورشید ... آخرین تلاشش رو ... برای پایان دادن به بهترین شب تمام زندگیم 😍... به کار بسته بود ... توی حال و هوای خودم بودم که صدای آقا مهدی بلند شد ...
- مهران ...🗣
سرم رو بلند کردم ... با چشم های نگران😳 بهم نگاه می کرد... نگاهش از روی من بلند شد و توی دشت چرخید ...
🔸رنگش پریده بود ... و صداش میلرزید ... حس میکردم میتونم از اون فاصله صدای نفس هاش رو بشنوم ...💓
توی اون گرگ و میش ... به زحمت دیده می شد ... اما برعکس اون شب تاریک🌌 ... به وضوح تکه های استخوان رو می دیدم ...
🌹پیکرهایی که خاک و گذر زمان ... قسمتهایی از اونها رو مخفی کرده بود ... دیگه حس اون شبم ... فراتر از حقیقت بود ...🍃✨
🔻از خود بی خود شدم ... اولین قدم رو که سمت نزدیکترین شون برداشتم ... دوباره صدای آقا مهدی بلند شد ... با همه وجود فریاد زد ...
همون جا وایسا ...😲
🔹پای بعدیم بین زمین و آسمان خشک شد ... توی وجودم محشری به پا شده بود ...
از دومین فریاد آقا مهدی ... بقیه هم بیدار شدن ... آقا رسول مثل فنر از ماشین بیرون پرید ...😳
چند دقیقه نشستم ... نمی تونستم چشم از استخوان شهدا🌹 بردارم ... اشک امانم نمی داد ...😭😭
صبر کن بیایم سراغت ...
ترس، تمام وجودشون رو پر کرده بود ... علی الخصوص آقا مهدی که دستش امانت بودم ...😱
از همون مسیری که دیشب اومدم برمیگردم ...
گفتم و اولین قدم رو برداشتم ...👣
#ادامه_دارد 🌺
👇👇👇
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_ششم۸۶
👈این داستان⇦《 دستهای خالی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎با هر قدمی که برمی داشتم ... اونها یک بار، مرگ رو تجربه میکردن ... اما من خیالم راحت بود ... اگر قرار به رفتن بود... کسی نمیتونست جلوش رو بگیره ... اونهایی که دیشب بیدارم کردن و من رو تا اونجا بردن ... و گم شدن و رفتن ما به اون دشت ... هیچ کدوم بی دلیل و حکمت نبود...🍃✨
چهره آقا رسول از عصبانیت سرخ و برافروخته بود😡 ... سرم رو انداختم پایین ... هیچ چیزی برای گفتن نداشتم ... خوب می دونستم از دید اونها ... حسابی گند زدم ... و کاملا به هر دوشون حق میدادم ... اما احدی دیشب ... و چیزی که بر من گذشته بود رو ... باور نمی کرد ...😔😭
آقا رسول با عصبانیت بهم نگاه می کرد😠 ... تا اومد چیزی بگه... آقا مهدی، من رو محکم گرفت توی بغلش ... عمق فاجعه رو ... تازه اونجا بود که درک کردم ... قلبش💓 به حدی تند می زد که حس می کردم ... الان قفسه سینه اش از هم می پاشه ...⚡️
🍃تیمم کرد و ایستاد کنار ماشین ... و من سوار شدم ...
🌀آخر بی شعورهایی روانی ...
چند لحظه به صادق نگاه کردم ... و نگاهم برگشت توی دشت ...
🔹ایستاده بودن بیرون و با هم حرف می زدن ... هوا کاملا روشن شده بود ... که آقا مهدی سوار شد ...🚘
پس شهدا چی؟ ...🌹
نگاهش👀 سنگین توی دشت چرخید ...
با توجه به شرایط ... ممکنه میدون مین باشه ... هر چند هیچی معلوم نیست ... دست خالی نمیشه بریم جلو ... برای در آوردن پیکرها باید زمین رو بکنیم ... اگر میدون مین باشه ... یعنی زیر این خاک، حسابی آلوده است ... و زنده موندن ما هم تا اینجا معجزه ... نگران نباش ... به بچه های تفحص ... موقعیت اینجا رو خبر میدم ...🗣
💠آقا رسول از پشت سر، گرا می داد ... و آقا مهدی روی رد چرخ های دیشب ... دنده عقب برمیگشت ... و من با چشم های خیس از اشک ... محو تصویری بودم که لحظه به لحظه ... محو تر می شد ...😭
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آه_کربَلآ😭
و این تلخ ترین خبر پس از #شهادت حاج قاسم استـ💔😭
ای وای
حسین ما بدون کربلات میمیریم
یه کاری آقا ترا به حق زهرا سلام الله علیها...............
😭😭😭😭😭😭😭😭😭
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#آه_کربَلآ😭 و این تلخ ترین خبر پس از #شهادت حاج قاسم استـ💔😭 ای وای حسین ما بدون کربلات میمیریم
سلام
خیلی ها با دیدن این کلیپ نگران
و ناامید شدند
هنوز چیزی قطعی نشده ولی
به احتمال اینکه امسال پیاده روی
اربعین نداشته باشیم خیلی زیاد هست
اینم نوعی امتحان هست که هم زیارت
سالهای گذشته را قدر بدونیم و هم در
اینده از فرصت های مناسب بهترین
استفاده را ببریم
👆 👆 👆
⚡﷽⚡
😔قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
🍂تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.😢
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
🔹️به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."😌
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم.
🔹️برگشت بازویم را گرفت و گفت: "زهرا تو رو خدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"😩
♦️رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد.
💥مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
#به_روایت_همسر_شهید_محسن_حججی
#صلواتی_جهت_شادی_روح_شهید
#محسن_حججی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 انتقادات تند حجتالاسلام والمسلمین میرزا محمدی از تناقض گویی و عملکرد وزارت بهداشت