eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
35.9هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
12هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام اعضای عزیز و خوب کانال ان شاء الله حدود ساعت 11 امشب هیئت مجازی داریم در این کانال شاید اخرین هیئت مجازی بنده باشه در این کانال. ان شاء الله بعد از این خادمین بزرگواری هستن که براتون. هیئت مجازی برگزار کنند ان شاء الله تا ساعت 11 امشب دلهامون را آماده کنیم تا در خیمه گاه ابا عبدالله وارد شویم یا حسین 😭
بسم رب الزهرا سلام الله عزیزان قبل از اینکه ورود روضه بشیم یکمی بذارین براتون صحبت کنم امشب هرجایی رفتم تا یک روضه شروع کنم روضه حضرت زهرا س اومد ما هم امشب هیئت مجازی کانال را روضه حضرت زهرا س قرارمیدیم امیدوارم خانوم یک نگاه خاص به تک تک ما بندازه
خب بذار براتون بگم روضه مادر خیلی خاص تر و سنگین تره اصلا مادر جایگاهش تو خونه فرق داره و هرکس هرجایی رسیده از دعای مادزش بوده چون هرکس مادرش ازش راضی باشه حضرت زهرا س هم براش دعا خواهد کرد اگر هشتت هنوز گروه نه هست پس هنوزمیونه ات با مادرت خوب نیست
هم زمان که دارم براتون می نویسم شبکه سه سیما هم محاطب خاص داره دیگه نمی تونم اشکامو کنترل کنم حسین جان 😭😭😭
عزیزان گفتم روضه قرار روضه مادر باشه خب کسانیکه مادر ندارن امشب دراین روضه براشون سخت تر خواهد گذشت منم مادر ندارم خدا همه اموات را دراین شب جمعه بیامرزه ان شاء الله امشب مهمان سفره امام حسین ع مهمون بشن روضه امشب را هدیه می کنم به سید الشهدا و همه امامان و بقیة الله و همه مادران شهدا و همه مادران اعضا و در اخر ثوابش هدیه به مادر خودم. روحش شاد 😭
عزیزان گفتم هرکس هرچی داره از مادر داره قدر مادرت را بدون مادر همسرت هم مادرت هست بهشون احترام بذارین عزیزان زمانیکه بنده رفتم برای یادگرفتن مداحی و پامو در این مسیر گذاشتم مادرم سرطان داشت و چون اونا شهرستان بودن بایدمی اوردن تهران بیمارستان بقیة الله تهران بعدا من تنها دخترشون در تهران بودم مادرم را می اوردن خونه ما ...... چقدر اونروزا خدا زیاد می اومد خونه ما سر. می زد 😭 چقدر اونروزا خدا نمی ذاشت پامون بلغزه چقدر خونه ی ما عطرخدا داشت زمانیکه مادرم را می اوردن خونه ما دو ساعتی باید می رفتم کلاس باید به سرعت می رفتم و برمی گشتم باز زود خونه یک روز بهشون گفتم مادرجان می خواهی براتون روضه بخونم نگاه مهربونی بهم کردن. و گفتن بخون ببینم چی می خونی چطوری می خونی من اولین روزایی بود که تازه داشتم روضه خوندن را یاد می گرفتم و بلد نبودم خوب بخونم نه سوزی نه هیچی ولی شروع کردم برای مادرم روضه امام حسن ع را خوندن شروع کردم خوندن و مادرم قشنگ گوش داد و قطرات اشکش جاری شد 😭 روضه که تمام شد گفتم مامان جان خیلی دوست دارم روضه خون بشم ولی نه صدادارم نه بلدم و کسانی می ان کلاس مداحی که چنان سوزی دارند و من فکر کنم نتونم دیگه ادامه دهم سرم را دستی کشید گفتش به روضه خونی به سوز نیست که همش_ باید انتخابت کنن و بعدا برام دعا کرد و گفتش خیلی خوب خوندی و روزی یک روضه خون بزرگ اهل بیت ع می شی و اون زمان منو هم یاد کن مادر 😭 همینطور سرم پایین بود و حرفی نمی زدم و هیچ باور نداشتم اون چی که مادرم میگه روزی چنین بشه و من بشم نوکر اهل بیت 😭 و بعد به من گفتش. الهی به زمین دست بزنی برات طلا بشه......... و من دیگه هیچ وقت درمونده نشدم هر وقت دستم خالی شد از یه جایی بلاخره رسید خیلی خاطرات خوب از مادرم دارم اینو امشب فقط براتون گفتم که قدر مادرا را بدونید قدر همه مادرا
عزیزان یه چند دقیقه دیگه می ام هیئت شروع می شه معذرت می خوام از همتون که دیر می شه ولی چون عینک می زنم اشکم می اد و نمی بینم که بنویسم 😭😭اشکام بند اومد می ام ان شا الله
السلام علیک یا فاطمة الزهرا وقتی هوای روضه ما باز مادری است حال و هوای گریه ما جور دیگری است این اشک ها نشان دل بی قرار ماست عالم بداند اینکه دل شیعه مادری است زهراست آن که شیعه به او کرده اقتدا از لطف فاطمه است، اگر شیعه حیدری است
یابن الحسن.... هرشب میان هیئت به تو فکرمی کنم اقا به صبر و طاقت تو فکر می کنم خون می شود دل تو ار اعمال شیعیان بر مهر بی نهایت تو فکر می کنم غم های بیکران دلم می رود ز یاد وقتی به اوج غربت تو فکر می کنم ده قرن می شود که خون گریه می کنی بر قلب پر جراحت تو فکر می کنم یا بن الحسن......
روضه را از کجا شروع کنم اخه روضه مادره _امام زمان عج هستن و می ببینن و شهدا هستن 😭 علی نشسته کنار بستر زهرایش قربونش برم آقام خدا هیچ مردی رو به روز علی نندازه بخدا من دو بیتی های پیوسته رو برات می خونم هر چی جلوتر می ریم ناله ات بیشتر می شه
زبان حال علیه 😭 همین که بهتری الحمدالله جدا از بستری الحمدالله همین که در زدم دیدم دوباره تو در پشت دری الحمدالله این یکی دو روز آخر خودش در و باز کرد گفت:بذار این عقده تو دل آقام نمونه من و پشت در ببینه