شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕 رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت هفتم ▫️اما او به هیچ قیمتی دست از این غنیمت نمیکشید که پیشنهاد همپیالهاش
📕 رمان #سپر_سرخ
🔻 قسمت هشتم
▫️مقابل پوتینش روی زمین افتاده بودم و هر دو دستم به هم بسته بود که با همه انگشتانم به خاک زمین چنگ میزدم و با هر نفس التماسش میکردم: «اگه خدا و پیغمبر رو قبول داری، بذار من برم! مامان بابام منتظرن! تو رو خدا بذار برم!»
▪️لحظاتی خیره نگاهم کرد، طوری که خیال کردم باران اشکم در دل سنگش اثر کرده و به گمانم دیگر جز زیباییام چیزی نمیدید که مقابلم خم شد.
▫️نگاهش مثل صاعقه شده و دیگر نه به صورتم که به زمین فرو میرفت و نمیدانستم میخواهد چه کند. دستش را به سرعت جلو آورد، زنجیر دستم را گرفت و با قدرت، پیکرِ در هم شکستهام را بلند کرد.
▪️دیگر نه نگاهم میکرد و نه حرفی میزد که با گامهای بلندش به راه افتاد و مرا دنبال خودش میکشید. توانی به تنم نمانده و حریف سرعت قدمهایش نمیشدم که پاهایم عقبتر میماند و دستانم به جلو کشیده میشد.
▫️من اسیر او بودم و انگار او از چیزی فرار میکرد که با تمام سرعت از جاده فاصله میگرفت و تازه متوجه شدم به سمت خاکریز کوتاهی میرود.
▪️میدانستم پشت آن خاکریز کارم را تمام میکند که با همه ناتوانی دستم را عقب میکشیدم بلکه حریف قدرتش شوم و نمیشد که دیگر اختیار قدمهایم دست خودم نبود.
▫️در هوای گرگ و میش مغرب، بیتابیهای امروز مادر و نگاه منتظر پدرم، هرلحظه مقابل چشمانم جان میگرفت و دیگر باید آرزوی دیدارشان را به قیامت میبردم که با هر قدم میدیدم به مرگم نزدیکتر میشوم.
▪️در سربالایی خاکریز با همه قدرت دستم را میکشید، حس میکردم بند به بند بدنم از هم پاره میشود و در سرازیری، حریف سرعتش نمیشدم که زنجیر از دستش رها شد و همان پای خاکریز با صورت زمین خوردم.
▫️تمام بدنم در زمین فرو رفته بود، انگار استخوانهایم در هم شکسته و دیگر نه فقط از ترس که از شدت درد ضجه زدم.
▪️زنجیر اسارتم از دستانش رها شده بود که به سرعت برگشت و مقابلم روی زمین زانو زد، از نگاهش خون میچکید و حالا لحنش بیشتر از دل من میلرزید: «نترس!» و همین چشمان زخم خوردهاش فرصت خوبی بود تا در آخرین مهلتی که برایم مانده از خودم دفاع کنم.
▫️مشت هر دو دست بستهام را از خاک پُر کردم و با همه ترسی که در رگهایم میدوید، به صورتش پاشیدم.
▪️از همان شکاف نقاب، چشمان مشکیاش از خاک پُر شد و همین تلاش کودکانهام کورش کرده بود که با هر دو دست چشمانش را فشار میداد و از لرزش دستانش پیدا بود چشمانش آتش گرفته است.
▫️دوباره دستم را به طرف زمین بردم و اینبار مهلت نداد که با یک دست، زنجیر دستانم را غلاف کرد و آتش چشمانش خنک نمیشد که با دست دیگر نقاب را بالا کشید تا خاک پلکهایش را پاک کند.
▪️در تاریکی هوا، سایه صورت مردانه و آفتاب سوختهاش که زیر پردهای از خاک خشنتر هم شده بود، جان به لبم کرده و میترسیدم بخواهد انتقام همین یک مشت خاک را بگیرد و از همین وحشت، دندان هایم به هم می خورد.
▫️رعشه دستانم را میدید و اینهمه درماندگیام طاقتش را تمام کرده بود که دوباره بلند شد و مرا هم با خودش از جا کَند.
▪️تاریکی مطلق این بیابان بیانتها نفسم را گرفته بود، او با نور اندک موبایلش راه را پیدا میکرد و دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که فقط با قدرت او کشیده میشدم تا بلاخره سایه ماشینی پیدا شد.
▫️در نور موبایلش با چشمان بیحالم میدیدم تمام سطح ماشین را با گِل پوشانده و فقط بخشی از شیشه مقابل تمیز بود که یقین کردم همین قفس گِلی، امشب قبر من خواهد شد.
▪️در ماشین را باز کرد؛ جز جنازهای از من نمانده بود و او با اشاره دست، دستور داد سوار شوم. انگار میخواست هر چه سریعتر از اینجا فرار کند که تا سوار شدم، در را به هم کوبید و به سرعت پشت فرمان پرید.
▫️حس میکردم روح از بدنم رفته و نفسی برایم نمانده است؛ روی صندلی کنارش بیرمق افتاده بودم و او جاده فرعی و تاریکی را به سرعت میپیمود.
▪️دیگر حتی فکرم کار نمیکرد و نمیدانستم تا کجا میخواهد این مرده متحرک را با خودش ببرد که تابلوی مسیر فلوجه - بغداد مشخص شد و پس از یک ساعت سکوت، بلاخره لب از لب باز کرد: «دیگه فلوجه برای شما امن نیست، میبرمتون بغداد.»
▫️نمیفهمیدم چه میگوید و او خوب حال دلم را میفهمید که بیآنکه نگاهم کند، آهسته زمزمه کرد: «تا سیطره فلوجه هر لحظه ممکن بود با داعشیها روبرو بشیم، برا همین نتونستم بهتون اعتماد کنم و حرفی نزدم تا وارد سیطره بغداد بشیم.»...
📖 ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🔻 چرا میگوییم ادعای #پزشکیان غلط است
ببینید! 👇
مقام معظم رهبری :
رهبری هرگز در انتصابات دخالت نمی کنند!
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
4_5832265189365388671.mp3
3.64M
دســتِ مــهـربــان...💔😭
🎧 #حکایت زیبایی از دستِ بخشندهی امام حسین علیهالسلام
📚مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۶۵.
#امام_حسین_علیه_السلام
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #دلتنگ_پسر
.
🔆 دیروز غروب
تو جاده نجف به کربلا
یه مادر دلش برای پسرش تنگ شده بود.آخه پسرش سرباز حرم خانم
زینب بود و چند ساله پیش در راهش
تو سوریه شهید شد و خیلی وقته ندیدتش.
▫️دم در موکب داشتم بنری رو میبردم
که روش عکس شهید محمد زده بود.
حاج خانم گفت : پسر یه لحظه بنر و بیار،
اومدم جلو عکس پسرش و گرفت و شروع کرد به بوسیدنش ...امان از دلتنگی...
#مادرانه
#مادر_شهید_بلباسی💔
#اربعین #امام_حسین
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
Banifatemeh-Boland Sho umade Khahar Ajab umadani.mp3
8.05M
« بلند شو اومده
خواهر عجب اومدنی »...💔🦋
مداح
#مجید_بنی_فاطمه
#اربعین حسینی تسلیت باد ...🏴
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کجاروم؟بهکهرویآورم؟کهدردوجهان ؛
بهجزحسینکسیدردمندوانکند .
حاج مهدی رسولی
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
ســـلام بـر آنـان کـه اول
از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد
و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن...
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق..
به نیابت از #امام_زمان عجل الله
و همه شهدا ...🌷🕊
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی...☘
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فالوور های واقعی يعنی اینا🥺❤️🩹 .
✍بزرگی میفرمود :
اگر جایی راهت ندادن ؛
برو در خونهی ِ حسینع ..
اونجا همه رو راه میدن❤️🩹((:
⚡️اربعین حسینی بر ساحت مقدس امام عصر
و تمام شیعیان تسلیت باد...💔
#امام_حسین
#اربعین
#کربلا
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
قلب سالم ۱۰(3)_1.m4a
11.69M
#قلب_سالم۱۰
#قسمت=دهم
🌾 شادی حقیقی ✨
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🕊هیچ شنیده ای که مرغی اسیر،
قفس را هم بر دارد و با خود ببرد؟ 🌷
✍ابراهیم برای این که جایگاه و پست و مقامی او را نگیرد، همه عوامل کبر و غرور رو از خودش دور می کرد. وقتی به ابراهیم ماشین تویوتایی می دهند تا با آن ماموریت انجام دهد. ماشین تویوتا را پس می دهد تا ماشین مدل بالا او را از مردم جدا نکند و غرور برایش به وجود نیاورد.
برادر شهیدم
#شهید_ابراهیم_هادی ...🌷🕊
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124