قلب سالم ۱۶_1.m4a
14.92M
#قلب_سالم۱۶
#قسمت_شانزدهم 🌱
🌾 تنبلی و بی حوصلگی ✨
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
🔹شخصی به علامه طباطبایی(قدس سره) گفت، یک ریاضتی برای پیشرفت معنوی به من بفرمایید.
👈علامه فرمود :
«بهترین ریاضت خوش اخلاقی در خانواده است».
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
خوشا آنـان ڪه بـا غـیرت ز گیتی
نداۍ یا حــسین گفتند و رفتند...
در این بـازار این دنـیاۍ فـــانۍ
شــهادت را خریدند و رفتند...💔
بــرادر شــهــیــدم
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
▫️ به بهانه اعلام نتایج کنکور سراسری
دستنوشته #شهید_احمدرضا_احدی، رتبه یک کنکور تجربی سال ۱۳۶۴
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلبریتی_با_شرف
چقدر شجاعت میخواد بین موفقیتت که خیلی براش زحمت کشیدی و اعتقاداتت، اعتقاداتت رو انتخاب کنی👌
مرتضی امینی تبار بازیگر سریال زخم کاری🌺
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🤲 دست_توسل
🔴 ایمنی از شبهات در زمان #غیبت
🔹 آیت الله مجتبی تهرانی رحمت الله علیه:
🔺 شفاف میگويم براي اينكه در #زمان_غيبت •امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه يكسری شبهات در شما اثر نكند، دستور اين است، سند روايت هم خيلی معتبر است:
🌕 هر روز بگوييد: یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ
🔹 دو سه ثانيه هم بيشتر طول نمی كشد، لذا اين را هر روز بخوانيد تا دلتان به امام زمان عجل الله_
تعالی فرجه قرص شود.
🕋الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق عمه سادات حضرت زینب سلام الله علیها
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
.
سلام
حالتون چطوره ؟؟☘☘
امشب میخوایم یکم در کانال صحبتکنیم
کسی هست یا نه ؟؟؟
اینجا بنویسید 👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/17086355590580
.
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
. سلام حالتون چطوره ؟؟☘☘ امشب میخوایم یکم در کانال صحبتکنیم کسی هست یا نه ؟؟؟ اینجا بنویسید
.
به نظرتون ما برای چی اومدیم تو دنیا ؟؟
و به نظرتون الان وظیفه ما چیه ؟؟؟
اینو ممنون میشم همه جواب بدید
.
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم:
.
به نظرتون ما اومدیم دنیا که خب درس بخونیم بعد بریم سر کار خب بعدم ازدواج و بعدم بچه و بعدم بازنشستگی و....
به نظرتون همه دنیا به اینه ؟؟؟
.
الان هر کدوم از ما چند سالشه ؟؟؟
یه نگاه بندازیم به خودمون ببینیم چند سالمونه
خب این عمرمون رو چطوری گذروندیم؟؟؟
به بندگی خدا سپری شده ؟؟
یا به گناه و غیبت و غفلت و خوش گذرانی؟ ؟؟؟؟
.
.
میدونید چیه ما ها خیلی درگیر حاجت هامون شدیم
یا درگیر حاجت ازدواج شدیم
یا خونه یا پول یا نمیدونم هر چیز دیگه
همه این ها خوبه ها ولی هدف ما باید بالاتر از این ها باشه
.
.
امام علی ع میفرماید
کسی که به فکر آخرت باشد دنیا ذلیلانه به دنبال او می آید
خداوکیلی اینقدر که ما به فکر دنیا هستیم آیا به فکر آخرتمون هم هستیم؟ ؟؟
ما به همه چیز و هرکس فکر میکنیم جز آخرت
ما اصلا برای آخرتمون کاری نمیکنیم
فکر کردیم همیشه تو این دنیا هستیم
در صورتی که این دنیا با تمام خوب و بدش گذرا هست و چیزی که همیشه میمونه آخرت هست
و در آخرت هست که جاودانه هستیم
.
.
الان به نظر شما عاقل بیشتر برای دنیاش کار میکنه یا آخرتش ؟؟؟؟
.
.
یه مثال تازه بزنم
تابستون امسال رو دیدید
داد همه در اومده بود از بس هوا گرم بود
همه رو دیدی هی میگفتتد وای چقدر گرمه وای داریم میمیریم و....
الان هوا داره خنک میشه
اصلا فهمیدیم کی این چند ماه تابستون رفت؟ ؟؟
اصلا نفهمیدیم کی رفت و چقدر زود رفت
دنیا هم همینه
با همه خوب و بدش به سرعت میره
.
.
وقتی حضرت عزرائیل اومد جان حضرت نوح رو بگیره حضرت نوح گفت تموم شد ؟؟
چقدر زود تموم شد
نوحی که نهصد و خورده ای سال عمر کرده بود
بعد حضرت عزرائیل جواب داد کجایی ببینی که در آخر الزمان کسانی هستند که ۵۰ و ۶۰ سال عمر میکنند
حضرت نوح گفت اونا خونه هم میسازند؟ ؟
گفت بله
گفت ازدواج هم میکنند و صاحب اولاد هم میشند؟ ؟
گفت بله
گفت من اگر جای اونها بودم تمام عمرم رو فقط برای عبادت میگذاشتم
.
.
بعد جالبه ما برای همه چیز تلاش میکنیم جز آخرتمون
اصلا انگار یادمون رفته که یه روز ما هم میمیریم
.
.
الان شما چهار نسل قبل خودت رو یادت میاد کی هستند؟ ؟؟
اصلا اسم هاشون رو بلدی ؟؟؟
آیا اصلا بین تمام خانوادت کسی از اون ها اسمی میبره؟ ؟؟
به همین راحتی هممون فراموش میشیم
و چقدر خیلی ها برای دنیا تلاش کردند
چقدر آدم هایی که سر بقیه کلاه گذاشتند تا به دنیا برسند
الان کجاند ؟؟؟
چیزی هم تونستند با خودشون به اون دنیا ببرند؟؟؟
.
.
یه جوری هممون فراموش میشیم که انگار نه انگار ما روزی هم در این دنیا بودیم
و ما میمونیم و اعمال خودمون
.
.
قبرستان ها رو نگاه
اونا هم یه روزی مثل من و شما سر مست دنیا بودند و فکر نمیکردند از این دنیا برند
اصلا فکر نمیکردند مرگ بیاد سراغشون
پس تا دیر نشده به فکر خودمون باشیم
.
.
به نظرتون این دنیایی که اینقدر پست هست ارزش این همه حرص و جوش خوردن رو داره؟ ؟؟
آیا ارزش داره اینقدر گناه کنیم ؟؟؟
اینقدر به هم راحت تهمت بزنیم؟
زخم زبان بزنیم
دروغ بگیم
غیبت کنیم
آبروی همدیگه رو ببریم
به همدیگه ظلم کنیم
حق همدیگه رو بخوریم
حرام بخوریم
آیا این دنیای زود گذر ارزش این همه کار رو داره ؟؟؟؟
.
.
ولی اینم به این معنی نیست که دنیا رو ول کنیم دیگه
امام علی ع فرمود
من یک ساعت دنیا رو با تمام آخرت عوض نمیکنم
.
.
و تا در این دنیا هستیم نهایت استفاده رو ببریم
بدبختی آدم ها از وقتی شروع شد که این گوشی ها اومد
اینستاگرام رو نگاه
زن ها رو بی حیا کرده مرد ها رو بی غیرت
همه چیز مردم شده فقط شوآف و نمایش
۹۰ درصد چیزهایی که تو اینستاگرام میبینید همش ظاهر هست و نمایش
و پر شده از چرت و پرت فقط
.
.
به جای این که بشینیم کتاب بخونیم
علممون رو بالا ببریم
مهارت جدید یادبگیریم
سوادمون رو بالا ببریم
ایمانمون رو بالا ببریم
.
.
خلاصه باید یه جور زندگی کنیم که هم دنیا رو داشته باشیم هم اخرتمون رو
مثل شهدا
شهید بابک نوری رو نگاه کنید
هم درس میخونده
هم دانشگاه میرفته
هم مهارت بلد بوده
هم خوشگل و خوش استایل بوده
و هم آخرتش رو داشته و آخرم شهید میشه
.
.
بیایم از الان به فکر عمرمون باشیم
و هدف گذاری کنیم و برنامه ریزی کنیم
و دیگه نگذاریم عمرمون به غفلت بگذره
.
.
و مشکل اصلی ما اینه که واسه همه چیز وقت میگذاریم جز خدا
خدایی ما در طول ۲۴ ساعت چند دقیقه خلوت میکنیم با خدا ؟؟؟؟
اصلا برنامه ای واسه عبادتمون داریم یا نه ؟؟؟
اصلا در حد ده دقیقه هر روز با خدا خلوت میکنیم یا نه ؟؟؟
.
.
خداوکیلی چقدر ایمانمون هر ساله داره بالاتر میره؟ ؟؟
یا نکنه بدتر داریم پسرفت میکنیم ؟؟؟
.
.
جدا یکم بشینیم با خودمون فکر کنیم
تا کی گناه؟؟؟؟
تا کی بداخلاقی؟؟
تا کی تهمت و دروغ و غیبت ؟؟؟
تا کی حق الناس ؟؟؟
و.....
.
.
عزیزی که با جنس مخالف دوستی
خب تهش چی ؟؟؟
تهش به چی میخواد برسه ؟؟
جز آبرو رفتن خودت ؟؟
جز هدر رفتن عمرت ؟؟؟
جز بازی با احساست؟؟؟
.
.
خانم یا آقای عزیزی که متاهل هستی و با جنس مخالف دوستی
اصلا خودت که گناه میکنی و خیانت و همه این ها به کنار
میدونی چه ظلمی داری در حق بچت میکنی ؟؟؟
میدونی چه ظلمی در سرنوشت بچت داری میکنی ؟؟؟
میدونستی عمل شمای پدر و مادر تاثیر مستقیم بر سرنوشت بچه هاتون داره ؟؟؟
.
.
تا حالا براتون سوال نشده شمر چرا عاقبتش چنین شد ؟؟؟
شمری که در جنگ صفین یار امام علی بود
یعنی در کنار امام حسن و امام حسین و حضرت عباس میجنگید برای امام علی
و شمری که ۱۵ بار پای پیاده به مکه رفته بود
سوال نشده براتون چرا این طور شد شمر ؟؟؟
.
.
باور کن حاضرم قسم بخورم ۹۰ درصد ماها عبادت های شمر رو هم تو عمرمون نکردیم
بعد شمری که چنین بود چرا کارش رسید به جایی که نشست رو سینه امام زمانش و سر امام زمانش رو جدا کرد ؟؟؟
.
.
میدونید چرا؟ ؟؟
چون شمر مادرش گناه کار بود و یه خطایی کرد که سرنوشت شمر رو برگردوند
نقل شده مادر شمر تو بیابونی داشت میرفت
بعد عطش برش غلبه میکنه و آب هم نداشته
تا میرسه به یه خیمه ای و یه مردی تو اون خیمه بوده
مادر شمر ازش درخواست آب میکنه
اون مرد در ازای آب به مادر شمر درخواست گناه منافی عفت میده و مادر شمر قبول میکنه
و این عمل مادر شمر باعث میشه که سرنوشت شمر تغییر کنه
.
.
بله عزیز من
منو شما هر عملی انجام بدیم تاثیر مستقیم داره در نسل های بعد از خودمون
پس مواظب اعمالمون باشیم
.
.
منو شما دو راه بیشتر نداریم
یا این که راحت گناه کنیم بله لذت هم داره ولی زودگذر
یه راه هم داریم که پاک زندگی کنیم و اسممون جاویدان بشه مثل تمام انسان های خوب در زمین که فوت کرده اند
و در اون دنیا هم در خوشی باشیم
پس به نظرتون آدم عاقل کدوم راه رو انتخاب میکنه ؟؟؟
.
.
تا الانم هرچقدر گناه کردیم
امشب مرد و مردونه بریم در خونه خدا
و توبه واقعی کنیم
و از الان شروع کنیم یه زندگی جدید رو
و از الان شروع کنیم که یه آدم دیگه بشیم و بشیم اونی که خدا و امام زمان دوست داره
و شک نکنیم خدا میبخشه
.
.
به نظرم تا همین جا کافیه
و بیشتر از این دیگه باعث میشه گه سرتون درد بیاد
ممنون که وقت گذاشتید و به صحبت های حقیر گوش کردید
اگر عمری بود شب های دیگه بقیه صحبت ها رو میکنیم
صحبتی دارید برامون اینجا بنویسید 👇👇
اینجا بنویسید 👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/17086355590580
.
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت پانزدهم
▫️زهر کلامش طوری جانم را گرفت که دیگر نشد در برابر سیل اشکهایم مقاومت کنم، سدّ صبرم شکست و اشک از هر دو چشمم فواره زد: «بسه عامر، دیگه ادامه نده! من نخواستم یا تویی که چند دقیقه قبل از عقد به من میگی میخوای بری آمریکا؟ فکر میکنی من دوستت ندارم؟ اما تو نخواستی منو ببینی! تو غیر از خودت به هیچکس فکر نمیکنی!»
▪️یک ساعت مکالمه تنها به گریه و گلایه و شکایت گذشت و حرف آخر را او به تلخی زد: «من میرم، چون دیگه اینجا موندم فایدهای نداره! اما همیشه منتظرت میمونم تا بیای پیشم.»
▫️گریه از کلماتش میچکید و این گفتگو داشت جانمان را میگرفت که بدون خداحافظی تماسمان تمام شد.
▪️او همان شب رفت و من سه سال در شهر وحشتناکی که داعش برایمان ساخته بود، اسیر شدم.
▫️آنچه در این سه سال از جنایات و وحشیگری داعش دیدم، برای پیر کردن دل و سفید شدن موهایم کافی بود و به خدا با هیچ کلامی قابل بیان نبود!
▪️از قتل عام سربازان باقیمانده در شهر و گورهای دستهجمعی و سربریدن و زنده سوزاندن مردم و قوانین جنون آمیز و این ماههای آخر هم غارت آذوقۀ خانهها که منابع مالی داعش در فلوجه به آخر رسیده و محصولات زمینهای کشاورزی و هر آنچه در انبارهای مردم مانده بود، به یغما میبردند.
▫️حالا من به دست پلیس مذهبی داعش و به هوای هوسی که به دلش افتاده بود، از فلوجه ربوده شده و در میان راه با جوانمردی غریبهای نجات پیدا کرده بودم و نمیدانستم درست در چنین شبی، عامر اینجا چه میکند.
▪️در این سه سال هرآنچه از عشق و احساسش در دلم بود، مُرده و امشب بیش از آنکه عاشقش باشم، متنفر و عصبی بودم.
▫️میدانستم اگر آن تلفن قبل از عقدمان برقرار نشده بود، من همان روز همسر عامر شده و به بغداد آمده بودم و اینهمه عذاب نمیکشیدم که در پاسخ دلشورۀ چشمانش، به تلخی طعنه زدم: «میشیگان خوش گذشت؟»
▪️نورالهدی مضطرب نگاهمان میکرد، عامر محو خشم چشمانم شده بود و من مثل شمعی که در حال مردن باشد، میسوختم و همزمان شعله میکشیدم: «اصلاً خبر داری چی به سر من اومده؟ میدونی امروز داشتن منو کجا میبردن؟ میدونی امروز ...»
▫️خجالت کشیدم بگویم امروز از چه جهنمی رها شده و انگار از همین اشارۀ پنهان، همه چیز را فهمیده بود که سرش را با هر دو دستش گرفت و به مدد حال خرابش، موهای مشکیاش را چنگ میزد.
▪️عرق غیرت در صورتش میجوشید، رگ پیشانیاش از خون پُر شده و لحنش رعشه گرفته بود: «تو که خبر نداری من چی کشیدم! فکر میکنی میشیگان به من خوش گذشت؟ مگه میشه جایی که تو نباشی به من خوش بگذره! سه سال هر روز منتظر بودم این اخبار لعنتی یه خبری از فلوجه بده! هر روز منتظر بودم تلفنم زنگ بخوره و تو پشت خط باشی.»
▫️سپس با موج احساس نگاهش به ساحل چشمانم رسید و با بغضی که گلوگیرش شده بود، بیصدا نجوا کرد: «آمال! من این سه سال به هیچکس نتونستم فکر کنم جز تو! به هیچ دختری فکر نکردم به این امید که یه روز دوباره تو رو ببینم!»
▪️چندبار پلک زد تا اشکی که در چشمش نشسته بود مهار کند و آخر نشد که یک قطره تا روی گونهاش پایین آمد و با همان چشمان خیسش به رویم خندید: «اما این از خوشبختی منه که وقتی برای یه مرخصی ۱۵ روزه اومدم عراق همون زمان بتونم تو رو ببینم!»
▫️او میگفت و من دیگر حتی نمیخواستم صدایش را بشنوم که دستان لرزانم را بالا گرفتم تا ساکت شود و با نفسی که برایم نمانده بود، دنیا را روی سرش خراب کردم: «هیچوقت دیگه نمیخوام ببینمت!»
▪️و حرفی برای گفتن نمانده بود که با قدمهای سست و سنگینم به سمت اتاق کنج خانه رفتم و دیگر نمیشنیدم نورالهدی چه میگوید و با چه جملاتی میخواهد آرامم کند.
▫️تا سحر گوشۀ اتاق در خودم فرو رفته بودم، صدای قدمهای عامر را میشنیدم که مدام دور خانه میچرخید و نورالهدی لحظهای رهایم نمیکرد و با نرمی لحنش نازم را میکشید: «باور کن من بهش نگفتم بیاد! امشب قرار بود بیاد خونه ما ولی وقتی تو اومدی من بهش زنگ زدم نیاد. خیلی اصرار کرد دلیلش چیه، مجبور شدم بگم تو اینجایی ولی بازم بهش گفتم نیاد!»
▪️و نبض احساس برادرش زیر سرانگشتش بود که لبخندی زد و با مهربانی ادامه داد: «ولی وقتی فهمید تو اینجایی دیگه نتونستم جلوش رو بگیرم. میخواست هرجور شده تو رو ببینه!»
▫️میدانستم دوستم دارد و دیگر در قلب من ردّی از محبتش نمانده بود که هر چه نورالهدی زیر گوشم میخواند، با سردی چشمانم تمام احساسش را پس میزدم تا آوای اذان صبح از منارههای مساجد بغداد میان نخلهای شهر پیچید و من به عزم وضو از اتاق بیرون رفتم...
📖 ادامه دارد...
لینک قسمت چهاردهم 👇👇
https://eitaa.com/shahid_hadi124/71441