eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.3هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
گذشتی از روزهاۍ خوش جوانی‌ات! دعا کن برایم تا این‌ جوانی مرا به‌ بازی نگیرد... ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
✍ مادر تعریف میکردند: محمّدحسین دوست نداشت با یک یا دو گلوله شهید بشه همیشه آرزو میکرد و میگفت: دوست دارم با تنی پُر از زخم با صورتی پُر از خون با لب هایی ترک خورده ارباب رو در آغوش بگیرم،، شهید محمّدحسین راست میگفت برای "حسین" فدا شدن دلِ بزرگی میخواد💔 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
12.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سخنرانی برای ساعاتی قبل از شهادتش در شلمچه می‌باشد. 🔊 لطفاً ۲دقیقه وقت بگذارید و ببینید 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت بیست و پنجم ▫️بی‌تفاوت نگاهش می‌کردم و این موضوع دل او را سوزانده بود که با
📕رمان 🔻قسمت بیست و ششم ▫️نمی‌فهمیدم از جان ما چه می‌خواهند و انگار ابوزینب فاتحه را خوانده بود که نگران جان من بی‌صدا زمزمه کرد: «ای کاش همراه من نیومده بودی.» ▪️از غلغلۀ فریادهایشان ندیده می‌شد تصور کنم چه جمعیتی دور آمبولانس را گرفته و می‌توانستم حدس بزنم همان دستانی که نارنجک را به داخل خانه پرتاب کرده‌اند، هنوز دنبال کشتن ابوزینب هستند و حالا به این آمبولانس حمله کردند. ▫️به شدت ماشین را تکان می‌دادند، آمبولانس به چپ و راست می‌رفت و با هر تکان احساس می‌کردم ماشین چپ می‌کند که بی‌اختیار جیغ می‌زدم. ▪️صورت غرق خون ابوزینب از درد در هم رفته و با همان چشمان نیمه‌بازش ناله میزد:«یا حسین!» ▫️مدام به شیشۀ ما بین اتاقک پشتی و فضای کابین می‌کوبیدم بلکه راننده به فریادمان برسد و ظاهراً راننده هم در ماشین نبود که هیچ صدایی شنیده نمی‌شد جز فریادهایی که به ایران و نیروهای حشدالشعبی ناسزا می‌گفتند و با وحشتناک‌ترین کلمات، تهدیدمان می‌کردند. ▪️از ترس تک‌تک ذرات بدنم می‌لرزید، احساس می‌کردم قلبم دیگر توانی برای تپیدن ندارد و می‌ترسیدم از لحظه‌ای که درِ آمبولانس باز شود و نمی‌دانستم با ما چه می‌کنند. ▫️دستگیره مدام بالا و پایین می‌رفت، با هر نفس جان من به گلو می‌رسید و بنا نبود از دست‌شان نجات پیدا کنیم که سرانجام درِ آمبولانس با یک تکان باز شد و از آنچه دیدم،قلبم از تپش ایستاد. ▪️ده‌ها مرد با چشمانی که در حدقه‌ای از آتش می‌چرخید،مقابل در شعار می‌دادند و تهدید می‌کردند تا پیاده شویم. دیگر حتی فرصتی برای دفاع نمانده بود که یکی داخل آمبولانس پرید و من فقط جیغ می‌زدم و وحشتزده خودم را عقب می‌کشیدم. ▫️چند نفری وارد فضای کوچک آمبولانس شده و رحمی به دل سنگ‌شان نبود و انگار نمی‌دیدند چند زخم به تن ابوزینب مانده که با چوب و چاقو به جانش افتادند. ▪️از وحشت فاصله‌ای بین من و مرگ نمانده و بی‌اختیار ضجه می‌زدم تا دست از سر ابوزینب بردارند و به قدری مردانگی در وجودش بود که با همین بدن زخمی و زیر ضربات آن‌ها، با نفس‌های آخرش فریاد می‌زد:«کاری به این دختر نداشته باشید! اون پرستاره!» ▫️طوری دورش را گرفته بودند و به شدتی می‌زدند که دیگر او را نمی‌دیدم و تنها نفس‌های خیس و خونی‌اش را می‌شنیدم که با هر ضربه مظلومانه خِس‌خِس می‌کرد و ضربۀ آخر، کارش را تمام کرد که دیگر نغمۀ نفس‌هایش هم به گوشم نمی‌رسید و حالا نوبت من بود! ▪️جایی برای فرار نمانده بود؛ خودم را کنج آمبولانس به دیواره‌ها فشار می‌دادم بلکه آهن و شیشۀ این ماشین در این بی‌کسی پناهم دهند و از اینهمه وحشت به‌خدا در حال جان دادن بودم. ▫️دو نفر بالای سرم ایستاده بودند و یکی با بی‌رحمی بازخواستم کرد:«اگه پرستاری، چرا لباس بیمارستان تنت نیست؟»و یکی دیگر از بیرون فریاد کشید:«بیاید بیرون می‌خوام آتیشش بزنم!» ▪️پیکر پاره‌پاره و خونین ابوزینب پیش چشمانم بود و حالا می‌خواستند من و او را در این آمبولانس به آتش بکشند که نفسم بند آمد. ▫️هنوز باورم نمیشد ابوزینب را کشته‌اند و نوبت زنده سوختن خودم در آتش بود که وحشتزده جیغ می‌زدم تا امانم دهند اما آنها می‌خواستند جنایت‌کاری را به انتها برسانند که همه از آمبولانس پیاده شده و پیش از آنکه فرصت فرار پیدا کنم،در آمبولانس را بستند. ▪️با هر دو دست به شیشه‌های آمبولانس می‌کوبیدم و ضجه می‌زدم تا کسی به فریادم برسد و می‌شنیدم صدای داد و بیداد بالا گرفته است. ▫️انگار نیروهای امنیتی از راه رسیده بودند؛صدای تیراندازی شنیده می‌شد و بلافاصله کسی در آمبولانس را باز کرد. ▪️مردی درشت اندام با قد و قامتی بلند و صورتی سبزه و پیش از آنکه از ترس قاتل دیگری جان دهم،فریاد کشید:«بیا بیرون!» ▫️قدم‌هایم از ترس قفل شده و انگار او می‌خواست نجاتم دهد که دوباره داد زد: «بهت میگم‌ بیا پایین!» ▪️همچنان صدای تیراندازی پرده گوشم را می‌لرزاند و فریادهای او شبیه فرصت فرار بود که به هر جان کندنی، خودم را از آمبولانس بیرون انداختم. ▫️هنوز قدمم به زمین نرسیده، گوشه چادرم را گرفت و به سمت اتومبیلی که چند قدم آن طرف‌تر متوقف شده بود، دوید و مرا هم دنبال خودش می‌کشید. ▪️ فکرم کار نمی‌کرد این مرد اینجا چه میکند و چرا من باید همراهش بروم و همین که در آتش نسوخته بودم،‌ راضی بودم که بی‌اختیار دنبالش می‌دویدم. ▫️حالا می‌دیدم جمعیتی که لحظاتی پیش آمبولانس را دوره کرده و می‌خواستند ما را آتش بزنند، در طول خیابان و تاریکی شب متفرق می‌شدند و نیروهای امنیتی همه جا بودند. ▪️کنار ماشین که رسید، سراسیمه در عقب را باز کرد و اشاره کرد تا سوار شوم و من هر چه می‌گفت اطاعت می‌کردم که شاید سایۀ مهربان صورتش شبیه ابوزینب بود و از چشمانش نمی‌ترسیدم... 📖 ادامه دارد...
. تا ابد لعنت بر شورای کثیف سقیفه و تا قیامت لعنت بر آن خلیفه دومی که باعث به شهادت رسیدن مادرمون حضرت زهرا س شد .
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسلام واقعی را از بازیگرهایی که تمامِ عمر در دنیای حقیقی و دنیای سینما بازیگر بوده اند یاد نگیرید 👇 🗣سیدجواد هاشمی دخترم هم بیحجاب بود نمیگفتم حجاب داشته باشه من عروسم حجاب نداره هرگز یادم نمیاد بچه هام رو به زور برای نماز بیدار کرده باشم. ⚡️قرآن: 🌷وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ(شعرا/۲۱۴) نزديك ترين بستگانت را هشدار ده. 🌷وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا(طه/۱۳۲)وخانواده ات را به نماز فرمان ده و بر آن پايدار باش 🌷إِنَّا كُنَّا قَبۡلُ فِيٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِينَ (طور/۲۶) مردان خدا در مورد خانواده دغدغه دارند و بى تفاوت نيستند(تفسیرنور_قرائتی) 🌷يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ(تحریم/۶) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خود را از آتشى كه هيزم آن مردمان (گنهكار) و سنگ ها هستند، حفظ كنيد. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
راحت ترین راه تربیت🌷 🎙 (ره) راحت‌ترین راه تربیت این است که پدر، دست خانواده را بگیرد و به مسجد بیاورد. در مســـــجد چیزهایی می بینند که آن‌ها را می‌کند. بچه می‌‌بیند مردم نماز می‌‌خوانند؛ لذا خواندن بر او چاپ می‌‌خورد. می‌‌بیند در رمضان می‌‌گیرند، چاپ می‌‌خورد. می‌‌بیند عده‌ای منبــــــــر می‌‌روند و از ولایت امیرالمؤمنین می‌‌گویند، چاپ می‌‌خورد.... 🔸خلاصه همه‌ی اینها مربی است. بدون زحمت، خود به خود بچه‌‌‌ها بار می‌‌آیند. انسان می‌‌بیند بعد از مدتی بچه نماز می‌‌خواند و حمد و سوره‌اش هم درست شده است. اما اگر بخواهی آن‌ها را به مسجد نیاوری و خــــــودت آن‌ها را درست کنی، حتی اگر ۲۴ ساعت هم بنشینی، درست نمی‌‌شود. 🔹در مسجد بدون زحمت هم یاد می‌‌گیرد، هم با آدم‌های خوب معاشرت می‌کند و خستگی اش در می‌‌رود و اُنسش تأمین میشود، و هم .... بنابراین باید پدر و مادر حواسشان جمع باشد و بچه‌‌‌ها را به عنوان امانت بپذیرند و تربیت کنند. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسلام واقعی را از بازیگرهایی که تمامِ عمر در دنیای حقیقی و دنیای سینما بازیگر بوده اند یاد نگیرید 👇 🗣سیدجواد هاشمی دخترم هم بیحجاب بود نمیگفتم حجاب داشته باشه من عروسم حجاب نداره هرگز یادم نمیاد بچه هام رو به زور برای نماز بیدار کرده باشم. ⚡️قرآن: 🌷وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ(شعرا/۲۱۴) نزديك ترين بستگانت را هشدار ده. 🌷وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا(طه/۱۳۲)وخانواده ات را به نماز فرمان ده و بر آن پايدار باش 🌷إِنَّا كُنَّا قَبۡلُ فِيٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِينَ (طور/۲۶) مردان خدا در مورد خانواده دغدغه دارند و بى تفاوت نيستند(تفسیرنور_قرائتی) 🌷يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ(تحریم/۶) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خود را از آتشى كه هيزم آن مردمان (گنهكار) و سنگ ها هستند، حفظ كنيد. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124