eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.7هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
11.5هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا می‌گوییم حزب‌الله لبنان قدرتمند و قویست و حکام عرب ترسو و بُزدل؛ تحلیلگر عرب پاسخ می‌دهد! 🔶«علی الحجازی» تحلیلگر سیاسی توانمندی‌های مقاومت لبنان به اعتراف خود اسرائیلی‌ها را شرح می‌دهد. 🔺دشمنی که خودش گفته قادر است کشورهای عربی را نه با ارتش بلکه با گروه‌های موسیقی اشغال کند، حز‌ب‌الله این دشمن را تا این لحظه از اشغال حتی یک روستای لبنانی منع کرده است. ‌‌‌‌‌‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
426_30609610208263.mp3
10.12M
خالی از لطف نیست . . . هرموقع دلم میگیره فقط اینو گوش میڪنم . . . یادمه یه بخشه از ڪتاب قصه دلبری میگفت: امام رضا تنها ڪسی که انچه به صلاحت نیست به صلاحت میڪنه :) «یقینا ڪله خیر» التماس دعا اگر قطره اشڪی ریختید و دلٺون تنگ شد💔:)
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت هفتاد و چهارم ▫️هر دو نفرمان را وحشیانه در ماشین انداختند و همین که ماشین
📕رمان 🔻قسمت هفتاد و پنجم ▫️به نظرم مردی که کنارم بود با اسلحه به کمرم کوبید تا ساکت باشم و ریشخند زن گوشم را گزید: «نترس! این ایرانی‌ها به این راحتی نمی‌میرن!» ▪️صدای نحسش آشنا بود و فکرم کار نمی‌کرد که دوباره با فشار دست و قنداق اسلحه ما را هُل می‌دادند؛ فقط صدای درهایی را می‌شنیدم که پشت سر هم باز می‌شدند و اتاق آخر، زندان نهایی بود که ما را داخل اتاق انداختند و در را به رویمان بستند. ▫️جز نفس‌های بریده مهدی صدایی نمی‌شنیدم؛ دستانم را بالا آوردم و به هر زحمتی بود، پارچه را از روی چشمانم باز کردم و تازه دیدم کجا هستیم. ▪️اتاق کوچکی با دیوارهای خاکستری و کف پوش سنگی سفید، بدون هیچ پنجره‌ای و تنها یک در چوبی که آن هم به رویمان قفل کرده بودند. ▫️مهدی کف اتاق از درد به خودش می‌پیچد؛ چشمانش را نمی‌دیدم اما انگار زخمش آتش گرفته بود که هر دو پایش را به شدت تکان می‌داد و زیر لب ناله می‌زد. ▪️با دستان بسته‌ام به سرعت چشمانش را باز کردم و همین‌که نگاهش به صورتم افتاد، لبخندی زد، با نگاه نگرانش سرتاپای قامتم گشت و بی‌رمق پرسید: «تو سالمی؟» ▫️پیراهنش از خون تنش سنگین شده بود، با دستان به هم بسته حتی نمی‌توانستم تکه‌ای از چادرم را پاره کنم و حیران چاره‌ای بودم که مهدی بی‌صدا پرسید: «امروز گوشی‌ات رو ازت گرفته بودن؟» ▪️همان لحظه به خاطرم آمد رانا گوشی را در تاکسی از دستم چنگ زد و تمام مدتی که در ویلا بودیم، دستش بود و مهدی تا تأیید نگاهم را دید، نفس کوتاهی کشید و حدس زد: «رو گوشیت ردیاب نصب کردن، ای کاش به من گفته بودی..» و دیگر نتوانست ادامه دهد که دوباره چشمانش را بست و به سختی نفس می‌کشید. ▫️رانا تهدید کرده بود اگر حرفی بزنم انتقام می‌گیرد اما فکر نمی‌کردم در فلوجه ما را پیدا کنند و تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم که درِ اتاق باز شد و من وحشتزده چرخیدم. ▪️خودش بود؛ با همان موهای طلایی و چشمان وحشی و صدایی که مثل گرگ گرسنه زوزه می‌کشید: «بهت گفتم بعد از اولین اشتباهت خیلی بهت فرصت نمیدم!» ▫️گوشی مهدی میان انگشتان کشیده و استخوانی‌اش بود و رو به من به تمسخر طعنه زد: «من فقط می‌خواستم اینو امشب ازت بگیرم، اگه برام اورده بودی الان سالم سرِ خونه زندگی‌تون بودید، خودت خواستی اینجوری بشه.» ▪️مهدی خودش را کنار اتاق کشیده و تلاش می‌کرد تکیه به دیوار بنشیند، از بارش عرق انگار صورتش را شسته بودند و یک سمت پیراهن و شلوارش غرق خون بود. ▫️من از ترس کنار مهدی به خودم می‌لرزیدم و منتظر انتقام رانا بودم اما او سرمست از این پیروزی، چند قدمی با غرور مقابل چشمان‌مان رژه رفت و با نیشخندی چندش‌آور ذوق کرد: «برای من که بهتر شد، حالا هم موبایلش اینجاست هم خودش...» و هنوز کلامش تمام نشده، در اتاق به ضرب باز شد و مرد جوانی داخل آمد. ▪️با چشمانی حیرت‌زده به من و مهدی و ردّ خون روی سنگ سفید کف اتاق نگاه‌ کرد و دیدن همین صحنه برای عصبانی کردنش کافی بود که رو به رانا با حالتی عصبی فریاد زد: «چه غلطی کردی؟ واسه چی اینا رو اوردی اینجا؟» ▫️از لهجه حرف زدنش مشخص بود او هم از اهالی کردستان است که به سختی عربی صحبت می‌کرد و خشمش هر لحظه بیشتر می‌شد: «خونه اربیل کم بود لو دادید؟ حالا نوبت اینجاست؟ می‌خواید به ایرا گِرا بدید که این شب‌ها دنبال هدف برای حمله می‌گرده؟» ▪️مهدی با چشمانی خیره به دقت نگاه‌شان می‌کرد و رانا می‌خواست مقابل رئیسش هنرنمایی کند که موبایل مهدی را مقابلش گرفت و با افتخار ادعا کرد: «انگار خبر نداری امشب چی شکار کردیم؟» ▫️مرد جوان موبایل را از دستش چنگ زد و عربده کشید: «به یه ساعت نرسیده، از در و دیوار این خونه می‌ریزن تو. هر دوشون رو همینجا خلاص کن، باید همین الان جمع کنیم، بریم.» ▪️از شنیدن کلام آخرش، تمام تنم از ترس یخ زد و وحشتزده به سمت مهدی چرخیدم. صورتش به سپیدی ماه می‌زد و می‌خواست به جان من آرامش دهد که لب‌هایش را به سختی تکان داد و با امیدی که میان نفس‌های زخمی‌اش پنهان بود، نجوا کرد: «یکم دیگه صبر کن...» ▫️مرد جوان به سرعت از اتاق بیرون رفت تا رانا کار ما را تمام کند و من همه ذرات بدنم می‌لرزید که رانا رو به مهدی اسلحه کشید و دنیا را پیش چشمانم سیاه کرد. ▪️با قدم‌هایی که از عصبانیت در زمین فرو می‌رفت، به سمت ما می‌آمد و طوری وحشت کرده بودم که دیگر به درستی نمی‌شنیدم چه می‌گوید و از مهدی چه می‌پرسد. ▫️کلتش را روی شقیقۀ مهدی فشار می‌داد و مثل مردها عربده می‌کشید: «حرف بزن!» ▪️از حرارت نفس‌های مهدی احساس کردم آمادۀ کشته شدن شده و قلبش پیش من بود که با گوشۀ چشمان بی‌حالش نگاهم می‌کرد و از همین نگاه عاشقش، رانا فهمید چه کند که اسلحه را رو به من نشانه گرفت و همزمان با صدای شلیک گلوله، بازویم آتش گرفت... 📖 ادامه دارد...
27.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 اینـم جواب اونایی که مـیگن: پولی که میدین به لبنان رو باید بدید به مردم سیستان ✅ مجید جوادی گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هَــتـنـا🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه‌ های خاص مامور پلیس در مراسم تشییع 💔😭 ‌‌‌‌‌‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اسرائیل قناعت نمی‌کند به آنجایی که هست! 🎙 (ره): مکرر این مسئله ذکر شده است که اسرائیل قناعت نمی‌کند به آنجایی که هست؛ قدم قدم پیش می‌رود و هر قدمی که رفت ، هی می‌گوید ما کاری نداریم ، همین است ، فردا قدم بالاتری برمی‌دارد. امروز لبنان است ، فردا- خدای نخواسته- سوریه ، پس فردا عراق است و همین طور. ‌‌‌‌‌‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خرمای اعلای درجه یک دشتستان ) مخصوص صادرات 🌴🌴🌴🌴 محصولی کاملا ارگانیک و بهداشتی خوشمزه و شیره دار😋😋 🌴با عرضه مستقیم از باغدار بدون واسطه.😍 (‌ عرضه به سراسر کشور ) موجود در بسته های. یک کیلویی و دوکیلویی قیمت هر کیلو: 60 تومن 🔴 جهت ثبت سفارشات به آی دی زیر پیام دهید 👇 @Yajavada1m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـســم الـلـه الــرحــمــن الـــرحــیـم 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم... ...🌸 اللّهُم‌َّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪ‌َ_اَلْفَرَجْ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 : ✍ آفت این انقلاب اسلامی اینه، که دچار بازیگرانی باشد که اسلام و انقلاب را دکان کنند! 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و ، دوشهیدی که حاجت میدهند🤲 🎙 سردار حسنی سعدی : هرچه خواستیم از این دو شهید گرفتیم ✍🏻آدرس مزار مطهر شهید سید رضا وسید رضی جاوید موسوی گلزار شهدای کرمان قطعه ۱ ردیف ۶ شماره ۴۲ و۴۳... پیشنهاد👈یکمرتبه سوره یس+۱۰۰مرتبه صلوات هدیه به این دو برادر شهید کنید وازشون حاجت بخواهید💌 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اسرائیل قناعت نمی‌کند به آنجایی که هست! 🎙 (ره): مکرر این مسئله ذکر شده است که اسرائیل قناعت نمی‌کند به آنجایی که هست؛ قدم قدم پیش می‌رود و هر قدمی که رفت ، هی می‌گوید ما کاری نداریم ، همین است ، فردا قدم بالاتری برمی‌دارد. امروز لبنان است ، فردا- خدای نخواسته- سوریه ، پس فردا عراق است و همین طور. ‌‌‌‌‌‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ اظهارات طوفانی دکتر پرهام، نویسنده ساکن فرانسه: ✍ رضا پهلوی نه تنها فقر فکری دارد بلکه بی‌شخصیت است؛ برای من و شما جانشان را فدا کردند، برای اینکه این کشور بماند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥همسر : من انتظار بازگشت پیکرش را هم نداشتم. چرا که چشم به هدیه‌ای که در راه امامم داده‌ام نداشتم 🔹همسر شهید جهاندیده در مراسم تشییع پیکر همسرش: به عنوان همسر شهید حمزه جهان دیده صحبتم را با جمله‌ای از حضرت آقا شروع می‌کنم؛ موضع ما در قبال رژیم جعلی صهیونیست، همان موضع قبلی است، این رژیم مانند توده بدخیم سرطانی باید خشک شود. 🔹از همین جایگاه با قلبی مسرور و نفسی مطمئن، شهادت همسر عزیزم جناب سرگرد حمزه جهان دیده در راه آرمان‌های رهبر عزیزم به همه مردم و هم‌وطنانم تبریک عرض می‌کنم. 🔹دشمنان ایران اسلامی بدانند و آگاه باشند، اگر رهبرم امر کند، طفل 3 ماهه و کودک 7 ساله‌ام را برای حراست از اسلام و مرز و بوم ایرانم خوراک موشک‌های دژخیمان می‌کنم. 🔹حکام رژیم صهیونیستی بدانند اگر چه حمزه من به شهادت رسید، اما این بیشه پر است از حمزه‌های این چنین که تنها جانشان را به ساحت مقدس امام خامنه‌ای تقدیم می‌نمایند. 🔹نتانیاهو کثیف بداند، من انتظار بازگشت پیکرش را هم نداشتم. چرا که چشم به هدیه‌ای که در راه امامم داده‌ام نداشتم. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت هفتاد و پنجم ▫️به نظرم مردی که کنارم بود با اسلحه به کمرم کوبید تا ساکت ب
📕رمان 🔻قسمت هفتاد و ششم ▫️پیش از آنکه ناله بزنم، خونم روی صورت مهدی پاشید اما انگار دل او بیشتر از دست من آتش گرفت که فریاد زد و من از شدت درد و ترس گلوله‌ای که بازویم را دریده بود، روی زمین افتادم. ▪️رانا بالای سرم ایستاده بود، کلتش همچنان رو به من بود، مهدی خودش را به سمتم می‌کشید و من با لب‌هایی که از ترس می‌لرزید، حتی نمی‌توانستم یک ناله بزنم که فقط از درد روی زمین پا می‌کشیدم و می‌شنیدم رانا رو به مهدی نعره می‌زند: «حرف می‌زنی یا بعدی رو تو سرش بزنم؟» ▫️مهدی با رعشه‌ای که به صدای مردانه‌اش افتاده بود، برای نجات من داد می‌زد و با همان نگاه نیمه جانم دیدم از چشمان سرخش به جای اشک خون می‌چکد، با دستان بسته روی سر زانو خودش را به سمت من می‌کشید و همان لحظه، صدای شلیک بعدی جانم را از وحشت گرفت. ▪️درد از هر دو بازویم در تمام بدنم می‌دوید؛ احساس می‌کردم فاصله‌ای با مرگ ندارم و فقط با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود، دلم می‌خواست مهدی را ببینم و به سختی صدایش را می‌شنیدم که نامم را فریاد می‌زد و هم‌زمان رگبار گلوله، پرده گوشم را از هم شکافت. ▫️هیاهوی عجیبی به پا شده بود؛ چیز زیادی از موقعیت اطرافم نمی‌فهمیدم و فقط تقلای مهدی را می‌دیدم که جانی برایش نمانده و برای زنده ماندنم، با زمین و زمان می‌جنگید. ▪️با اینهمه گلوله‌ای که اطرافم شلیک می‌شد مطمئن بودم فرشته مرگ به ملاقاتم آمده و سبکی بدنم به حدی بود که احساس کردم روح از تنم رفته و در همان لحظات، همچنان ناله‌های مهدی را می‌شنیدم؛ صدایش هنوز می‌لرزید و انگار به کسی التماس می‌کرد: «برید سراغ آمال...من خوبم...بیسیم بزنید آمبولانس بیاد...» ▫️آخرین تصویری که دیدم چشمان خیس و نگاه نگران مهدی بود و در برزخی بین مرگ و زندگی و میان غریبه‌هایی که دورم را گرفته بودند، از هوش رفتم. ▪️نفهمیدم چند ساعت گذشت تا از حرارت سرانگشتی که روی صورتم دست می‌کشید، چشمانم را گشودم و اولین تصویری که دیدم، باز صورت مهدی بود که با لبخندی غرق اشک به تماشایم نشسته بود. ▪️انگار از آنسوی مرگ برگشته باشم، درک موقعیت اطرافم دشوار بود؛ تمام تنم کرخت بود و استخوان‌هایم از درد فریاد می‌زد. ▫️نگاهم گیج و گنگ دورم می‌چرخید، هنوز از همه چیز می‌ترسیدم و ترنم لحن مهربان مهدی شبیه ترانۀ زندگی بود: «عزیزم! به من نگاه کن... دلم برای چشمات تنگ شده... ۲۴ ساعته چشمات رو ندیدم...» ▪️نگاهم تا چشمانش کشیده شد و همینکه روی صورتش جا خوش کرد، یک قطره اشک روی گونه‌اش چکید و با لحنی لبریز عشق زمزمه کرد: «با من حرف بزن... دلم می‌خواد دوباره صدات رو بشنوم...» ▫️اما من هنوز باورم نمی‌شد زنده باشم و نمی‌توانستم دستانم را تکان دهم که احساس کردم بازوانم قطع شده و وحشتزده پرسیدم: «دستام... دستام سالمن؟» ▪️از اینهمه وحشت و شاید از یادآوری دردی که کشیده بودم، کاسۀ چشمانش از گریه پُر شد و لب‌هایش دلبرانه می‌خندید: «آره فدات بشم... هر دو دستت سالم هستن... دیشب تو اتاق عمل گلوله‌ها رو دراوردن... ای ‌کاش من مرده بودم و نمی‌دیدم...» ▫️تازه متوجه شدم روی تخت بیمارستان هستم، هر دو دستم باند پیچی شده بود و نشد نغمه احساس مهدی به آخر برسد که پرستاری وارد اتاق شد و همانطورکه دارویی در سرم تزریق می‌کرد، رو به مهدی شوخی کرد: «همسرت به هوش اومد، خیالت راحت شد؟ از صبح خودت رو کُشتی!» ▪️مهدی با خنده سر به زیر انداخت و شاید نمی‌خواست جوابی به شوخی پرستار زن بدهد و او همچنان برای خودش می‌گفت و می‌خندید: «هنوز خودش به هوش نیومده، هی میگه همسرم چطوره؟ همسرم خوبه؟ بیا اینم همسرت!» ▫️نمی‌دانستم چطور از آن جهنم نجات پیدا کردیم و تازه می‌دیدم سرشانه و کتف مهدی باند پیچی شده و پیراهن آبی بیمارستان به تن دارد که از هجوم وحشت دوباره قلبم لرزید و پرسیدم: «اینجا کجاست؟ چقدر وقت گذشته؟» ▪️پرستار بی خبر از وحشتی که تحمل کرده بودم، با تعجب به صورتم خیره ماند؛ شاید خیال کرد هذیان می‌گویم و به حساب خودش خواست خیال مهدی را راحت کند: «چیزی نیس، هنوز اثر داروهای بی هوشیه!» ▫️سپس نگاهی به رنگ پریدۀ مهدی کرد و تا فشارم را می گرفت با لحنی جدی هشدار داد: «شما هم خیلی اینجا نشین، برو اتاق خودت دراز بکش.» ▪️تنم گُر گرفته و نفسم تنگ بود که تا پرستار از اتاق بیرون رفت، رو به مهدی با صدایی ناتوان خواهش کردم: «میشه پنجره رو باز کنی؟» ▫️با جراحتی که روی شانه‌اش بود و دردی که به گمانم هنوز آزارش می‌داد، به کُندی از جا بلند شد؛ پردۀ سبز اتاق را کنار زد و تا پنجره را گشود، سیاهی شب و بادی که به رویم دست کشید، وحشت همان شب را مثل سیلی به صورتم کوبید و غرق اضطراب پرسیدم: «کدوم بیمارستان هستیم؟ چقدر وقته من اینجام؟»... 📖 ادامه دارد...
Audio_911054.mp3
21.03M
🗣 🔸 قسمت ( هشتم ) آخرین قسمت 🔸( راه حل برای اختلاف ) فرد اهل جدل به شفاعت پیامبر نمی رسد 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
و باز هاا... ثانیه هایمان بویِ نیاز میدهد چه مهمانان ساکتی هستند تنها به یک جرعه محبتمان قانعند.💔😔 هدیه ما و باشدکه آرام گیرند. برای بخوانیم 1⃣سوره حمد یک مرتبه 2⃣چهار قل هر کدام یک مرتبه (سوره‌های توحید، کافرون، ناس و فلق)  3⃣سوره قدر هفت مرتبه 4⃣آیت الکرسی سه مرتبه .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای ماندگار؛ ✅ نظر شهید همت درباره شهید حسین فهمیده 🎙 سخنرانی شهید حاج محمدابراهیم همت برای اولین بار منتشر شد 🗓تاریخ سخنرانی:۱۳۶۱/۷/۴ 🔴 قبل از اجرای عملیات مسلم بن عقیل 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍فرازی از وصیت طلبه شهید رسول زنگی آبادی... 🔹خدایا دل به رحمت تو بستم خدایا دستم خالی است و با کوله باری از گناه به سوی تو روانه شده ام. 🔸بارالها مگذار جلوی دیگران در روز محشر شرمسار باشم. 💢اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صدای سیدحسن نصرالله را می‌شنوید که همه مسلمانان را به کمک‌رسانی به ملت فلسطین دعوت میکند 📝 شهید سیدحسن نصرالله: من امروز به شما می‌گویم که مهم‌ترین وظیفه‌ای که مسلمانان دارند، چه مرد، چه زن، چه کوچک و چه بزرگ، این است که به مردم فلسطین کمک کنند. و آنچه که باید به نیروهای جهادی فلسطینی ارائه دهیم، پول است. همه ما می‌توانیم پول بدهیم. پول‌های کم از اینجا و آنجا، مانند قطرات آبی که می‌توانند سیل، دریا و اقیانوس بسازند. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌹دعای پرفضیلت شبهای جمعه  . « یا دائم الفضل على البریه ، یا باسط الیدین بالعطیه ، یا صاحب المواهب السنیه ، صل على محمد و آله خیر الورى سجیه و اغفر لنا یا ذا العلى فی هذه العشیه » .  ✅هر که در شب جمعه ده مرتبه این دعا را بخواند نوشته شود در نامه عمل او هزار هزار حسنه و محو شود هزار هزار سیئه و بلند شود در بهشت برای او هزار هزار درجه و جنات احدیت. سه مرتبه فرماید که: نیستم خدای او اگر او را نیامرزم و در درجه حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام باشد. 📚از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده: هر كس سوره جمعه در هر شب جمعه بخواند كفاره گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود. 2 با انجام این دستور العملی در شب جمعه به برکات عجیب آن برسید...!👌 هر کس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خداوند وی را دوست بدارد، از فضیلت خواندن سوره واقعه رفع فقر و تنگدستی است.) 🎙استاد 🌱