شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
گفتگوی اختصاصی نویدشاهد با همسر شهید.: #قسمت_اول #عاشقانه_های_همسر_شهید_مدافع_ #حرم_جلیل_خادمی 🌸ه
#قسمت_دوم
#عاشقانه_های_همسر_شهید_مدافع_
#حرم_جلیل_خادمی
🌸سال 1376 یکی از زیباترین خاطرات زندگیم رقم خورد . و ما #عقد کردیم.❤️
یک هفته از عقد مان گذشته بود. زنگ خانه به صدا در آمد و جلیل با کاغذی در دست به منزلمان آمد. خیلی ناراحت بود. پرسیدم چه شده؟ گفت: ماموریتی به من محول شده و باید به جزیره بروم . ما آن زمان خیلی وابسته هم بودیم و این خیلی ناراحت کننده بود.
🌸چهل روز ماموریت جلیل برای من 40 سال گذشت . هر روزم پر می شد از دلتنگی های عاشقانه . بغض ، اشک های بی دلیل... مثل الان. اصلا انگار باید از همان اوایل زندگیم به این دور بودن ها خودم را وفق میدادم تا در این روزها کمتر نبودنش را بهانه کنم و صبور باشم ...
🌸«به عشق اهل بیت (ع) خادم شد»
🌸جلیل صدای دلنشینی داشت. با صدای زیبایش #قرآ_ تلاوت می کرد و فرزندانمان را به خواندن قرآن تشویق می نمود. علاقه زیادی به #روضه_حضرت_رقیه داشت. به همین جهت هیئتی را به نام فاطمیه راه اندازی کرد. این هیئت متشکل بود از تمامی خویشاوندان دور و نزدیک.
🌸هر هفته همه گرد هم می آمدیم و #زیارت_عاشورا میخواندیم. این امر موجب شد که صله رحم نیز انجام شود. یکی از مقررات جلیل این بود که به هیچ عنوان هیئت تشریفاتی نشود ساده بی ریا. حتی گاهی می گفت یه استکان چای برای پذیرایی کفایت میکند. پس از مدتی با اصرارم جلیل در هیئت خانوادگی نیز مداحی کرد.
🌸یکی از همرزمانش میگفت: یک شب پس از نماز و مغرب و عشاء دلمان هوای زیارت عاشورا کرد. آن روز عملیات موفقیت آمیزی داشتیم. همه گرد هم بودیم و آماده خواندن زیارت عاشورا . یکی از دوستان گفت: جلیل صدای خوبی دارد بگذارید جلیل بخواند. او شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا، با نوای زیبایش همه را دگرگون کرد...👌
🌸 #جلیل مداحی را از هیئت فاطمیه آغاز کرد و حاجت قلبی اش را از #حضرت_فاطمه_زهرا (سلام الله) گرفت و مدافع حرم شد.
منت خدای را که به من افتخار داد مرا ز خاندان شهیدان قرار داد
داغ همسرم گر چه سخت بود ولی از خون همسر شهیدم به من اعتبار داد.
ماه عسل پس از 12 سال!😍
🌸سال 88 سعادت زیارت ضریح شش گوشه ی امام حسین(ع) نصیبمان شد. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم . بچه ها را در آن سفر همراه خود نبردیم. آنها را به پدر و مادر سپردیم و راهی شدیم . یک سفر عاشقانه زیبا...❤️
🌸در این سفر از توجه های زیاد جلیل و محبت های فراوانش نسبت به من باعث شد تا تمام افراد کاروان فکر کنند که ما برای #ماه_عسل به کربلا آمده ایم . خنده ام گرفته بود که بعد از 12 سال زندگی مشترک همه این فکر را می کنند.
#ادامه_دارد......
🛑توسل شهید به حضرت زهرا(س)
🍃🌸 «من بودم و شهید امیر فرهادیانفرد و شهید عباس رضایی.
یک چیزی خورد به تنهام، به خودم اومدم. قد یه کُنده بزرگ نخل بود. فکر کردم تنه درخته، هیچی نگفتم، دُم بالاییش توی تاریکی از آب بیرون زده بود. گفتم همه چیز تمام شد».
◇ آروم گفتم: «امیر، کوسه!»
◇گفت: هیس!... دارم میبینمش...
🔹️ دیدم داره ذکر میگه. من هم شروع کردم. همینطور داشت حرکت میکرد. اگه کوچکترین صدایی در میاومد با تیر عراقیها سوراخ سوراخ میشدیم و اگه کاری نمیکردیم با دندونهای کوسه تیکه تیکه میشدیم.
امیر ذکر میگفت؛ من هم همینطور. کوسه برگشت ودوباره نزدیک نزدیکتر شد.
◇با خودم گفتم لعنتی! یا شروع کن، یا برو، انگار گرسنه نیستی...
◇ کوسه شروع کرد دورمون چرخید. میگفتن کوسه قبل از حمله، دو دور، دور شکارش میچرخه، بعد حمله میکنه و دیگه تمومه.
◇ نزدیک نزدیک که رسید، صدای امیر آروم بلند شد، صداش هیچوقت یادم نمیره:
🍃🌸 *- #یا_مادر، #یا_فاطمه_زهرا(س)، #خودت_کمکمون_کن...
◇ کوسه داشت همینطور نزدیک و نزدیکتر میشد ، یهو از کنارمون رد شد. اون طرفتر ایستاد. صدای امیر یک بار دیگه به گوشم رسید:
*- #یا_مادر.
کوسه از ما دور شد و رفت.
امیر توی آب گریهاش گرفت.
◇ باورمون نمیشد که هنوز زنده هستیم. پاش به خاک که رسید، عجیب عوض شده بود. اینقدر منقلب شده بود که انگار یه نفر دیگهاس.
◇ بیشتر وقتها غیبش میزد. پیداش که میکردن یه پناهی پیدا کرده بود، چشماش خیس بود و قرآن زیپی کوچیکش دستش بود. این اتفاق هفت شب قبل از عملیات والفجر هشت افتاده بود.
توی این مدت اگه امیر اسم
#حضرت_فاطمه_زهرا(س) رو میشنید، گریه امونش نمیداد.
📚کتاب آسمان زیر آب راوی: احمد شیخ حسینی
♥️ کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔ایام #فاطمیه هست این صحبتهای آقای #رئیسی در مورد توسل به #حضرت_فاطمه_زهرا سلام الله علیها را حتماً ببینید
اولین فاطمیه است که در بین ما نیستی...💔😭
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124