eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
11.5هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🔻 روایت کوتاهی از زندگی شهید شاهرخ ضرغام ؛ کسی که محافظ کاباره میامی بود ولی تغییرش داد... 🔅 ۱۷ آذرماه ، حُر انقلاب گرامی باد‌. ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
کتاب صوتی " شاهرخ حر انقلاب" زندگینامه و خاطرات ناشر : نشر شهید هادی 👈تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی خرداد ۱۴۰۲ با صدای کتاب «شاهرخ حر انقلاب اسلامی» با قلمی روان و ساده به بیان خاطرات مربوط به سردار شهید مفقود الاثر، شاهرخ ضرغام میپردازد. ✍شاهرخ ضرغام در اول دیماه ۱۳۲۸ در محله کوکاکولای تهران بدنیا آمد ، شاهرخ دارای هیکلی تنومند و کشتی گیری ورزیده بود اما به لات بازی و گردن کلفتی و کاباره گردی معروف بود تا حدی که به او لقب "شاهرخ غول" داده بودند. با دمیدن طلوع انقلاب به یکباره با چشیدن ولایت حضرت روح‌الله آن چنان تغییر و توبه کرد که به شاهرخ " حر انقلاب" معروف شد طوری که روی سینه اش فدایت شوم خمینی را خالکوبی کرد و میگفت: «اگر رگ‌های بدنم را بِبُرید نام حضرت روح‌الله را روی زمین می‌نویسد.» شاهرخ پس از انقلاب با آغاز جنگ به گروه فدائیان اسلام در آبادان پیوست و بعد از مدتی با جمعی از رفقای لوتی و با مرام جبهه گروهی را به نام " آدم خوارها " تاسیس کرد گروهی که رعب و وحشت را به دل عراقی ها می انداخت . شاهرخ سرانجام در ۱۷ آذر ۱۳۵۹ در شهر آبادان برات شهادت گرفت و خود را به یاران عاشورایی امام حسین (ع) رساند.
سه روز از عاشورا گذشته. شاهرخ خیلی جدی تصمیم گرفته بود. کار در کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد! مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی! گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم. باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح. عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته . رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.دو روز بعد برگشتیم تهران شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124