خب راه میفتیم می رسیم به تفتیش
بعد از این که خادم ها تفتیش کردند وارد میشیم
یکم راه میریم وارد شدیم
چشممون میفته به ایوون طلای آقا اباالفضل
چقدر دلم برای آرامش حرم حضرت عباس ع تنگ شده
اینقدر حرم حضرت عباس ع آرامش داره
خیلی آرامش عجیبی داره
ادم دلش میخواد فقط بشینه و به زائر ها نگاه کنه
امشب هرچی تو دلته به آقا اباالفضل بگو
هر حرفی داری به آقا بگو
نمیدونم چرا از امروز بعد از ظهر دلم رفته سمت حرم حضرت عباس ع
بگو آقا تو رو به جان داداشت حسین تو رو به خانم زینب تو رو به حضرت رقیه تو رو به حضرت سکینه تو رو به حضرت علی اکبر تو رو به داداشت امام حسن تو رو به بابات علی تو رو به حضرت زهرا س همون حضرت زهرایی که لحظات آخر صداش زدی مادر
قسمت میدم امشب یه نگاهی به من کن
آقا از همه جا بریدم
جایی دیگه رو پیدا نکردم جز در خونه شما
شنیدم میگند هر وقت کارت گیر کرد و همه در ها به روت بسته شد برو در خونه حضرت عباس ع
آقا امشب شاهد باش اومدم در خونت
بگم آقا دستم رو بگیر که دیگه بد جور کم آوردم
آقا اگه امشب به مننگاه نکنی هیچ اشکالی نداره
برا من زشت نیست برا شما زشته
چون شما باب الحوائج هستید
کسی هستید که مرده زنده میکنید
کور شفا میدید
مریض شفا میدید
امشب آقا یه نگاهی هم به من بکن