eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.5هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
11.6هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
صحبتهای خواهر شهید هادی 👆👆👆👆
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله 💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین 🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ 💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی 🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ 💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ 🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی 🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری 💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان 💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
: 🌸🍃خداوندا ! پاهایم جرأت عبور از صراط را ندارد، من آنها را در بین الحرمین برهنه دواندم، در سنگرها خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خندیدم و گریستم افتادم و بلند شدم. 🌸🍃امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها آنها را ببخشی
موانع استجابت دعا_23.mp3
10.43M
🌸🍃چطور فکر می‌کنی وقتی دعا میکنی خداوند شما را دست خالی بر میگردونه ؟ 🌸🍃اگر دعات در ظاهر مستجاب نشد آیا رابطه ات با خدا خراب میشود؟ 👌👌👌👌👌 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
‌🚨خالق آیات شیطانی به جهنم پیوست... ‌ ‌ ♦️‌سلمان رشدی نویسنده مرتد کتاب آیات شیطانی که امام خمینی(ره) حکم کشتن او را صادر و اجرای آن را بر هر مسلمانی واجب دانسته بود، صبح امروز در منچستر انگلیس خودکشی کرد. ‌
بسمه تعالی ببینید :👇👇👌👌👌 بخش های هدایت های اجباری خدا بخش های عجیبی هستند 💠 البته خداوند متعال هیچوقت به طور مطلق اجبار نمی کنند! که انسان را مجبوری ببرند بهشت!!!! 👈 که خب اصلا فلسفه ی انسان بودن مخدوش می شود!!!! اما یه جاهایی نصیحت می کنند یه جاهایی هم اعمال تدبیر می کنند اعمال تقدیر می کنند!!!!! ببینید در سوره ی روم خداوند متعال چی میفرماید: أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(37) آیا نمی بینند خداوند متعال برای هرکسی که بخواهد روزی اش را زیاد می کندوبرای هرکسی که بخواهد مقدر می کند چگونه روزی باید به اوبرسد 👇👇👇 🌀این خودش دارد راهنمایی می کند!!! دراین وضعیت!!! دراین تقدیر وتدبیر الهی!!! نشانه هایی است لقوم یومنون👌 💠آدم مومن خیلی چیزها دستش می آید فرق نمی کند شما ثروتمند باشید یافقیر 🌀این که خدا دارد باشما رفتاری نشان می دهد وشما این را حس می کنید!!!! 🔹 امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید : من آن جایی خداراشناختم که برنامه میریزم وخدا برنامه ام را بهم می ریزد!!!! 💠 خداوند متعال انتظار دارد مااین جاها خدا را ببینیم 👌 حالا ابعاد اجتماعی رو هم میگیم که خداوند چطوری تقدیر میفرمایند!!! 👇👇👇👇
🍃اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ 🔹خداوندی که آسمان ها را بدون ستونی که شما ببینید آفرید!!! بعد مستولی شد بر عرش واداره ی کائنات راخودش به عهده گرفت، وشمس وقمر را برای اداره ی زندگی مامعین کرد!!! برای آن ها برنامه ای ریخت!! 👈 بعدمی فرماید یدبرالامر ، یدبر یعنی پشت سرهم چیدن ، یه جوری خدا مسائل روپشت سرهم دیگه می چیند تا به آن نتیجه ی خودش برسد!!! 👈 یفصل الایات نشانه های متعدد ومفصلی برای شما نشان داد 👈 لعلکم بلقاء ربکم توقنون تاشما به ملاقات پروردگار یقین پیدا کنید !!!! 🔹ببینید این هارو، همه عوامل هدایت می دانند !!!! 👇👇👇👇👇
🙏🌹🙏🌹 💠دنیا دراختیار ما نیست !!! 👈ما چرا شب های قدر به مساجد هجوم می بریم به عبادت پناه می بریم!!! 1= برای این که می دانیم زندگیمان دست خداست وخدا با طراحی زندگی ما ،ما را هدایت می کند!!!! 2=ما وقتی میریم سر خیابان تاکسی انتخاب می کنیم برای سوار شدن تابرسیم به محل کارمون ،این تاکسی آمده سرراه ما قرار گرفته...؟؟ بارها نشده تو تاکسی نشستیم گفته که من اتفاقا مسیرم این طرفا نبود اومدم این جا خونه فامیلمون حالا گفتن که بیایم اینجا... 3= طراحی ها بدست کیه؟؟؟ دوستان من حتما بدونید !!!! پشت صحنه اداره کننده هست ! اون اداره کننده ی پشت صحنه به ما اختیار میده و حق انتخاب میده ،👈 ولی پشت صحنه ،خودش داره اداره میکنه
خانم هایی که می خوان همسر انتخاب کنند آقایونی که می خوان همسر انتخاب کنند، خیلی آزاد نیستند 👈 یعنی همین آزاد هستن یه نفرو رو انتخاب بکنن ازبین ۲،۳ گزینه!!! 🌀 آخرشم شاید دیدی خدا دلشون رو هدایت کرد, به سمت همون گزینه ای که خود خدا می خواد تا امتحان ازش بگیره !!!!👌 🍃بعد از ازدواج اگر دیدی مثلا موفق نبود انتخابش!!! نباید مرتب سرزنش بکنه خودش رو ،خدا خواسته امتحاناتت رو بدی !!!! ✅خدا منطقه رو تدبیر می کنه!!! 👈خدا جهان رو داره تدبیر می کنه!!! 👈 خدا ماها رو داره تدبیر می کنه!!! 🌀 ما عددی نیستیم پیش خدا بخواهیم برنامه های خدا رو بهم بریزیم 🌀برای خودمان نمی تونیم برنامه های خدا رو بهم بریزیم!!!! 👈 برای دیگران برنامه های خدا رو بهم بریزیم ؟؟ 🍃 روی زندگی دیگران تاثیر بگذاریم؟؟؟ 🌀 خدا استکبار جهانی رو هم اداره می کنه!!! نمی گذاره هرکاری دلشون بخواد ،،بکنن!!! 🌀یه عواملی هست به عنوان عوامل هدایت که با ماحرف می زند!!!! 🌀 در اختیار خودمون هم می گذارند این کار را انجام بدی یا نه !!!! 🔹ولی دوستان من ، دراختیار هیچ کس، هیچ وقت همه چیز قرار نمی گیرد ،،،این در اندازه های فردی!!! 👆 👆 👆
🔻 👈این داستان⇦《 قبیله مغول 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎حس فرزند بزرگ بودن ... و حمایت از خانواده ... بعد از تموم شدن ساعت درسی ... نگذاشت برای کلاس‌های فوق برنامه و تست مدرسه بمونم ... و سریع برگشتم ... حدود سه و نیم، چهار بود که رسیدم خونه ...✨ 🔹چند بار زنگ در رو زدم اما خبری از باز شدن در نبود ... خیلی تعجب کردم ... مطمئن بودم خونه خالی نیست ... از زیر در نگاه کردم ... ماشین بابا توی حیاط بود ...🚘 نه مثل اینکه جدی جدی یه خبری هست ...😳 🔸سریع کیفم رو از بالای در پرت کردم توی حیاط و از در رفتم بالا... رفتم سمت ساختمون ... صدای داد و بیداد و دعوا تا وسط حیاط می‌رسید ...😵😲 🔻مامان با دیدن من وسط حال جا خورد ... انگار اصلا متوجه صدای زنگ نشده بودن🛎 ... از روی نگاه مادرم، پدرم متوجه پشت سرش شد ... و با غیض چرخید سمت من ... تا چشمش بهم افتاد ... گر گرفتگی و خشمش چند برابر شد...😡 مرتیکه واسه من زبون در آوردی❓ ... حالا دیگه پای تلفن☎️ برای عمه ات زبون درازی می کنی؟ ... و محکم خوابوند توی گوشم👂 ... حالم خراب شده بود ... اما نه از سیلی خوردن ... از دیدن مادرم توی اون شرایط ... صورت و چشمهام گر گرفته بود ... و پدرم بی‌وقفه سرم فریاد می‌زد ...🗣 🔻با رفتن پدر سر و صدا هم تموم شد ... مادرم آشفته و بی حال ... الهام و سعید هم ... بی سر و صدا توی اتاق شون... و این تازه اولش بود ... لشگر کشی‌هاشون شروع شد ... مثل قبیله مغول به خونه حمله‌ور می‌شدن ...🍀 مادرم رو دوره می‌کردن و از گفتن هیچ حرفی هم ابایی نداشتن ...⚡️خورد شدنش رو می‌دیدم اما اجازه نمی‌داد توی هیچ چیزی دخالت کنم ... یا حتی به کسی خبر بدم ...✨ 🔹این حرف‌ها به تو ربطی نداره مهران ... تو امسال فقط درست رو بخون ...📚 🔻اما دیگه نمی‌تونستم ... توی مدرسه یا کتابخونه ... تمام فکرم توی خونه بود ... و توی خونه هم تقریبا روز آرومی وجود نداشت ... به حدی حال و روزم بهم پیچیده بود که ... اصلا نمی‌فهمیدم زمان به چه شکل می گذشت ...🕔 فایده نداشت ... تلفن رو برداشتم و زنگ زدم به دایی☎️ ... دایی تنها کسی بود که می‌تونست جلوی مادرم رو بگیره ... 🛡مادرم برای دفاع از ما سپر شده بود ... و این چیزی بود که من ... طاقت دیدنش رو نداشتم ...😔 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 👇👇👇👇
🔻 👈این داستان⇦《 کنکور 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎حدود ساعت 8 شب بود که صدای زنگ،🛎 بلند شد ... و جمله‌ی "دایی محمد اومد" ... فضای پر از تشنج رو ... به سکوت تبدیل کرد ... سکوتی که هر لحظه در شرف انفجار بود💥 ... دایی محمد هیبت خاصی داشت ... هیبتی که همیشه نفس پدرم رو می‌گرفت ...😑 🔹با همون هیبت و نگاهی که ازش آتش می‌بارید ... از در اومد تو ... پدرم از جا بلند شد ... اما قبل از اینکه کلمه‌ای دهانش خارج بشه ... سیلی محکمی از دایی خورد ... 🔆صبح روز مراسم عقدکنون تون ... بهت گفتم ازت خوشم نمیاد ... و وای به حالت اشک از چشم خواهرم بریزه 😢... عمه سهیلا با حالت خاصی از جاش بلند شد ... و با عصبانیت به داییم نگاه کرد ... 🔻به به حاج آقا ... عوض اینکه واسه اصلاح زندگی قدم جلو بزارید ... توی خونه برادرم روش دست بلند می‌کنید ... بعد هم می‌خواید از خونه خودش بندازیدش بیرون؟ ... وقاحت هم حدی داره ...😡 دایی زیرچشمی😒 نگاهی بهش کرد ... مرد دو زنه رو میگن ... خونه این زنش ... خونه اون زنش ... دیگه نمیگن خونه خودش ... خونه‌اش رو به اسم زن‌هاش می‌شناسن ... حالا هم بره اون خونه‌ای که انتخابش اونجاست ...‼️ 🔹اصلاح رو هم همون قدر که توی این مدت، شما اصلاح و آباد کردید بسه ... اصلاحی رو هم که شما بکنید عروس یا کور میشه یا کچل ...😳 ▫️عمه در حالی که غرغر می‌کرد از در بیرون رفت ... پدر هم پشت سرش ... غرغر کردن، صفت مشترک همه‌شون بود... و مادرم زیر چشمی😒 به من نگاه می کرد ... ○اونطوری بهش نگاه نکن ... به جای مهران تو باید به من زنگ می‌زدی ...☎️ از اون شب، دیگه هیچ کدوم مزاحم آرامش ظاهری ما نشدن... و خونه نسبت به قبل آرامش بیشتری پیدا کرد ...🍃✨ آرامشی که با شروع فرآیند دادگاه، چندان طول نکشید ...✨ مادر به شدت درگیر شده بود ... و پدرم که با گرفتن یه وکیل حرفه‌ای و کار کشته ... سعی در ضایع کردن تمام حقوق مادرم داشت ...😔 🔻مادر دیگه وقت، قدرت و حوصله‌ای برای رسیدگی به سعید و الهام سیزده، چهارده ساله رو نداشت ... و این حداقل کاری بود که از دستم برمی‌اومد ...🍃 🔻زمانی که همه بچه‌ها فقط درس می‌خوندن ... من، بیشتر کارهای خونه ... از گردگیری و جارو کردن تا ... خرید و حتی پختن غذاهای ساده تر رو انجام می‌دادم ... الهام هم با وجود سنش ... گاهی کمک می‌کرد ...🍀 ▫️هر چند، مادرم سعی می‌کرد جو خونه آرام باشه ... اما همه‌مون فشار عصبی شدیدی رو تحمل می‌کردیم ... و من ... در چنین شرایطی بود که کنکور دادم ...📄 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ
سالروز ولادت باب الحوایج، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مبارک باد یا باب الحوائج!
سلام امشب شب اول قبر جوانی بنام فرزند لطفا کسانی که میتونن امشب برای ایشون نماز شب اول قبر بجا بیاورند. ان شاءالله خداوند ایشون و همگی اموات شما را بیامرزد و با اولیاء خدا محشور بشن. 🙏🙏🙏