eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
11.6هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطوریه کلی معلم و بچه تو مدارس حضور داشته باشند اما آیین آغاز سال تحصیلی توسط دولت بصورت مجازی باشه؟! از دو حالت خارج نیست؛ یا جان خودشو بیشتر دوست داره! یا جان بچه‌های مردم براش اهمیت نداره! 🖤 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلخ‌ترین خاطره یک دختر شهید گفت بگو باباتون بیاد ولی ما بابا نداشتیم😔 گفت‌وگو با فرزند شهید مدافع حرم مهدی قاضی‌خانی در مستند ملازمان حرم قیمت این لحظه چند؟! 🖤 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🔻 👈این داستان⇦《 حرف‌هایی برای گفتن 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎برنامه شروع شد ... افراد، یکی یکی، میکروفون‌های مقابلشون رو روشن می‌کردن ... و بعد از معرفی خودشون ... شروع به رزومه دادن می‌کردن ... و من، مات و مبهوت بهشون نگاه می‌کردم ...😳 🔹هر چی توی ذهنم می‌گشتم که من تا حالا چه کار کردم ... انگار مغزم خواب رفته بود ... نوبت به من نزدیکتر می‌شد ... و لیست کارها و رزومه هر کدوم ... بزرگتر و وسیع‌تر از نفر قبل ... نوبت من رسید ... قلب💓م، وسط دهنم می‌زد ... چی برای گفتن داشتم❓... هیچی ... 🔸نگاه مسئول جلسه روی من خشک شد ... چشم که چرخوندم همه به من نگاه می‌کردن ...👀 با شرمندگی خودم رو جلو کشیدم ... و میکروفون مقابلم رو روشن کردم ...🎤 🔻- مهران فضلی هستم ... از مشهد ... و متأسفانه برخلاف دوستان، تا حالا هیچ کار ارزشمندی برای خدا نکردم ...🍃✨ 🔹میکروفون رو خاموش کردم و به پشتی صندلی تکیه دادم ... حس عجیب و شرم بزرگی تمام وجودم رو پر کرده بود ...😔 💢- این همه سال از خدا عمر گرفتی ... تا حالا واسه خدا چی کار کردی❓ ... هیچی ... 🔸حالم به حدی خراب بود که اصلا واسم مهم نبود ... این فشار و سنگینی‌ای که حس می‌کنم ... از نگاه بقیه است یا فقط روحمه که داره از بی لیاقتیم زجر می‌کشه ...😔😔 🔻سالن بعد از سکوت چند لحظه‌ای به حرکت در اومد ... نوبت نفرات بعدی بود اما انگار فشاری رو که من درونم حس می‌کردم ... روی اونها هم سایه انداخته بود ... یا کوله بار اونها هم مثل خالی بود ...😳 💢برنامه اصلی شروع شد ... صحبت‌ها، حرفها، نقدها و بیان مشکلاتی که گروه‌های مختلف باهاش مواجه بودن ... و من سعی می‌کردم تند تند ... تجربیات و نکات مثبت کلام اونها رو بنویسم ... 💠هر کدوم رو که می‌نوشتم ... مغزم ناخودآگاه دنبال یه راه حل می‌گشت ... این خصلت رو از بچگی داشتم ... مؤمن، ناله نمی‌کنه ... این حدیث رو که دیدم، ناله نکردن شد سرلوحه زندگیم ... و شروع کردم به گشتن ... هر مشکلی، راه حلی داشت ... فقط باید پیداش می‌کردیم ...👌 🔻محو صحبتها و وسط افکار خودم بودم ... که یهو آقای مرتضوی، مسئول جلسه ... حرف‌ها رو برید و من رو خطاب قرار داد ... - شما چیزی برای گفتن ندارید❓ ... چهره‌تون حرف‌های زیادی برای گفتن داره ...😁 🔸شخصی که حرف می‌زد ساکت شد ... و نگاه کل جمع، چرخید سمت من ...😳😳 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ نویسنده : ـ ـ
🔻 👈این داستان⇦《 ایده‌های خام 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎بدجور جا خورده بودم ... توی اون شرایط ... وسط حرف یه نفر دیگه ... ناخودآگاه چشمم توی جمع چرخید برگشت روی آقای مرتضوی ... نیم خیز شدم و دکمه میکروفون رو زدم ... - نه حاج آقا ... از محضر بزرگان استفاده می کنیم ...😊 🔹با لبخند خاصی بهم خیره شد🙂 ... انگار نه انگار، اونجا پر از آدم بود ... نشست بود ... عادی و خودمونی ... - پس یه ساعته اون پشت داری چی می‌نویسی❓... 🔸مکث کوتاهی کرد ... - چشمهات داد می‌زنه توی سرت غوغاست ... می‌خوام بشنوم به چی فکر می‌کنی❓ ... 🔻دوباره نگاهم توی جمع چرخید ... هر چند، هنوز برای حرف زدن نوبت من نشده بود ... با یه حرکت به چرخها، صندلی رو کشیدم جلو ... 🍀- بسم الله الرحمن الرحیم ... با عرض پوزش از جمع ... مطالبی رو که دوستان مطرح می‌کنن عموما تکرارایه ... مشکلاتی که وجود داره و نقد موارد مختلف ... بعد از 3، 4 نفر اول ... مطلب جدید دیگه‌ای اضافه نشد ... قطعا همه در جریان این مشکلات و موارد هستند و اگر هم نبودن الان دیگه در جریانن ... 🔹برای این نشستها، وقت و هزینه صرف شده ... و ما در قبال ثانیه‌هاش مسئولیم و باید اون دنیا جواب بدیم ... پیشنهاد می کنم به جای تکرار مکررات ... به راهکار فکر کنیم ... و روی شیوه‌های حل مشکلات بحث کنیم ... تا به نتیجه برسیم ...👌 🔸سالن، سکوت مطلق بود ... که آقای مرتضوی، سکوت رو شکست ... - خوب خودت شروع کن ... هر کی پیشنهاد میده ... خودش باید اولین نفر باشه ... اون پشت، چی می‌نوشتی‌❓ ... 🔻کمی خودم رو روی صندلی جا به جا کردم ... هنوز خیلی خامه ... باید روشون کار کنم ... 🔹- اشکال نداره ... بگو همین جا روش کار می‌کنیم ... خودمون واست می‌پزیمش ...😁ناخودآگاه از حالت جمله‌اش خنده‌ام گرفت ... 🍃✨بسم الله گفتم و شروع کردم ... مشکلات و نقدها رو دسته بندی کرده بودم ... بر همون اساس جلو می‌رفتم ... و پشت سر هر کدوم ... پیشنهادات و راهکارها رو ارائه می‌دادم ... 🔻چند دقیقه بعد، حالت جمع عوض شده بود ... بعضی‌ها تهاجمی به نظراتم حمله می‌کردن ... یه عده با نگاه نقد برخورد می‌کردند و خلاءهاش رو می‌گفتن ... یه عده هم برای رفع نواقص اونها، پیشنهاد می‌دادن ...😳 و آقای مرتضوی ... در حال نوشتن✍ حرف‌های جمع بود ... 🔸اعلام زمان استراحت و اذان ظهر که شد ... حس می‌کردم از یه جنگ فرسایشی برگشتم ... کاملا له شده بودم ... اما تمام اون ثانیه‌های سخت، ارزشش رو داشت ...😊 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ نویسنده : ـ ـ
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ✍برج هفت سال 94 اعزام شدیم سوریه. از با یک باری رفتیم . یکراست بردندمان روستای بحوث باید حدود 40 دستگاه را می بردیم جلو نزدیک خط. شش هفت نفری، از اذان مغرب تا نماز کارمان طول کشید. 💢صبح که به برگشتیم، گفتم نامردا یکی نیومد به ما بگه دستت درد نکنه. محسن گفت: این قدر غر نزن. ما اومدیم برای کنیم! 🍀راوی:خداداد احمدی،همرزم شهید 📚 فصل ۵ ص ۲۶۸ هدیه نثار روح این بزرگوار 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺  🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد علیرضا پناهیان شما همین الان سرباز امام زمان(عج) هستید! ➕ دلایل باور می‌کنید آرزوتون برآورده شد؟ حتما ببینید و نشر دهید 🖤 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
سلام بچه های بی بضاعت یادتون نره 👆 👆
حسین جان " نظری کن به حالم حال دلم خوب شود حال و احوال گدایت به خدا جالب نیست " ارباب دارم با پا گذاشتن رو نفسم میام طرفت فقط به عشق خودت جان مادرت ردم نکن نگو چرا دیر اومدی دارم پا میگذارم رو نفسم فقط به عشق خودت حسین
" آی بی بی گدا نمیخواهی ؟ پسر بی وفا نمیخواهی؟؟😭😭😭
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز می‌کنیم 🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَ‌مُوسَی‌اَلرِضَا اَلمُرتَضی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ 🖤 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
☑️ 📝سراسر زندگی ، این کلام زیبای الهی را فریاد می‌زد: تقوا داشته باش، خدا در سخت ترین شرایط که تمام راه‌ها بر انسان بسته می‌شود، راه خروج را به تو نشان می دهد. مثل معجزه اذان، یا داستان وسوسه شیطانی و.. 📝جدای از آن، خداوند در ای آیه ادامه می‌دهد: "از جایی که فکرش را نمی‌کنی به تو روزی می‌دهم. و انسان با تقوا به خدا توکل می‌کند که خدا برایش کافی است." 📝به ابراهیم می‌گفتند: از سازمان تربیت بدنی خارج نشو آینده و درآمد خوبی داره. آخه آموزش و پرورش که.. 📝او می‌خندید و می‌گفت: با خدا باش، از جایی که گمان نمی‌کنی روزی تو را می‌رساند. 📝در مورد اهمیت این آیه پیامبر (ص) می‌فرماید: من آیه‌ای می‌شناسم که اگر تمام انسان‌ها دست به دامن آن زنند، برای حل مشکلات آنها کافی است، پس از آن آیه " مَنْ یَتَّقِ اللّهُ..... را تلاوت فرمود و بارها آن را تکرار کرد. 📝مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً *وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّاللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْء قَدْراً هرکس تقوای الهی پیشه کند، (و به خاطر خدا گناهی را ترک کند) خداوند راه خروج( از گرفتاری) برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد و هرکس بر خدا توکل کند، خدا برای او کافی است. خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است! (طلاق/٢و٣) 🖤 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
•┈┈••✾❀✾••┈┈• 🔰حکمت، آثار و برکات تربت 🔸در احادیث، آثار و برکات مختلفی برای تربت سید الشهدا علیه السلام مانند : استشفا (شفا خواستن)، ثواب سجده بر آن، همراه داشتن، تبرّک جستن به آن در زندگی و حتّی پس از مرگ، و برداشتن کام کودک با آن، ذکر شده است . ▫️از نظر عقلی، بدیهی است که خداوند متعال می تواند بر اساس حکمت بی پایان خود، آثار و برکاتی را که بدانها اشارت رفت، بر تربت آن امام، مترتّب نماید . اما... 🔻 آیا صدور احادیثی که بر این آثار، دلالت دارند، قطعی است؟ در میان احادیثی وارده در این مورد، سند برخی ضعیف است؛ امّا در میان آنها صحیح و معتبر هم وجود دارد و از این روست که هر چند «خوردن خاک»، در اسلام، ممنوع و گناه محسوب می شود، فقهای امامیه اتّفاق نظر دارند که خوردن تربت امام حسین(ع) به اندازه یک نخود برای استشفا، جایز است و حتّی به گفته برخی از فقها، احادیث در این باره، در حدّ تواتر است . ▪️افزون بر این، درمان شدن بسیاری از بیماران در طول تاریخ به برکت تربت آن امام، گواه روشنی بر صحّت این احادیث است. 🔻 حکمت این برکات چیست ؟ ▪️همان حکمتی که در باره فضایل اختصاصی زیارت امام حسین(ع) و عزاداری بر ایشان و گریستن بر مصائب ایشان است، در این جا نیز جاری است . ▫️حکمت فضایل و برکاتی که برای تربت سید الشهدا(ع) در احادیث آمده، عبارت است از : زنده شدن روح شهادت طلبی و ایثار و زمینه سازی برای حکومت جهانی اسلام به رهبری اهل بیت علیهم السلام . 🖤 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک شرکت آگهی استخدام میزنه و از متقاضیان میخواد برای مصاحبه و اطلاع از شرایط کاری، حضوری مراجعه کنن............... ..تقدیم به شما ارزش هزار بار دیدن رو داره ذخیره کنید ♦️فقط خواهشا تا آخر نگاه کنید 😭 🖤 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
سلام ⭕️خبر استاندار کربلا را گذاشته بودیم برای اربعین که ظاهرا این خبر تکذیب شده!😒⭕️ ایشون فقط اظهار امیدواری کردن که زودتر راه اربعین هموار بشه خدارا چه دیدی شاید بزودی اربعین راهی شدیم............... آن شاء الله 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
🔻 👈این داستان⇦《 فروشی نیست 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎بعد از نماز، آقای مرتضوی صدام کرد ... بقیه رفتن نهار ... من با ایشون و چند نفر دیگه ... توی نمازخونه دور هم حلقه زدیم ...👥 🔹شروع کرد به حرف زدن ... علی الخصوص روی پیشنهاداتم... مواردی رو اضافه یا تایید می‌کرد ... بیشتر مشخص بود نگران هجمه‌ای بود که یه عده روی من وارد کردن ... و خیلی سخت بهم حمله کردن ... من نصف سن اونها رو داشتم ... و می‌ترسید که توی همین شروع کار ببرم ...⚡️ 🔸غرق صحبت بودیم که آقای علیمرادی هم به جمع اضافه شد ... تا نشست آقای مرتضوی با خنده خطاب قرارش داد... - این نیروتون چند❓ ... بدینش به ما ...😳 🔻علمیرادی خندید ... - فروشی نیست حاج آقا ... حالا امانت بخواید یه چند ساعتی ... دیگه اوجش چند روز ...😁 - ولی گفته باشم‌ها ... مال گرفته شده پس داده نمی‌شود... 🔹و علمیرادی با صدای بلند خندید ...😂 - فکر کردی کسی که هوای امام رضا رو نفس بکشه ... حاضره بیاد دود و سرب برج میلاد شما بره توی ریه‌اش❓ ... 🔸مرتضوی چند لحظه‌ای لبخند زد ... و جمعش کرد ... - این رفیق ما که دست بردار نیست ... خودت چی؟ ... نمی‌خوای بیای تهران، پیش ما زندگی کنی❓... 💢پیشنهاد و حرفهایی که زد خیلی خوب بود ... اما برای من مقدور نبود ... با شرمندگی سرم رو انداختم پایین ... - شرمنده حاج آقا ... ولی مرد خونه منم ... برادرم، مشهد دانشجوئه ... خواهرم هم امسال داره دیپلم می‌گیره و کنکوری میشه ... نه می‌تونم تنها بیام و اونها رو بزارم ... نه می‌تونم با اونها بیام ...😔😔 🔹بقیه‌اش هم قابل گفتن نبود ... معلوم بود توی ذهنش، کلی سؤال داشت ... اما فهمیده‌تر از این بود که چیزی بگه ... و حریم نگفتن‌های من رو نگهداشت ...👌 🔸من نمی‌تونستم خانواده رو ببرم تهران ... از پس خرج و مخارج بر نمی‌اومدم ... سعید، خیلی فرق کرده بود اما هنوز نسبت به وضعش احساس مسئولیت می‌کردم ... و الهام توی بدترین شرایط، جا به جا می‌شد ... 🔻خودم هم اگه تنها می‌رفتم ... شیرازه زندگی از هم می‌پاشید ... مادرم دیگه اون شخصیت آرام و صبور نبود ... خستگی و شکستگی رو می‌شد توش دید ... و دیگه توان و قدرت کنترل موقعیت و بچه‌ها رو نداشت ... و دائم توی محیط، ناراحتی و دعوا پیش می‌اومد ... مثل همین چند روزی که نبودم ... الهام دائم زنگ می‌زد☎️ که ... - زودتر برگرد ... بیشتر نمونی ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ نویسنده: ـ ـ
🔻 👈این داستان⇦《 آشیل 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎توی راه برگشت ... شب توی قطار ... علیمرادی یه نامه بهم داد ... 🍀- توصیه نامه است برای * ... مرتضوی گفت: تو حیفی با این روحیه و این همه استعداد ... توی مجتمع ما بمونی ... برات توصیه نامه نوشت ... گفت از تهران هم زنگ میزنم سفارش می‌کنم میگم کدوم قسمت بگذارنت ... 🔹نامه توی دستم خشک شد ... - آقای علمیرادی ... - نترس بند پ نیست ... اینجا افراد فقط گزینش شده میرن... این به حساب گزینشه ... حاجی مرتضوی از اون بچه‌های خالص جنگه که هنوزم اون طوری مونده ... خیلی هم از این طرف و اون طرف، اذیتش می‌کنن ... الکی کاری نمی‌کنه ...👌 🔸انتخاب بازم با خودته ... فقط حواست باشه ... با گزینش مرتضوی و تایید اون بری ... هم اونهایی که از مرتضوی خوششون نمیاد سر به جونت می‌کنن و سنگ می‌اندازن ... هم باید خیلی مراقب باشی ... پاشنه آشیل مرتضوی نشی ...😳 🔻هنوز توصیه نامه توی دستم بود ... بین زمین و آسمون ... و غوغایی توی قلبم به پا شد ...💓 💢- پس چرا واسم توصیه نوشت؟ ... اینطوری بیشتر روش حساس نمیشن، سر به سرش بزارن❓ ... 🔹تکیه داد به پشتی ... - گفتم که از بچه‌های قدیم جنگه ... اون موقع، بچه‌ها صاف و صادق و پاک بودن و نترس ... کار که باید انجام می‌شد؛ مرده و زنده‌شون انجام می‌داد ... هر کی توانایی داشت، کسی نمی‌گفت کی هستی؟ قد و قواره‌ات چقدره❓ ... میومد وسط، محکم پای کار ... براساس تواناییش، کم نمی‌گذاشت ... به هر قیمتی شده، نمی‌گذاشتن کار روی زمین بمونه ... و الا ملت تازه انقلاب کرده و حکومت نوپا ...🍃 🔸مرتضوی هنوز همون آدمه ... تنهایی یا با همراه ... محکم می‌ایسته میگه این کار درسته باید انجام بشه ... انتخاب تو هم تو همون راستاست ...👌 ولی دست خودت بازه... از تو هم خوشش اومد ... 🔻گفت: این بچه اخلاق بچه‌های اون موقع رو داره ... اهل ناله و الکی کاری نیست ... می‌فهمه حق الناس و بیت المال چیه ... مثل بچه‌های اون موقع که مشکل رو می‌دیدن، می‌رفتن پای کار ... نمی‌شینه یه گوشه بقیه شرایط رو مهیا کنن، این از دور کف بزنه... 🔹تمام مدت سرم پایین بود و به اون نامه فکر می‌کردم ... انتخاب سختی بود ... ورود به محیطی که روی حساب گزینش کننده‌ات ... هنوز نیومده، یه عده شمشیر به دست... آماده له کردن و خورد کردنت باشن ...😳😳 🔸از طرفی، اگر اشتباهی می‌کردم ... به قیمت زمین خوردن مرتضوی تموم می‌شد ... ریسک بزرگی بود ... بیشتر از من... برای مرتضوی ... غرق فکر بودم ...🤔🙄 - نظر شما چیه؟ ... برم یا نه❓ ... 💢و در نهایت تمام اون حرف‌ها ... و فکرها ... تصمیم قاطع من... به رفتن بود ...😊 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰ نویسنده: ـ ـ