eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.3هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا غریبه_مجتبی رمضانی.mp3
10.01M
گاهی وقتا گوش دادن به یک مداحی کار ۱۰ تا منبر رو انجام میده...💔 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله __قسمت چهلم داستان #شهیدتورجی_زاده...🌷 __شکستن نفس راوی: یکی
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت چهل و یکم داستان ...🌷 احترام به سادات راوی: دکتر سید احمد نوّاب سن من زیاد نبود . اولین باری بود که به جبهه می آمدم . تعریف گردان یا زهرا علیها السلام را زیاد شنیده بودم . رفتیم برای تقسیم . چند نفر دیگر هم مثل من دوست داشتند به همین گردان بروند. اما مسئول تقسیم نیرو گفت : ظرفیت این گردان تکمیل است. از ساختمان آمدم بیرون . جوانی ار دیدم که به طرف ساختمان آمد. چهره اش بسیار جذاب و دوست داشتنی بود. چند نفر به استقبالش رفتند.او را تورجی صدا میکردند . فهمیدم خودش است! آنها سوار تویوتا شدند و آماده حرکت. جلو رفتم و سلام کردم. بی مقدمه گفتم: آقای تورجی من دوستدارم به گردان یا زهرا علیها السلام بیام . گفت شرمنده، جا نداریم. بعد گفتم: من میخواهم به گردان مادرم بروم برای چه جا ندارید! نگاهی به من کرد و پرسید : اسمت چیه؟ گفتم : سید احمد یکدفعه پرید توی حرفم و با تعجب گفت : سید هستی! با تکان دادن سر حرفش را تأیید کردم. آمدم پایین و برگه من را گرفت. رفت داخل پرسنلی و اسم مرا در گردان ثبت کرد. بعد هم با اصرار من را به جلو فرستاد و خودش در قسمت بار ماشین نشست! من به گردان آنها رفتم. تازه فهمیدم که نتها من بلکه بیشتر بچه های گردان از سادات هستند . با آنها هم بسیار با محبت برخورد می کرد. * آمدم چادر فرماندهی گردان ها . برادر تورجی تنها نشسته بود. جلو رفتم و سلام کردم . طبق معمول به احترام سادات بلند شد گفتم : شرمنده محمد آقا ! من با یکی از دوستان قرار دارم .باید بروم مرخصی و تا عصر برگردم. بی مقدمه گفت : نه نمی شود!گفتم : من قرار دارم. آن آقا منتظر من است! دوباره با جدیت گفت : همین که شنیدی. کمی نگاهش کردم. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. عصبانی شدم .از چادر بیرون آمدو و با ناراحتی گفتم: شکایت شما را به مادرم می کنم! هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم. دوید دنبال من  با پای برهنه. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟! به صورتش نگاه کردم .خیس اشک بود .بعد ادامه داد: این برگه مرخصی . سفید امضا کردم هرچقدر دوست داری بنویس! اما حرفت را پس بگیر! گفتم : به خدا شوخی کردم . اصلا منظوری نداشتم. خودم هم بغض کرده بودم . فکر نمی کردم اینگونه باشد. یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعت قبل از شهادتش بود . مرا دید باز یاد آن خاطره تلخ را برای من زنده کرد و پرسید: راستی آن حرف را پس گرفتی؟! گفتم به خدا غلط کردم . اشتباه کردم. من به کسی شکایت نکردم . اصلا غلط میکنم چنین کاری را انجام بدهم * محمد در عملیات ها میگفت بچه سید ها پیشانی بند سبز ببندند. صحنه زیبایی بود. نیمی از گردان ما پیشانی بند سبز داشتند . خود محمد به شوخی میگفت : یک اشتباه صورت گرفته من باید سید میشدم! برای همین من شال سبز میبندم! بعد از کربلای پنج گردان به عقب برگشت . آن زمان محمد تورجی فرمانده گردان شده بود. نشسته بود داخل چادر . برگه ای در مقابلش بود. خیره شده بود و اشک می ریخت. جلو رفتم و سلام کردم. برگه اسامی شهدای گردان در شلمچه بود . تعداد شهدای ما صد و سی و پنج نفر بود. محمد گفت :خوب نگاه کن. نود نفر اینها سادات هستند. فرزندان حضرت زهرا علیها السلام . آن هم در عملیاتی که با رمز یا فاطمه الزهرا علیها السلام بود. ... 📚 کتاب یازهرا 💚 به کانال و بپیوندید 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
💢نماز لیله الدفن ۵ شهید مرزبانی فراجا 🔹شادی روح شهیدان والامقام صلوات
16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شدن دختر ایرانی مقیم انگلیس در شهید علی وردی (خیابان ورزش) در 💢این دختر خانوم وقتی فیلم نحوه شهادت آرمان در صفحه دختران انقلاب را می بیند خانواده اش را از انگلیس رها می‌کند و میاد ایران و سراغ دختران انقلاب....به اتفاق دختران انقلاب و با بی تابی تمام و اشک چشم به ملاقات مادر آرمان میرود..... وقتی برایش از ناراحتی آرمان به خاطر شنیدن خبر چادر کشیدن میگوید،تصمیم می گیرد را کامل بپوشاند و به حمدالله در در شهید به دست خانواده شهید آرمان علی وردی میشود... ✅و در آخر پیام این بانو به دنیا را به زبان انگلیسی ببینید... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
✍ازنماز شب خوندش بگم کہ پدرشهید میگفت بعضے شب‌ها میدیدم حسین از بالا میره پایین یه شب ڪنجڪاو شدم ببینم جریان چیہ رفتم ازتو پنجره نگاه ڪردم دیدم حسین داره نمازشب میخونه . نخواسته بقیه بفهمن نمازشب میخونه اتاق خودش و ڪولر رو ول ڪرده میره تو گرما نمازمیخونہ✨ ...🌷 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
- ناشناس.mp3
6.13M
🎙️سمینار ازدواج موفق⁦💕 کامل و گوش کنید😉 ▫️قسمت: ۸ ▫️زمان: حدود ۴۰دقیقه ▫️دکتر: شاهین فرهنگ ادامه‌دارد...💕 مجردا_اجباری 👌👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ارباب خوبم...♥️✋ قلبم‌ فقط براے حسـین‌بن فاطمه است.. مجنون کربلای حسـین بن فاطمه است.. این آتشی که در جـگرم شعله میکشد.. ازبرکت نگاه حسـین‌بن‌فاطمه است السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124