خب بذار براتون بگم روضه مادر
خیلی خاص تر و سنگین تره
اصلا مادر جایگاهش تو خونه فرق داره
و هرکس هرجایی رسیده از دعای
مادزش بوده چون هرکس مادرش
ازش راضی باشه حضرت زهرا س هم
براش دعا خواهد کرد
اگر هشتت هنوز گروه نه هست
پس هنوزمیونه ات با مادرت خوب نیست
هم زمان که دارم براتون می نویسم
شبکه سه سیما هم محاطب خاص
داره
دیگه نمی تونم اشکامو کنترل کنم
حسین جان
😭😭😭
عزیزان گفتم روضه قرار روضه مادر
باشه
خب کسانیکه مادر ندارن امشب
دراین روضه براشون سخت تر خواهد
گذشت
منم مادر ندارم
خدا همه اموات را دراین شب جمعه
بیامرزه ان شاء الله امشب مهمان
سفره امام حسین ع مهمون بشن
روضه امشب را هدیه می کنم
به سید الشهدا و همه امامان
و بقیة الله و همه مادران شهدا و
همه مادران اعضا و در اخر ثوابش
هدیه به مادر خودم. روحش شاد
😭
عزیزان گفتم هرکس هرچی داره
از مادر داره قدر مادرت را بدون
مادر همسرت هم مادرت هست
بهشون احترام بذارین
عزیزان زمانیکه بنده رفتم برای یادگرفتن مداحی و پامو در این مسیر گذاشتم مادرم سرطان داشت و چون
اونا شهرستان بودن بایدمی اوردن تهران بیمارستان بقیة الله تهران
بعدا من تنها دخترشون در تهران بودم
مادرم را می اوردن خونه ما ...... چقدر
اونروزا خدا زیاد می اومد خونه ما سر. می زد 😭
چقدر اونروزا خدا نمی ذاشت پامون
بلغزه چقدر خونه ی ما عطرخدا داشت
زمانیکه مادرم را می اوردن خونه ما
دو ساعتی باید می رفتم کلاس باید
به سرعت می رفتم و برمی گشتم باز
زود خونه
یک روز بهشون گفتم مادرجان می خواهی براتون روضه بخونم نگاه مهربونی بهم کردن. و گفتن بخون ببینم چی می خونی چطوری می خونی
من اولین روزایی بود که تازه داشتم
روضه خوندن را یاد می گرفتم و بلد
نبودم خوب بخونم نه سوزی نه هیچی
ولی شروع کردم برای مادرم روضه
امام حسن ع را خوندن شروع کردم
خوندن و مادرم قشنگ گوش داد و
قطرات اشکش جاری شد 😭
روضه که تمام شد گفتم مامان جان
خیلی دوست دارم روضه خون بشم
ولی نه صدادارم نه بلدم و کسانی
می ان کلاس مداحی که چنان سوزی
دارند و من فکر کنم نتونم دیگه ادامه
دهم
سرم را دستی کشید گفتش به روضه
خونی به سوز نیست که همش_ باید
انتخابت کنن
و بعدا برام دعا کرد و گفتش خیلی خوب خوندی و روزی یک روضه خون
بزرگ اهل بیت ع می شی و اون زمان
منو هم یاد کن مادر 😭
همینطور سرم پایین بود و حرفی نمی زدم و هیچ باور نداشتم اون چی که مادرم میگه روزی چنین بشه
و من بشم نوکر اهل بیت 😭
و بعد به من گفتش. الهی به زمین دست بزنی برات طلا بشه.........
و من دیگه هیچ وقت درمونده نشدم
هر وقت دستم خالی شد از یه جایی
بلاخره رسید
خیلی خاطرات خوب از مادرم دارم
اینو امشب فقط براتون گفتم که
قدر مادرا را بدونید قدر همه مادرا
عزیزان یه چند دقیقه دیگه می ام
هیئت شروع می شه
معذرت می خوام از همتون که دیر
می شه
ولی چون عینک می زنم اشکم می اد
و نمی بینم که بنویسم 😭😭اشکام
بند اومد می ام ان شا الله
یابن الحسن....
هرشب میان هیئت به تو فکرمی کنم
اقا به صبر و طاقت تو فکر می کنم
خون می شود دل تو ار اعمال شیعیان
بر مهر بی نهایت تو فکر می کنم
غم های بیکران دلم می رود ز یاد
وقتی به اوج غربت تو فکر می کنم
ده قرن می شود که خون گریه می کنی
بر قلب پر جراحت تو فکر می کنم
یا بن الحسن......
روضه را از کجا شروع کنم اخه روضه مادره _امام زمان عج هستن و می ببینن و شهدا هستن 😭
علی نشسته کنار بستر زهرایش قربونش برم آقام
خدا هیچ مردی رو به روز علی نندازه
بخدا من دو بیتی های پیوسته رو برات می خونم هر چی جلوتر می ریم ناله ات بیشتر می شه
زبان حال علیه 😭
همین که بهتری الحمدالله
جدا از بستری الحمدالله
همین که در زدم دیدم دوباره
تو در پشت دری الحمدالله
این یکی دو روز آخر خودش در و باز
کرد گفت:بذار این عقده تو دل آقام
نمونه من و پشت در ببینه
همین که بهتری الحمدالله
جدا از بستری الحمدالله
همین که در زدم دیدم دوباره
تو در پشت دری الحمدالله
انگار دنیارو بهم دادن
شنیدم یادی از دُردانه کردی
فاطمه من مسجد بودم اما مثل
اینکه خبرایی تو خونه بوده چه خبر
؟پیداست!
شنیدم یادی از دُردانه کردی
و موی دخترت را شانه کردی
نگفتم استراحت کن عزیزم
شنیدم کارهای خانه کردی
کی گفت پاشی خونه رو جارو بزنی
الله اکبر کنایه فهما فهمیدی؟
تو دیگر با حجابت خو گرفتی
حرفای شب شهادتی نیستا
ها حرفای دم بستر علیه
به چندین علت از من رو گرفتی
گمان کردی ندیم زیر چادر
چگونه دست بر پهلو گرفتی
صورت تو نشونم نمی دی بازوت و
نشونم نمی دی سینه ات زخمی
هست نشونم نمی دی
نمی تونی قد خم تو از علی پنهان کنی
جواب حرف هایم شد همین نه
دیدی آدم کلی حرف می زنه
آخرش می گه همین
غریبه بودم اما این چنین نه
خیلی این عاطفیه خیلی زیاد😭
غریبه بودم اما این چنین نه
جواب حرف هایم شد همین نه
غریبه بودم اما این چنین نه
ببینم قصد رفتن که نداری
نرو جان امیرالمؤمنین نه
فایده نداره آروم نمی تونم بخونم
😭😭😭
شب جمعه است همین و بشنو......
یه جوری گریه کن انگار امشب شب شهادته
شنیدم بسترت را جمع کردی
وبا سختی پرت را جمع کردی
شنیدم آب دادی به حسینت
حواس دخترت را جمع کردی
کانون توجه تو خونه ی زهرا زینبه
راه می رن تو خونه همه نگاه به زینب می کنن آخه پرستار زینبه یه حرفی بزنم
بخدا شب جمعه ای یه از درون دارم می سوزم یه حرفی برات حد بزنم نمی دونم چقدر می تونم این حرف و باز کنم چقدر از من پذیرایی می کنی با ناله ات
قربون این زینب برم که از چهار ساله گی پرستار شد بگم اما بمیرم براش
پرستار هرکی شد باالاخره رفت از هر کی پرستاری کرد داغش به دلش موند فقط امام سجاد زنده موند
اما هرکی رو زینب پرستاری کردتنهاش گذاشت از هر پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهن زینب مونده
من یکی یکی جلو می رم صبرکن
بهت می گم اون وقت سه چهار ساله با مادر پرستاری رو یاد گرفت
می دونی پرستاری رو کی یادگرفت؟ وقتی پیغمبر تو بستر اُفتاد می دید مادرش هی دور باباش می چرخه پرستاری می کنه
اما از این پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهنش موند یادش موند تو اوج مصیبت پیغمبر مادرش یه لبخند زد
بعدها فهمید این لبخند یه سرّی داشت بعداًفهمید پیغمبر به بی بی این جوری وعده داد بود
دخترم گریه نکن فراق بین منو تو خیلی طول نمی کشه بعد از نود و پنج روز فهمید این خنده چی بوده
من بگم دلشو داری؟ می گم و رد می شم😭 اخه شب جمعه است مادرمون کربلاست
امام زمان زائره جدشه 😭
حضرت زهرا س صدا زد دخترم بیا
بشین باهات حرف دارم عجب پرستاریه
دخترم این بقچه رو باز کن این کفن اول مال منه می دی بابات علی منو کفن کنه
هی دونه دونه کفن ها را داد و کفن
حسن را هم داد دست زینب
یهو زینب دید مادر یک پیراهن دراورد
هی می بوسدش هی می بویدش هی
میگه زینبم دخترم 😭😭
گلوی حسینم زینبم
پیراهن کهنه زینبم
بدن زیر سم اسب رفته
😭😭
زینب جان روزی می رسه کربلا
من نیستم اونروزدخترم
به جای من زیر گلوی حسین را
بوسه بزن زینبم
😭😭
نه من امشب رد می شم
من امشب نمی تونم برم کربلا
من نمی تونم برم گودال قتلگاه
من نمی تونم دیگه واردروضه
سید الشهدا بشم 😭😭😭
دونه دونه جاهایی که زینب پرستاری کرده تنهایی وایستاده اما من همه رو حذف می کنم یه پرستاری دیگه ام کرد اونم آخرش رفت
اما این یکی یه جور دیگه دل زینب وآتیش زد اما از خرابه ی شام برای دختر سه ساله سنگ تموم گذاشت
اخه چرا؟؟
هر جایی رقیه رو زدن خودشو انداخت
رو این دختر آی آخه تو امانت حسین منی
شب آخرچیکار کرد وای وای بگم کجا پرستاری کرد بگم کجا اون جایی که دید دارن با چوب خیزران می زنن
هی جلو چشای رقیه رو گرفت این بچه
چیزی نبینه اما وقتی سر بریده رو بغل
کرداما این لبا چرا پاره پاره است عمه
😭
اخه این روزا. _ روزدختر بود اخر روضه
ما می ریم در خونه رقیه سه ساله
دخیلیم خانم
میگن هرکس کربلا می خواد باید
برات کربلاشو از سه ساله بخواد