eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.3هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
ان شاء الله امروز هم به نیابت از هدیه به زهرا(س) صفحه 555 و 556 و 557 را تلاوت می کنیم @shahid_hadi124
💠یاعلـــــے💠 هر چه دارم همه از حضرت حیدر دارم لقمه ای نان شب از برکت دلبـــــر دارم گنج قارون همه در دست من است زیرا من منصب نوکری از دولت #حیـــدر دارم #السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین_علی_ع 💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇 @shahid_hadi124
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘ ❤️ ❤️ سلام وقتتون بخیر من تو قفسه کتابم، سلام بر ابراهیم و دارم. هر روز باید برم و سلام بدم به این شهید. اگه به شما بگم روزی که خدا نکرده گناهی میکنم اصلا نمیتونم، یا شهید اجازه نمیدن که بخوام برم طرفشو سلام بدم. شاید باورتون نشه، ولی این حقیقته خیلی جاها دستم و گرفته به پسرم قول داده بودم ببرمش مشهد اما نمیتونستم. خدا شاهده شب سر نماز گریه کردم توسل کردم به شهید. گفتم من رو شرمنده این بچه نکن. فرداش یکی از دوستاشون زنگ زدن گفتن داریم فردا میریم مشهد. و قسمت شد و پسرم رفت، یعنی ابروی یک مادر و حفظ کردن. هر وقت مشکلم جدی باشه دو رکعت نماز میخونم هدیه به شهید ابراهیم هادی. خدا شاهده مشکلم حل میشه ❤️شهید ابراهیم جزیی از زندگی ما شدن❤️ 👆👆👆👆 🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
🌟بسم رب الزهرا 🌟 خانمهای خانه دار توجه کنند.👌 💚به امید خدا و با اجازه حضرت زهرا سلام الله علیها غذای نذری امروز را هم برای خانواده خود مهیا کنید. 💚 غذای نذری امروز هدیه به 💞به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور مولا آقا امام زمان و سلامتی اعضای خانواده میباشد. ❤️در موقع پخت غذا با طهارت باشید وسوره کوثر را قرائت کنید 💖ان شاء الله این غذا نور بشه در تمام وجود شما و افراد خانوادتان ، نوش جانتان. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
1_46670715.mp3
2.66M
🎧🎧 ⏰ 5 دقیقه 👆 ✅ چرا باهم بد شدیم؟ 🔹 چرا روی قوم و خویش های خودمون بد حساب و بدبینی میکنیم ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
❣🌟❣🌟❣🌟❣ ✍آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره) : 💖شفّاف ميگويم: براي اينکه در زمان غيبت امام زمان ارواحنا له فداه ، يک سري شبهات در شما اثر نکند، دستور اين است. سند روايت هم خيلي خوب است. پس هر روز بگوييد: ❤️👈(«يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ» ) 💞دو سه ثانيه هم بيشتر طول نميکشد. لذا اين را هر روز بخوانيد تا دلتان به امام زمان(صلوات الله علیه) قرص شود. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
❣🌟❣🌟❣🌟❣🌟❣ 💖زندگینامه مظلوم شهیدِ مدافعِ حرم ، (شهدایِ مظلومِِ مدافعِ حرمِ استانِ مازندران-خانطومان) . ❤️(عليرضا بريری يكي از شهدای دلاور خان طومان است كه در پي پيمان‌شكنی تروريست‌ها به همراه چند تن از همرزمانش در شرايط آتش‌بس به شهادت رسيد). نام خانوادگی او ما را به ياد يكي از ياران اباعبدالله الحسين(ع) در كربلا مي‌اندازد كه تا پاي جان بر سر عهدش با جانان ماند و كربلايي شد. ❤️عليرضا متولد 30 فروردين ماه سال 1366بود. پاسدار نيروي زميني لشكر25 كربلا مازندران كه نداي هل من ناصر ينصرني امام زمانش را لبيك گفت و در خان طومان سوريه به شهادت رسيد و مفقودالپيكر شد.💔  💜عليرضا حقيقتاً عاشق شهادت بود نه به حرف كه با عمل هم اين را به همگان ثابت كرد. 💞همسر شهید: من و عليرضا هر دو در یک محله زندگی می‌کردیم؛ «سادات محله» كه يكی از محله‌های قديمي بابلسر است. عليرضا متولد 30/1/66 بود. شناخت زيادي نسبت به هم نداشتيم، اما با ايشان از طرف يكي از دوستانشان كه هم‌محلي ما بود به هم معرفي شديم. 💚از آنجايي كه پدر ايشان و پدر من با هم همكار بودند، مراحل آشنای و خواستگاري به فاصله حدود دو ماه برگزار شد. زمان آشنايی من و عليرضا ايشان دانشجوی دانشكده افسری بود و مهم‌ترين حرفش اين بود كه شغلش پر از مشغله و بسيار پرمخاطره است و سختی‌های زيادی در زندگی آينده خواهيم داشت. او از سختی و نبودن‌هايش در زندگي برايم گفت. البته از آنجايي كه پدر من هم نظامی بودند تقريباً به اين سختی‌ها واقف بودم. 💗عليرضا در همان صحبت‌هاي ابتدايي از قناعت برايم گفت و اينكه بايد قناعت را در زندگی‌مان همواره مد نظر داشته باشيم. ما در تاريخ 10 فروردين ماه سال 1387 عقد كرديم. آن زمان 19 سال داشتم. در دوران عقد خيلي كم حضور داشت، اما وقتی كه بود در واقع نبودنش را جبران می‌كرد.  💚عليرضا ارادتي خاص به شهدا داشت. همواره به شهدا و سعادتشان غبطه مي‌خورد. علاقه زيادي به شهداي غرب كشور داشت. هميشه هم مي‌گفت شهداي جنگ كه در مناطق غرب به شهادت رسيدند مظلوم‌ترين شهداي ما بودند. 💙از همان ابتدا حرف از شهادت در خانواده ما بود. هميشه وقتي به مزار عمويشان مي‌رفت مي‌گفتند فکر کن عکس من را روزی بر سر مزار حک کنند و بنویسند شهید علیرضا بریری.❣ ادامه دارد........... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
❤️هر وقت از کسی به تو بدی رسید، سعی کن به رویش نیاوری. خجالت زده کردن اشخاص صفت خوبی نیست و گفت: حضرت یوسف پس از اینکه از چاه نجات یافت و عزیز مصر شد، برادرانش به او رسیدند؛ تا آخر عمر جلوی برادرانش جمله ای که «چاه» در آن باشد، بر زبان نیاورد. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#قسمت_دوم داستان کمک امیر المومنین علی علیه السلام👇👇 از پیامک پسرم اشکم در اومد ،ولی کنترل کردم.
داستان کمک امیرالمومنین علی علیه السلام 👇👇 _ خلاصه وقتی تو تاکسی نشستیم و نفس راحتی کشیدیم ، با خودم مرور کردم چرا چنین اتفاقی برام افتاد؟ چرا وچراهای بی جواب زیادی در ذهنم راه می رفتند . _ در تمام دو ساعت مسیر ساکت بودیم و‌من در اوهامی از فکر این اتفاق بودم _من خانمی چادری بودم ونماز هم می خوندم و مقید محرم و نامحرم هم بودم . ولی چند تا کار بد هم داشتم ، اول اینکه آرایش می کردم و به خودم حسابی می رسیدم و می رفتم بیرون .دوم اینکه نمازم را گاهی می خوندم گاهی نه. سوم اینکه ذهنی گناه می کردم ، یعنی گاهی که یک نفر را از همسرم زیبا تر و جذابتر می دیدم در ذهنم می گفتم کاش این آقا همسر من بود ، و در فکرم باهاش زندگی می کردم و این کار باعث شده بود از همسرم نفرت پیدا کنم و هرکاری را بهونه می کردم وکلا از کاراش خوشم نمی اومد و دائما درصدد مقایسه بودم که اینجا چرا اینکارا کرد و اونجا چرا اینطوری گفت .گاهی از خدا به شدت گله می کردم که من این مرد را دوست ندارم چرا باید سرنوشت من با همچین ادمی باشه ،حتی گاهی در ذهنم ارزوی مرگش را می کردم تا مثلا بعدا برم و با کس دیگری که در ذهنم هست ازدواج کنم ._ این افکار پنج سالی بود منو به خودش مشغول کرده بود . بعد از اتفاق اون شب ، و کمک مولایم و نجات از این مخمصه ، به خودم گفتم باید یه کاری کنم بخاطر این شکر که خدا در حقم کرد _ اون شب ساعت یازده ونیم شب تاکسی مارا به خونه رسوند و بچه هارا غذا دادم و همسرم هم شیفت بود ، خونه تنها بودم ، رفتم سر سجاده و نشستم فقط گریه کردم ، نه می تونستم نماز بخونم ژ نه جرات داشتم با خدا حرف بزنم_فقط می فهمیدم که این اتفاقات برام تلنگری هست و باید ییدار بشم . اینو هم یادم رفت بگم ، با اینکه چادری بودم و بی حیا هم نبودم ولی تو عروسی های فامیل پیش نامحرم هم می رقصیدم. و همه فامیل هم منو دعوت می کردن که برم مجلسشون را بقول معروف گرم کنم ._ اون شب ، خودم را در یک قدمی مرگ دیدم خیلی با قلبم کلنجار رفتم که کارامو کنار بذارم، ولی مگر می شد .مخصوصا صدای اهنگ به گوشم می رسید اصلا نمی تونستم خودمو کنترل کنم ، 🙈🙈 ولی اون شب تا خود سحر در سجاده ام زجه زدمو اشک ریختم ._ و خدا را به غربت مولا علی قسم می دادم که کمکم کنه ،نزدیک سحر شد گفتم بذار دو رکعت نماز یخونم . تا خواستم نیت نماز کنم دستامو بردم بالا دیدم یه موش وارد خونه من شد ، اژ تراس وارد شد .در تراس کمی خراب بود و خوب بسته نمی شد_یه موش سفید سفید به خونه من اومد و من در طبقه چهارم آپارتمان بودم . گفتم خدایا چطوری اخه طبقه چهارم موش یالا اومده خلاصه از نماز دست کشیدم و دنبال موش کردم ،هر چی گشتم موشی را نتونستم پیدا کنم اینقدر خونه دنبال موش گشتم زمان را نفهمیدم یهو دیدم افتاب داره در می اد ._ بدون خوندن نماز صبح خوابیدم ، تو خواب موشی را دیدم که فقط مامور بود وقت منو هدر بده ، فقط همینو تو خواب فهمیدم ،وقتی از خواب بیدار شدم .فهمیدم عمرم داره تلف می شه و اتفاق دیشب و موش و تلف زمان و ... همش یه نشونه هست که به خودم بیام _ 👇👇👇