در خلوت خودم بودم که صدازدی مرا...
نه اینکه من خود آمده باشم...
تومرا خواندی🦋....
و راهم دادی....به دنیای زیبایت...❤️❤️
تو هادی دل هایی....
و🌸 بی نشانی، نشان توست🌸
تونخواستی شهرت را...
نخواستی دیده شدن را و نخواستی دنیارا....
تونخواستی عزیز مردم باشی..
تو خدا را خواستی و عزیز خدا بودن را...
و خدا خواست که نام تو را بر سر زبان ها جاری کند...
و خدا خواست که تو را عزیز کند...❤️
که نور باشی در ظلمات ما...
و چراغ راه باشی💫
برای همه ی ماگمشدگان...
تمام عمر مدیون مهربانی هایت هستم...💐
#رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی 🌷
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
چگونه عبادت کنم_49.mp3
9.53M
در نماز و عباداتتون فکر حاجت هاتون نباشید
خداوند حواسش هست به تو و حاجت هات
عشق بازی خودتو بکن
#سخنان_بسیار_آموزنده 👌👌👌
#استاد_شجاعی
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
#جنگ_با_خدا❗️
🔸علامه طباطبایی ره:
کسی که نیت کند آبروی مومنی را ببرد در اصل خود را آماده می کند برای جنگ با خدا
ریختن آبروی مومن از گناهانی است که در دنیا و آخرت آبروی انسان را می برد
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🌹🕊🍃
🍃
#نذر_کرده_امام_رضا_ع
💔وقتی برای وداع آخر به دیدنش رفته بودم، به محمدجواد گفتم: مرده و قولش! آخر به من قول شفاعت داده بود.
گفته بود:
من هیچ کاری نمی توانم برایت بکنم. فقط می توانم آن دنیا شفاعتت را بکنم. اجر و ثواب تو از من بیشتره. من یک لحظه جان می دهم اما تو لحظه به لحظه جان می دهی! همین که به بچه هایم می رسی، اجرت از من بیشتر است.
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_محمدجواد_قربانی
🔻قسمت شانزدهم🔺
🍃
🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🌹🕊🍃
🍃
#نذر_کرده_امام_رضا_ع
🕊محمد جواد عاشق شهادت و شهدا بود. همیشه آخر صحبت هایمان به شهید شدنش ختم می شد. می گفت :
😊محله ی مان بیست و دو شهید دارد من شهید بیست و سوم این محله هستم! همان هم شد.
هر وقت به گلزار شهدای محله مان می رفتیم، می گفت :
«جای خالی کنار قبر شهید ناصر نظری، جای من است. مطئن باش که من روزی اینجا دفن خواهم شد.»
✨درست گفته بود. قبرش همانی که گفته بود شد...
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_محمدجواد_قربانی
🔻قسمت هفدهم🔺
🍃
🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
برای اینکه جواب ازمایش یه پسر بچه دو ساله و نیمه هیچ مشکلی نداشته باشه امروز یه ختم صلوات هدیه به روح این دو شهید بزرگوار بزارین؟ممنون از لطفتون.
#ارسالی_از_اعضای_محترم.👆👆👆
لطفا هر کس میتونه به نیت سلامتی این پسر بچه صلوات بفرسته.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
*دعایی شگفت انگیز از ایت الله بهجت(ره)*
به گفته فرزند آیت الله بهجت(ره)موقع مدرسه رفتن فرزندانم پدرم این دعا رو سه مرتبه پشت سرشان میخواند
آیت الله ری شهری میفرماید بیشترین دعایی که آیت الله بهجت به ما سفارش میکرد این دعا بود ...
سردار احمدی مقدم فرمانده وقت نیروانتظامی میگفت به اقا عرض کردم گاهی کارهای نیروانتظامی و زندگی شخصی در هم گره میخورد چکار کنم که فرمودند این دعا را سه مرتبه صبح سه مرتبه شب بخوان..
سید حسن نصرالله در مصاحبه ای گفتند که آیت الله بهجت(ره) در پیامی به من گفتند این دعا را سه مرتبه شب و سه مرتبه روز بخوان من ابتدا نمیدانستم چرا این سفارش را به من کردند تا اینکه چند روز بعد اسرائیلی ها محل اقامتم را زدند و من سالم ماندم انجا فهمیدم برای چه بود
و اما ایت الله بهجت(ره) چه دعایی را سفارش کردند؟؟؟؟
امام صادق(ع) فرمودند
پدرم به ماسفارش کردند که *صبح سه مرتبه و شب سه مرتبه* این دعا را بخوان اما مواظب باش این دعا دست نااهلان نیفتد این دعا دعای گنجینه است
*اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ*
خداوندا! من را در آن پوششى كه از هر بلا و آفتى حفظ مى كند و هر كسى را كه بخواهى در آن قرار مى دهى، قرار بده».
الكافي، ج2، ص: 534
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟
🍃🌸🎼❤️شعر و نجوایی بسیار زیبا از صابر خراسانی
🧡 #جمعه های بی قراری🧡
🧡 #امام_زمان 🧡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت زهرا سلام الله....
مادر مهربون هر دو عالم
♦️مادر همه شهیدان شده ای
♦️می شود مادر ما بشوید؟؟ 😭😭
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🔺🔹🔹🔺 #داستــان_دنبـــاله_دار_نسـل_سوخته #قسمت_پنجــــــــم🔻 (این داستان👈اولین پله های تنهایی) ـــ
#داستان_دنباله_دار_نسـل_سوخته
#قسمتـــــــــ_ششـــم۶
✍این داستان ← #نمک_زخم👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⌚️نیم ساعت بعد از زنگ کلاس رسیدم مدرسه ... ناظم با ناراحتی بهم نگاه کرد ...
- فضلی ... این چه ساعت مدرسه اومدنه؟ ... از تو بعیده ...😠
با شرمندگی سرم رو انداختم پایین😔. چی می تونستم بگم؟ ... راستش رو می گفتم ... شخصیت پدرم خورد می شد ... دروغ می گفتم ... شخصیت خودم جلوی خدا ... جوابی جز سکوت نداشتم ...👌
چند دقیقه بهم نگاه کرد ...
- هر کی جای تو بود ... الان یه پس گردنی ازم خورده بود ... زود برو سر کلاست ...😢
برگه ورود به کلاس نوشت و داد دستم ...📃
- دیگه تاخیر نکنی ها ...☺️
- چشم آقا 😊...
و دویدم سمت راه پله ها ...
اون روز توی مدرسه ... اصلا حالم دست خودم نبود ... با بداخلاقی ها و تندی های پدرم کنار اومده بودم ... دعوا و بدرفتاریش با مادرم و ما یک طرف ... این سوژه جدید رو باید چی کار می کردم؟ ...🔶
🏠مدرسه که تعطیل شد ... پدرم سر کوچه، توی ماشین منتظر بود ... سعید رو جلوی چشم من سوار کرد ... اما من...
وقتی رسیدم خونه ... پدر و سعید ... خیلی وقت بود رسیده بودن ... زنگ در رو که زدم ... مادرم با نگرانی اومد دم در ...😣
- تا حالا کجا بودی مهران؟ ... دلم هزار راه رفت ...☹️
نمی دونستم باید چه جوابی بدم ... اصلا پدرم برای اینکه من همراهش نبودم ... چی گفته و چه بهانه ای آورده ... سرم رو انداختم پایین ...😓
- #شرمنده ...
اومدم تو ... پدرم سر سفره نشسته بود ... سرش رو آورد بالا و نگاه معناداری بهم کرد ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- #سلام_بابا ... خسته نباشی ...
جواب سلامم رو نداد ... لباسم رو عوض کردم ... دستم رو شستم و نشستم سر سفره 🍲... دوباره مادرم با نگرانی بهم نگاه کرد ...
- کجا بودی مهران؟ ... چرا با پدرت برنگشتی؟ ... از پدرت که هر چی می پرسم هیچی نمیگه ... فقط ساکت نگام می کنه ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ... دل خودم بدجور سوخته بود ... اما چی می تونستم بگم؟ ... روی زخم دلش نمک بپاشم ... یا یه زخم به درد و غصه هاش اضافه کنم؟ ... از حالت فتح الفتوح کرده پدرم مطمئن بودم این تازه شروع ماجراست ... و از این به بعد باید خودم برم و برگردم ...😢
- #خدایا ... مهم نیست سر من چی میاد ... خودت هوای #دل_مادرم رو داشته باش ...
.
#ادامـــــہ_دارد....🍃
هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»
🌴تقدیم به ارواح پاک
وطیّب شهدای آسمانی
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🌸به روضهخوانی حضرت زهرا (س) علاقه داشت و سوز عجیبی در صدایش بود
🌸ساکش را که آوردند یک جلد قرآن، دو شیشه عطر کوچک، یک جانماز، مهر و تسبیح، یک آینهی کوچک، شانه و یک عدد مسواک در آن بود؛ چهرهاش ملکوتی بود، یک پارچه نور بود و معنویت؛ همه دوستش داشتند و به او عشق می ورزیدند، چرا که او فانی فی الله بود و به خدا عشق می ورزید؛ همه به دنبال او بودند، او هم به دنبال مهدی فاطمه (س) ...
🌸آمده بود تا اشتیاق ظهور را در بین ما دو چندان کند.
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
✨﷽✨
🌸 توصیف لحظه جان دادن 🌸
✍يک تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ی 109 نهج البلاغه دارد که توصيف هنگام سکرات است . اين مطلب را اززبان کسی می شنويم که به جزئيات اين راه آگاه بوده است . حضرت مي فرمايند : آن هنگام قابل توصيف نيست . از يک طرف سکرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي که فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد . درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي کند . با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيکر، زبان از کار مي افتد ( يعني اولين عضوي است که از کار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد . ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي کند و با گوش هاي خود مي شنود ، عقل او نيز سالم است . فکر مي کند که عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه کرده است . به ياد اموالي مي افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاري به حلال و حرام آن نداشته است . اين نشان مي دهد که حضرت کساني را توصيف مي کند که اهل دنيا هستند . و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد . لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است . مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا که گوش او نيزمانند زبان از کار مي افتد . و فقط به خانواده ي خود نگاه مي کند و حرکت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند . پس از مدتي چشم او نيز از کار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري که از نشستن نزد او وحشت مي کنند و از نزديک شدن به او دوري مي نمايند . در اين حال ديگر نه گريه کننده اي او را ياري مي کند و نه کسي به او جواب مي دهد . سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند . اين آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امير(ع) توصيف کرده و لحظه ی سختي است.
📚خطبه ی 109 نهج البلاغه
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🌹🕊🍃
🍃
#نذر_کرده_امام_رضا_ع
🌟فوق العاده خوش برخورد و شوخ بود. خیلی با قناعت بود. همیشه مواظب این بود که ولخرجی و اسراف نکنیم. آنقدر روی مسئله ی اسراف حساس بود که همیشه می گفت:
«باید حیاط خانه را جارو زد نه اینکه شست. آب مهریه مادرمان حضرت زهرا (س) است.»
👌اما ویژگی بارزش توجه و حساسیت زیاد به مصرف بیت المال بود. به یاد دارم که یک روز ماژیکی از پایگاه بسیج به خانه آورد. به زینب تأکید کرد که از آن استفاده نکن. یک بار دیگر بنر و میخ آورده بود که به من تأکید کرد که نباید از آن استفاده کنم.
💎تمام دغدغه اش پایگاه بسیج محله ی مان بود. فرمانده ی پایگاه بسیج محله بود. می گفت: «پایگاه دست من امانت است.»
چند سالی بود آن جا راکد بود و رونقی نداشت. تابلوی آنجا را رنگ کرد و برای جمع کردن بچه ها همه کاری کرد. خودش همیشه در پایگاه، حضور داشت و می گفت این حضور باعث دلگرمی بچه ها می شود.
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_محمدجواد_قربانی
🔻قسمت هجدهم🔺
🍃
🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🌹🕊🍃
🍃
#نذر_کرده_امام_رضا_ع
▪️امروز روز تاسوعا است. الآن توی حیاط مدرسه نشسته ام. یکی از ماشین ها دارد روضه می خواند. من دارم می نویسم و سینه می زنم.
❤️خدا را شکر که بالاخره یک تاسوعا و عاشورا توانستم در دفاع از حریم ولایت انجام وظیفه کنم.
✨از بابت اینکه در هیئت نیستم ناراحتم، اما اینجا همه ی صحنه هایش هیئت است، اگر خود آدم دلش را صاف کند و نیتش خالص باشد.
😔یا ابوالفضل العباس(ع) اگر در روزتاسوعا نبودم اما حالا با تمام وجود آمدم تا از حریم ولایت دفاع کنم. اِن شاءلله که مورد قبول حق تعالی قرار بگیرد.
#دست_نوشته شهید #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_محمدجواد_قربانی
🔻قسمت نوزدهم🔺
🍃
🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
YEKNET.IR - shoor 3- hafteghi 99.03.22 - narimani.mp3
1.43M
⏯ #شور احساسی
🍃به تو دلخوش کردم به تو که آقامی
🍃دلمو آوردم یه دل زهرایی
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌بسیار زیبا
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
✅#سجده_دل را خالی میکند..
⌛️ #بطری وقتی پر است و میخواهی خالی اش کنی، خمش میکنی.هر چه #خم شود خالی تر میشود، اگر کاملا رو به زمین گرفته شود، سریع تر #خالی میشود.
❤️ #دل آدم هم همین طور است، گاهی وقتها پر میشود از #غم، از غصه😔
📖 قرآن میگوید:
هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها؛ خم شو و به #خاک بیفت.
👈وَكُن مِّنَ السَّاجِدِین.
🔻#سجده کن؛ ذکر خدا بگو; این موجب میشود تو خالی شوی تخلیه شوی، سبک شوی؛
📝این #نسخهای است که خداوند برای #پیامبرش پیچیده است:
📖وَلَقَدْ نَعْلَمُ.
ما قطعا میدانیم #اطلاع داریم، دلت میگیرد؛
📖فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ و َكُن مِّنَ السَّاجِدِینَ
سر به سجده بگذار و خدا را
#تسبیح کن.
📚سوره ی حجر: آيه ۸۹
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#داستان_دنباله_دار_نسـل_سوخته #قسمتـــــــــ_ششـــم۶ ✍این داستان ← #نمک_زخم👇 ـــــــــــــــــــــ
داستان واقعی
قسمت هفتم و هشتم
نسل سوخته 👇
#داستان_دنبــاله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتـــــ_هفتــــ۷ــــم
این_داستـــــان👈 #شروع_ماجرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔷سینه سپر کردم و گفتم ...💪
- همه پسرهای هم سن و سال من خودشون میرن و میان... منم بزرگ شدم ... اگر اجازه بدید می خوام از این به بعد خودم برم مدرسه و برگردم👌 ...
تا این رو گفتم ... دوباره صورت پدرم گر گرفت ... با چشم های برافروخته اش بهم نگاه کرد ...😡
- اگر اجازه بدید؟؟!! ... باز واسه من آدم شد ... مرتیکه بگو...😡
زیر چشمی یه نگاه به مادرم انداخت ...😒 و بقیه حرفش رو خورد ... مادرم با ناراحتی ... و در حالی که گیج می خورد و نمی فهمید چه خبره ... سر چرخوند سمت پدرم ...😐
- حمید آقا ... این چه حرفیه؟ ... همه مردم آرزوی داشتن یه بچه شبیه مهران رو دارن ...😔
قاشقش رو محکم پرت کرد وسط بشقاب ...
- پس ببر ... بده به همون ها که آرزوش رو دارن ... سگ خور...😳
صورتش رو چرخوند سمت من ...
- تو هم هر گهی می خوای بخوری بخور ... مرتیکه واسه من آدم شده 😳😭...
و بلند شد رفت توی اتاق 🚪... گیج می خوردم ... نمی دونستم چه اشتباهی کردم ... که دارم به خاطرش دعوا میشم ...🤔
بچه ها هم خیلی ترسیده بودن ... مامان روی سر الهام دست کشید و اون رو گرفت توی بغلش ... از حالت نگاهش معلوم بود ... خوب فهمیده چه خبره ... یه نگاهی به من و سعید کرد ...😕
- اشکالی نداره ... چیزی نیست ... شما غذاتون رو بخورید...🍲
اما هر دوی ما می دونستیم ... این تازه شروع ماجراست ...☹️
.
#ادامــــــــہ_دارد...🍃
#داستان_دنباله_دار_نسل_سۅخته
#قسمتـــ_ھشتــــــم۸🔻
👈این داستان #سوز_دࢪد
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
🔷فردا صبح زود از جا بلند شدم و سریع حاضر شدم ... مادرم تازه می خواست سفره رو بندازه ... تا چشمش بهم افتاد دنبالم دوید ...😳
- صبح به این زودی کجا میری؟ ... هوا تازه روشن شده ...😢
- هوای صبح خیلی عالیه ... آدم 2 بار این هوا بهش بخوره زنده میشه ...😁
- وایسا صبحانه🍞 بخور و برو ...
- نه دیرم میشه ... معلوم نیست اتوبوس🚌 کی بیاد ... باید کلی صبر کنم ... اول صبح هم اتوبوس خیلی شلوغ میشه...☺️
کم کم روزها کوتاه تر ... و هوا سردتر می شد ... بارون ها شدید تر 🌧... گاهی برف❄️ تا زیر زانوم و بالاتر می رسید ... شانس می آوردیم مدارس ابتدایی تعطیل می شد ... و الا با اون وضع ... باید گرگ و میش ... یا حتی خیلی زودتر می اومدم بیرون ...🎋
توی برف❄️ سنگین یا یخ زدن زمین ... اتوبوس ها 🚌هم دیرتر می اومدن ... و باید زمان زیادی رو توی ایستگاه منتظر اتوبوس می شدی ... و وای به اون روزی که بهش نمی رسیدی ... یا به خاطر هجوم بزرگ ترها ... حتی به زور و فشار هم نمی تونستی سوار شی ...
بارها تا رسیدن به مدرسه🏚 ... عین موش آب کشیده می شدم 💦... خیسه خیس ... حتی چند بار مجبور شدم چکمه هام رو در بیارم بزارم کنار بخاری ... از بالا توش پر برف می شد ... جوراب و ساق شلوارم حسابی خیس می خورد ... و تا مدرسه پام یخ می زد ...😞
سخت بود اما ...
سخت تر زمانی بود که ... همزمان با رسیدن من ... پدرم هم می رسید و سعید رو سر کوچه مدرسه پیاده می کرد ... بدترین لحظه ... لحظه ای بود که با هم ... چشم تو چشم می شدیم ... درد جای سوز سرما رو می گرفت ...😢
اون که می رفت ... بی اختیار اشک از چشمم سرازیر شد😭... و بعد چشم های پف کرده ام رو می گذاشتم به حساب سوز سرما ... دروغ نمی گفتم ... فقط در برابر حدس ها، سکوت می کردم ...👌
ادامــــــــہ_داࢪد....🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ.
همراه با قسمتی از نوحه شهید ابراهیم
عنایت و توجه شهید جاویدالاثر #ابراهیم_هادی به دختر بچه کوچکی که به تصویر ایشان سلام می داد..(آقا ابراهیم زیر دین کسی نمی ماند حتی در جواب سلام)
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ قسمت حضور