اون روز وقتی اومدم خونه انگار نجس شده باشم چون باهاش دست داده بودم هی به خودم نهیب می زدم ترانه اخه چرا مگر تو کم خواستگار داری چرا عاشق یه مردی شدی که همسن بابات هست؟ چرا بهش دست دادی؟ چرانگفتی من با نامحرم دست نمی دم؟
حالم خوب نبود و به یکی از دوستای صمیمی گفتم خیلی تلاش کرد منو ازش سردکنه ولی بیفایده بود و من نمی تونستم ازش دل بکنم انگار طلسم شده بودم و بغیر اون هیچی برام اهمیت نداشت حتی در این مدت خواستگار خوبی هم داشتم ولی ردش کردم
ارتباط ما عمیق تر شد و گاهی به دیدنش می رفتم ولی بهش گفتم با من دست نده و ما اینکار را گناه بزرگ می دونیم و هر بار برای دیدار می اومد خوشتیپ تر می اومد تا اینکه یک روز که با هم قرار داشتیم به من گفت اینطوری برات سخته بیا صیغه ات کنم من تعجب کرده بودم و انتظار این حرف را نداشتم
گفت چیه چرا اینطوری نگاه می کنی بیا صیغه ات کنم تا راحت باشیم وتو معذب نباشی برا خودت می گما
در راه برگشت به خونه چادرم را سرم کردم وقتی رسیدم دم در خونمون مامانم داشت می رفت مراسم. ایام فاطمیه بود و من کلا یادم رفته بود
مامان به من گفت من دارم می رم روضه
حسنیه بالا مراسم گرفته دوست داشتی تو هم بیا، منم چون حال روحی خوبی نداشتم گفتم می رم خونه ولی تو خونه آروم و قرار نداشتم و یه دوش گرفتم و رفتم مراسم
ولی تو راه همش به این فکر می کردم که چه من صیغه یه مرد زن و بچه دار بشم؟ پدر و مادرم برام زحمت کشیدن بعدا من برم زن یه......... بشم
رفتم مراسم و سخنران داشت صحبت می کرد و از محبت های مادرانه حضرت زهرا می گفت ولی من انگار کر شده بودم با اینکه تمام صحبتهاشو شنیدم ولی انگار هیچی نمی شنوم یعنی جسمم اونجا بودولی روحم جای دیگه بود
سخنرانی تمام شد و روضه شروع شد
آقایی که مداحی میکرد سوز عجیبی داشت خیلی وقت بود دیگه نوحه و روضه گوش نداده بودم و با سوز صدای مداح بغضم ترکید و اشکم جاری شد
اشک می ریختم و برای بیچاره گی ام زجه می زدم و میگفتم ترانه تو از کی اینطوری با نامحرم راحت شدی، انگار یک نفر دیگه افکارم را به دست گرفته بود و به من تلنگر می زد و من اشک میریختم و ناله می زدم روضه تمام شد ولی اشکم تمام نشد در آخر مجلس یک خانمی عکس شهیدی را پخش می کرد و یکی هم به دست من داد منم بدون نگاه بهش آوردم و تو کمدم گذاشتم
اون شب مامانم ازم پرسید ترانه چت شده انگار مدتیه تو خودتی و من پنهون کردم و گفتم نه چیزی نیست
بعد از درخواست صیغه کردنش دو سه روزی بهش پیام ندادم ولی مگر می تونستم بمونم داشتم دیونه می شدم
دردی که این وابسته گی به نامحرم داره هیچ دردی اندازه این سنگین نیست خیلی سخته خیلی زیاد.، من گریه می کردم و توخلوت خودم می سوختم
بلاخره نتونستم دوام بیارم و پیامش دادم و اصلا به روم نیاورد چرا نبودی و باز هم با هم گرم گرفتیم و سه هفته باز این چت کردن ها و این حرفها ادامه داشت و اون اصرار داشت که من برم پیشش باهاش برم بیرون و نه حیا داشت نه باکی و انگار نه انگار و براش مهم نبود و از وابستگی منم خبر داشت
و گفت روز اول بهت گفتم نکن دختر،
خودت را بد بخت نکن ولی تو خواستی که چنین بشه که راست هم می گفت من وادارش کردم که وابسته هم شدیم
گفتم من نمی تونم باهات ازدواج کنم
باید این رابطه تموم بشه اوایل حرفی نمی زد ولی بعدا خودش هم اعتراف کرد که وابسته من شده و میگفت بهت علاقه دارم و همین حرفاش منو به شدت وسوسه می کردو نمی تونستم ازش دل بکنم و بهم گفت تصمیم خودت را بگیر
و منم شبانه روز در فکر بودم که چکار کنم و فرداش رنگ زدم به دوستم و با دوستم در این مورد صحبت کردم و همش می گفت ترانه مگر دیونه شدی بابات بفهمه سکته می کنه
و ترانه تو چت شده چرا اینقدر خودسر شدی تو که اینطوری نبودی دیونه اون زن داره تو یعنی لیاقتت همینه؟ یعنی در این دنیا کسی نیست که از این اقا بهتر باشه؟،، ولی مگر من حالیم بود
کور و کرترین آدم روی زمین شده بودم
و هرچی بهش میگفتم با دلم چکار کنم نمی تونم چرا حالیت نمی شه نمی تونم بدون اون میمیرم؟ میگفت نمی میری می گفت پیام دادن ها تو کم کن تا یهویی ازش جدا نشی ولی من تا پیامش نمی دادم که آروم و قرار نداشتم و درگیر ذهنی و فکری شدیدی با خودم و با احساسم و با قلبم داشتم
همون موقع ها یک شب که بی حوصله بودم صوت سخنرانی اون حاج آقا که در حسینیه بالا صحبت کرده بود را در یک گروه خانوادگی دیدم
گفتم دانلودش کنم و سر فرصت گوش بدم ببینم چی میگه و دانلودش کردم و همون شب گوش دادم انگار فقط و فقط برای من صحبت کرده بود از رو گرفتن خانم از نابینا و از شفاعتش برای همه
هرچی از حضرت زهرا می گفت و من گوش می کردم بیشتر عذاب وجدان می گرفتم وقتی رسید به در سوخته و چادری که بر سر خانوم بود و داستان اینطوری بیان کرده بود که خانوم با یک دست چادرش را محکم گرفته بود و با یک دست کلون در را نگه داشته بود که با لگد به در هجوم آوردن دراین وقت بود که میخ صاف به پهلوی خانوم وارد شد
😭😭😭
اینقدر این روضه را سوزناک خوند که دیوانه وار خودم را می زدم و گریه می کردم انگار من داشتم تو آتیش می سوختم با خودم گفتم ترانه چکار کردی الهی آتیش بگیری دختر 😭😭من بودم اشکهایی که بی صدا میریختن
همش به خودم میگفتم تو چه فرقی با اونا داری با اونایی که در خونه حضرت زهرا را آتیش زدن؟ اونا در خونه اش را آتیش زدن خانوم سوخت تو که داری دل خانوم را آتیش می زنی بیچاره چکار کردی 😭😭😭
بعد از یکی دو ساعت گریه. و عزاداری
رفتم چادرم را شستم و قول دادم دیگه چادرم را هرگز کنار نذارم و بعدش رفتم به استادم گفتم من دیگه نمی خوام ادامه بدم و بحثمون شد و خیلی زود کوتاه اومد. و آفلاین شد و من هنوز دوست داشتم بحث را ادامه بدم یا منت کشی کنه و بگه بدون تو می میرم و...
اصلا از این حرفها نبود و کاملا مشخص بود من وابسته اش شده بودم اون زیاد براش مهم نبود
بعد از این ماجرا توبه کردم. و شبها تا دیر وقت گریه می کردم و به امام زمان
التماس می کردم کمکم کنه تا بتونم فراموشش کنم و پنج و شش روز خودم را به سختی کنترل کردم که بهش پیام ندم
و اینقدر این چند.روز بهم سخت گذشت
مثل دیوونه واقعی شده بودم یادش
در تمام جانم رسوخ کرده بود و با هربهانه ای اشکم در می اومد. و بعد از چند روز تحملم تمام شد و بهش پیام دادم و گفتم فقط خواستم حالی ازت بپرسم که یه وقت ناراحتی نکنی و اونم از خدا خواسته گفت تو که بی معرفتی کردی و..........
با حرفهای شیرینش خیلی زود همه عهد و پیمانم را فراموش می کردم و َسریع به سمتش کشیده می شدم و اینبار بار دو هفته با هم ارتباط داشتیم و در این دو هفته خیلی اصرار داشت باهاش برم بیرون و گردش و مسافرت ولی بخاطر شرایط خانواده ام نمی تونستم برم و از اونطرف داداشم بهم شک کرده بود و جرات نداشتم تکون بخورم دوست داشتم برم باهاش ولی شرایط نبود خو
البته در تمام این مدت با خودم هم درگیر بودم که ترانه آخر این ماجرا به کجا ختم می شه اخه چرا باهاش ارتباط داری نه ازدواج باهاش برات میسره نه می تونی
باهاش بیرون بری پس واسه چی خودت را معطل کردی و به اینا هم فکر می کردم
خدا می دونه دوست داشتم ترکش کنم ولی توان نداشتم و اینکه میگم درد این وابستگی از همه چی بدتره برای همین میگم الانم داستانم را دارم میگم تا اگر دختر دانشحویی مثل من وابسته کسی شده عبرت بگیره از من
واینو هم بگم که در عرض دو ماه من چهار بار تصمیم گرفتم تمومش کنم و نتونستم و واقعا خسته شده بودم و دنبال یک معجزه بودم یک روز رفتم خونه عمه ام و با دختر عمه هام خیلی جور هستیم واونجا خیلی بهم خوش گذشت یکی از دخترعمه هام خیلی به شهدا علاقه داره و وقتی اتاقش رفتم عکس شهیدی را بزرگ تو اتاقش نصب کرده بود گفتم اینو تازه پیدا کردی؟
چهره شهید برام آشنا بود ولی
نشناختم گفتم این شهید کیه؟
اسمش چیه؟
اسمش را گفت ولی من چون فکرم در گیری خودش را داشت گوش ندادم چی گفت، ولی مظلومیت خاصی رو چهره شهید بود کمی که به عکسش خیره شدم دختر عمه ام گفت ترانه کتابش را هم دارم می خواهی بهت بدم؟ گفتم آره بده حالا وقت کردم می خونم وقتی اومدم خونه یهو ذهنم رفت به عکس شهیدی که در روضه حضرت زهرا بهم داده بودن من عکس را در کمدم انداخته بودم و رفتم پیداش کردم وبازش کردم دیدم بله عکسی که دست منه و عکس روی جلد کتاب یکی هست و اسمش شهید علی خلیلی بود یک حالت دلشوره ای گرفتم و کارامو کردم و شب موقع خواب کتاب را آوردم که بخونم و خیلی به عکسش خیره شدم و گفتم تو کی هستی که اومدی به خونه من و حتما ترا کسی فرستاده اینجا؟ بگو کی ترا فرستاده؟
امام زمان ترا فرستاده؟ با عکسش حرف می زدم و اشک می ریختم و بعد شروع کردم به خوندن کتاب
کتاب خوندم و اشک ریختم و تا صبح بیدار بودم و از این شهید کمک خواستم
تا واسطه بشه بین من و حضرت زهرا و امام زمان و خدا که کمکم کنن بتونم این وابستگی را تموم کنم
این کتاب را خوندم تاثیر فوق العاده ای روی تصمیم من برای ترک کردن ارتباط با نامحرم داشت و تصمیمم جدی شد و هی به خودم می گفتم من چیم از اینا کمتره اخه؟
و با خودم با عزم راسخ عهد بستم که دیگه بهش پیامش ندم و برای همین گفتم چند روزی گوشی را کنار می ذارم
ولی مگر شدنی بود به شدت وسوسه می شدم که برم و بهش پیام بدم ولی با فشار زیاد رو خودم کنترل می کردم و می گفتم باید نفسم را قوی کنم و سه چهار روزی پیامش ندادم اونم هرگز خودش پیامم نمی داد و شب و روز از این شهید عزیز میخواستم تا کمکم کنه تا حضرت زهرا نگام کنه تا دوباره بشم اون دختر خوب و نجیب و التماس شهید می کردم و دل تنگی هامو به شهید گفتم و گناهی که کرده بودم و مثل برادرم شده بود برادری که می شد دردامو بهش بگم
چهار پنج روز گذشت گفتم برم بهش بگم که من دیگه دارم میرم و حلالیت بگیرم و رفتم براش پیام نوشتم که من تصمیمم را گرفتم و می خوام ازتون خداحافظی کنم و حلال کن و فلان.....
دو سه ساعتی گذشت انلاین نشد و در همین موقع در یک کانالی که یادم نیست مسابقه قرار داده بودن و همین باعث شد با یک خانمی در مجازی اشنا بشم انگار شهید علی خلیلی این خانم را سر راهم قرار داده بود و من در مورد مشکلم باهاش صحبت کردم اون به من گفت همینکه تصمیم گرفتی باهاش قطع رابطه کنی دیگه پیام نده که هی ببخشید و حلال کن و.................. چون اینطوری نمی تونی و همین پیام هم وابستگی را بیشتر می کنه
گفتم پس چکار کنم گفت برو و پاکش کن من گفتم اخه بعدا ناراحت می شه باید بهش بگم دارم میرم اخه نگرانم می شه
گفت اگر می خواهی رها بشی باید کاری که گفتم انجام بدی منم رفتم و پیامهایی که براش نوشته بودم را حذف کردم
بعد گفت تا شماره اش در دسترس تو هست وسوسه می شی پس باید تمام راههای ارتباط با اون اقا را از بین ببری و این سختترین مرحله هست و تنها راه حل هم همینه
وای خدا برام خیلی سخت بود و شدنی نبود اون خانوم منو قسم داد به حضرت زهرا که انجامش بدم و راستشو بهش بگم با سوز جگر سوز و اشک.و آه اینکار را کردم
بعد گفت همه جا بلاکش کن و کلا خطت را عوض کن تا وسوسه نشی، با اینکه برام خیلی سخت بود ولی اینکارا کردم ولی اشک بود که می ریختم از دوریش
حدود 25 روزی گذشت و من گاهی به سرم می زد تا باز برم اون خط را فعال کنم و برم سراغش ولی سریع می رفتم روبروی عکس شهید و التماسش می کردم کمک کنه
و اون خانم در این مدت کنارم بود و به من میگفت هر روز برای شهیدی که باهاش آشنا شدی بنویس که گناه نکردی
بنویس مثلا امروز دوبار وسوسه شدی ولی به اون اقا پیام ندادی و منم اینکار را انجام میدادم و این نوشتن فوق العاده کمکم کرد تا زودتر فراموشش کنم
تقریبا یک ماه بود که به سمتش نرفته بودم البته به سختی این درد دوری را تحمل می کردم چون قول داده بودم و قسم خورده بودم به حضرت زهرا به سمتش نرفتم
و در همین روزها بود که یکی از دوستام پیام داد ترانه بیا بریم مسجد می خوان
غبارروبی کنند و من سریع رفتم غسل زیارت کردم و راه افتادم و اونجا نیت کردم که هر گردو و غباری را جارو می کنم خداوند به عظمت خانه اش محبت شیطانی این اقا که بر دلم افتاده بود کامل از دلم بیرون کنه و بعد از جارو کردن و تمیز کردن داخل مسجد که تقریبا تموم شده بود تمیز کردن سرویس بهداشتی را برعهده گرفتم و همش می گغتم خدا اینجا را می شورم نذار تو لجن زار گناه غرق بشم 😭😭😭 و بلاخره من موفق شدم روز به روز از اون اقا دور بشم و کلا فراموشش کنم
من تنهایی نمی تونستم و کمک شهید
و واسطه شهید علی خلیلی و کمک حضرت زهرا که خانمی را برای راهنمایی من فرستادن و اصلا نمی دونم اون کی بود و کجا هست و....... و توسلات به امام زمانم و روضه های حضرت زهرا و اشگهایی که در روضه ریختم و عهدی که هر روز می نوشتم کمک کرد تا بتونم از این درد وابستگی نجات پیدا کنم
و آلان صدها بار به خودم میگم من چقدر احمق بودم که چنین اشتباهی کردم و تازه یادم می ادبه شدت ازش متنفرم و الان میگم من چرا بهش علاقه مند شده بودم
همش کار شیطان بود و که برام زیبا جلوه می داد و منو تا مسیری دنبال خودش کشوند
اینارا گفتم تا همه بدونن ارتباط گرفتن با نامحرم خیلی آسونه به راحتی یه کبریت را آتیش زدن ولی امان از زمانی که می خواهید جدا بشین باید آتیشی که در کاه افتاده را خاموش کنید و من این تجربه را داشتم و ماهها سوختم تا تونستم نجات پیدا کنم و الان خداراشکر آرامشی دارم که حضرت زهرا بهم عطا کرده شهید علی خلیلی برام واسطه شده و بعد از این ماجرا. کتابش را خریدم و هر ماه به افرادی بعنوان هدیه می دم من با این شهید دوباره به خدا رسیدن را تجربه کردم و می دونم کمک می کنه تا. ازدواج خوبی داشته باشم
و دعا می کنم در این روز جمعه که متعلق به امام زمان عج هست هرکس به سمت گناهی رفته و عادت کرده بهش همین امروز توبه کنه و هرکس می تونه این وابستگی را تموم کنه و خواستن توانستن هست شک نکنید
خیلی از شما ممنونم از کانال خوبتون
از اینکه این همه برای مردم ارزش قائل هستید خیلی سپاسگزارم برای منم خیلی دعا کنید التماس عاجزانه دارم از همه اعضای کانال تون
خدا نگهدار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من هیچوقت تلاش نمیکنم
تا کسی رو تحت تاثیر قرار بدم...
من همیشه خودم هستم و
خودم می مونم !
و هیچوقت تظاهر به چیزی
که نیستم، نمیکنم...
هر کی جذبم شد، چه بهتر
اگر هم نشد، باز هم چه بهتر !
چون مهم اینه که من خودم باشم
و واقعی زندگی کنم !
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
پشت سر رییسی خروار خروار آوار روحانی ریخته است‼️
🌿⃟🌸
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
🔥مطالبه تغییر مدیریت حرم امام
🔻بیشک مدیریت نشر آثار و حرم مطهر امام خمینی در دو دهه اخیر در ابعاد متعدد ضعیف و تا حدزیادی غیر اصولی ودارای زاویه جدی با اندیشههای اصیل امام راحل بوده است.
🔻برخی منتقدین با مقایسه نادرست حرم امام با منزل و حسینیه امام عزیزمان در جماران، نسبت به ساخت حرم انتقاد می کنند و گویا توسعه حرم را نوعی تجمل گرایی و اقدامی مخالف ساده زیستی امام تلقی می کنند.
🔻در حالی که توسعه امکانات و ظرفیت های کالبدی حرم ائمه و بزرگان دینی، ارتباطی با وجود مادی آن اولیای الهی مدفون پیدا نمی کند، بلکه حرم های منسوب به اهلبیت(ع) و بزرگان دینی، هرکدام یک قطب فرهنگی بزرگ و جایگاهی برای ترویج معارف دینی و فکری و ارائه انواع خدمات به مخاطبان و مردم هستند.
🔻البته اگر انتقادی به الگوهای معماری ساخت حرم امام خمینی باشد ممکن است در جای خود قابل تامل باشد اما اصل توسعه حرم و امکانات ارائه خدمت به مردم امری لازم و بدیهی است.
🔻بنابراین اتفاقا یکی از اشکالات مهم به مدیریت حرم امام، کندی رشد و توسعه کالبدی حرم مطهر و اطراف آن در طول سه دهه از ارتحال امام عزیزمان است.
🔻حرم مطهر امام در این سال ها می توانست با اتصال به بافتهای جمعیتی در محور زندگی عادی بخشی از مردم مانند سایر حرم ها قرار گیرد، که اکنون فاصله زیادی با این موضوع دارد.
🔻در حال حاضر اگر زائری برای زیارت کوتاه بخواهد مراجعه کند، برای دسترسی آسان به داخل حرم به لحاظ پارکینگ، و ورودی ها، وضوخانه با وضیعتی دشوار و مسیری طولانی مواجه است، به همین جهت است که اگر شما نزدیک اذان در اطراف حرم امام باشید معمولا نماز خواندن در نمازخانه عوارضی را به دشواری و وقت گیری نماز خواندن در داخل حرم امام ترجیح می دهید!!
🔻حتی زائران برای دسترسی به نیازهای اولیه مانند تهیه غذا، فروشگاه، با محدودیت و با کیفیت های نه چندان مطلوب مواجه هستند.
🔻اما اشکال مهم تر و اساسی تر این است که برخی تولیدات موسسه نشر آثار امام در سالهای اخیر عملاً تحریف رسمی اندیشه امام است و با مصاحبه با برخی افراد مساله دار و حتی سران فتنه! و به کارگیری محققانی که زاویه های جدی با نظام دارند و مصرف بیت المال اتفاقات نسبتا پنهان و تلخی را در عرصه تولید محتوا رقم می زنند که ورود فوری دستگاههای نظارتی و فرهنگی در این زمینه به شدت لازم و ضروری است.
🔻حتی سوگمندانه باید گفت که حرم امام که باید بزرگترین مرکز ترویج اندیشه های خمینی کبیر باشد اساساً در زمینه فروشگاه های عرضه آثار مرتبط با امام و کالاهای فرهنگی به طور عجیبی ضعیف است.
🔻حرم امام راحل که باید اکنون کرسی درس های شاگردان برجسته مکتب امام راحل باشد تبدیل شده است به مکانی برای تدریس درس خارج سید حسن خمینی و مقبره خانوادگی افرادی که عمدتا نسبت های فامیلی با امام دارند!
🔻اشکال دیگری که در آن هم مدیریت حرم امام و هم دستگاههای فرهنگی هیئت های مذهبی در آن مقصر هستند این است که برخلاف سالهای اولیه ارتحال امام، متاسفانه در دو دهه اخیر مراسم های جدی در حرم امام برگزار نمی شود و معمولا از مداحان و سخنرانان و امامان جماعت رده اول استفاده نمی شود.
🔻چه اشکالی دارد برخی هیئت های بزرگ تهران در برخی از مناسبتها مکان برنامه خود را در حرم امام قرار دهند چه کسی مخالفت می کند؟
🔻مصون بودن حرم امام از نقد جریانات انقلابی باعث شده که آنچه که الان در حرم امام انفاق می افتد مطلقاً در شان امام راحل و انقلاب اسلامی نباشد، بنابراین لازم است با جدیت علاوه بر مطالبه تغییر سریع تولیت حرم امام که خود را منصوب والد خویش می داند؛ تغییر و اصلاح جدی در این مرکز بزرگ اندیشه های انقلابی جهان اسلام در دستور کار نهادهای ذیربط باشد.
البته که حرم امام تبدیل به مقبره
خانوادگی شده واین بسی تاسف دارد
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🤍🔹
نماز شب هم اگه نخوندی
اشکال نداره حداقل این کار رو انجام بده!
#بسیار زیبا👆👆
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_می_خوانیم
#اللهم عجل لولیک الفرج🤲
#شبتون_شهدایی
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124