eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.2هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.9هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام پدر: رسول تاریخ تولد: 1342/01/01 محل تولد :شیراز تاریخ شهادت : 1362/05/02 عملیات والفجر 2_حاج عمران. 🌷 ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻦ را ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ از شناسایی منطقه عملیاتی والفجر ۲ بر می گشتیم. ... هلیکوپتر که روی زمین نشست. شهیدصیاد شیرازی پیاده شد. پشت سرش هم کمال.... کمال در بین فرماندهان عالی رتبه ای که حاضر بودند روی دو زانو نشست و شروع کرد به یک چوب موقعیت محوری که باید عمل می شد را به دقت تشریح کرد.... کلامش که تمام شد. صیاد روی دوش او زد و گفت: باید درجه های من را بزنن رو دوش این کیهان فرد! ادامه داد: چنین نیرویی را باید تو هفت سنگر پنهون کرد تا دست دشمن بهش نرسه! قبل از رفتن به عملیات خواب دیده بود از هلیکوپتر سقوط می کند.... توی هلیکوپتر بود که شهید شد. 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌷 محسن وقتی در دانشکده تحصیل می کرد سه شنبه هر هفته با اتوبوس به قم و مسجد جمکران می رفت و آخر شب هم با اتوبوس به اصفهان بر می گشت . در یکی از این سفر ها در مسجد جمکران سخنرانی بود در آن سخنرانی اشاره به سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم علیه سلام شده بود . محسن پس از پایان سخنرانی سوار بر اتوبوس شد تا به اصفهان بر گردد . با اینکه خیلی خسته بود ولی در اتوبوس خوابش نمی برد و مدام به فکر این بود که آتش چگونه بر حضرت ابراهیم سرد شده و با خودش می گفت ای کاش من هم به این یقین می رسیدم . یک ساعت مانده به اذان صبح به دانشکده رسید و با خودش می گفت اگر بروم و بخوابم چون خیلی خسته هستم خوابم می برد و خدایی نا کرده نماز صبحم قضا می شود و برای همین هم به نماز خانه می روم و نماز شب می خوانم تا اذان بگوید . هنگام پایین آمدن از پله های نماز خانه بود که متوجه شد موتور سرایه دار آنجا دچار آتش سوزی شده سریع خودش را به موتور رساند و شروع به خاموش کردن آتش کرد اما غافل از اینکه در این حین دستش آتش گرفته بود ولی خودش متوجه نمی شد تا اینکه یکی از دوستانش به نماز خانه می آید و با دیدن این صحنه و با داد و فریاد محسن را از وجود آتش در دستش با خبر می کند. تا اینکه آتش را خاموش می کند اما جالب اینجا بود که بعد از اینکه آتش دست او خاموش شد دست محسن سالم سالم بود و هیچ اثری از سوختگی در دستش نبود و او به دست سالم خود خیره شده بود . ( به نقل همکار شهید) 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 👆👆 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌷_ ✍خداحافظی و عمل به قول آخرین باری که می‌خواست برود وقتی با بچه‌ها خداحافظی می‌کرد، بچه کوچکترم که سه سال و نیمش بود، نمی‌توانست از پدرش دل بکند. گریه می‌کرد که بابا نرو. آقا مهدی به او گفت: "بابا می‌خوام برم سربازای صدام رو بکشم" محسن می‌گفت: "اگه سربازای صدام رو بکشی اونوقت بچه‌هاشون بی‌بابا می‌شن.   منقلب شد و گفت: "می‌خوام خود صدام رو بکشم". می‌گفت: "بابا برام پفک بخر". می‌گفت: "چشم بابا برات خوراکی می‌خره". چند بار خداحافظی کرد و چند صد متر رفت و باز محسن صداش کرد و برگشت. بالاخره رفت.   روزی که خبر شهادتش را دادند، شبش خواب دیدم که مهدی آمده و محسن را بغل کرده و به شیرینی فروشی سر کوچه‌مان برده است. خیلی هم خوشحال است. دائم بچه را ناز می‌داد. برایش قاقالی خریده بود. یک خوراکی دست محسن داده بود. بقیه‌اش را به من داد و گفت: "این‌ها را بعدا به او بده". بعد هم محسن را به بغل من داد و گفت: "دارم می‌رم". محسن زد زیر گریه و گفت: "بابا نرو"... و از گریه محسن بیدار شدم. همان روز تشییع این خواب را دیدم.   او به قولی که به محسن داده بود، عمل کرد. روایتی از همسر شهید 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام پــــدر : حسینعلی تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۰۲/۱۴-گنبدکاووس دین و مذهب : اسلام ، تشیّع وضعیت تأهل : متأهل تعداد فرزندان : ۲ فرزند شغل : آزاد ملّیّت : ایرانی تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۰۱/۱۶ - حماه مزار : گنبدکاووس، امامزاده یحیی‌بن‌زید 📚کتاب : «کبوتر حرم» ✍تواضع، اخلاص، مهربانی، صداقت و پرکاری برای محرومان و خدمت در هیئت‌های مذهبی از ویژگی های بارز این شهید بزرگوار بود. پدر شهید شکوری در خصوص اعزام فرزندش برای دفاع از حریم اهل بیت می‌گوید: «وقتی اصرار بیش از حد او را دیدم و اینکه استکبار جهانی از ابتدای پیروزی انقلاب و درجنگ تحمیلی از رزمندگان ما شکست خورده بود و اینک با ایجاد گروهک داعش بدنبال ضربه زدن به اسلام و انقلاب است، رضایت دادم تا فرزندم به سوریه اعزام شود.» پدر شهید شکوری ادامه داد: «البته مهدی قبل از صحبت کردن با من با همسرش صحبت کرده بود و رضایت او را گرفته بود و من نیز وقتی متوجه شدم، همسرش راضی شده است با رفتن او مخالفتی نکردم.» وی اضافه کرد: «آخرین تماس من با مهدی سه ساعت قبل از شهادت او بود که گویا زخمی شده بود، آن موقع به دلم افتاد که فرزندم شهید می شود و همین اتفاق نیز افتاد، به هرحال سرنوشت و روزی او نیز رسیدن به مقام شهادت بود.» 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و _صلوات🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 غواص نام پدر: محمود تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۸/۲۸ محل تولد: ساوجبلاغ سن: ۲۱ سال تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱۱/۱ محل شهادت: ماووت عملیات: بیت المقدس۲ گردان: زهیر یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام مزار: ساوجبلاغ، فخر ایران نوشته بود من برنمیگردم مگر با زیارت حسین علیه سلام یا شهادت! خوابش را دیدم. با خنده گفت: مادر دست چپم و دو تا از دندان‌هایم را در حرم امام حسین جا گذاشتم! روز بعد رفتم معراج شهدا. با اصرار پیکرش را دیدم، دست چپش قطع شده، زیر لبخند زیبایش هم جای دو دندان خالی بود! فرازی از  بنام الله پاسدار حرمت خون شهداء می‌روم، می‌روم تا یاری دین خداکنم، می‌روم تا یاری امام کبیرمان خمینی بت شکن کنم. می‌روم تا خون ناچیز خود را به درخت اسلام و آزادگی هدیه کنم، می‌روم تا به معبود خود رسیده و گناهان خود را پاک کنم. می‌روم تا فدای هل من ناصرحسین را، لبیک گفته و راه حسین را ادامه دهیم... 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 طلبه تاریخ تولد : ۱۳۴۱/۰۸/۸ میبد تاریخ شهادت : ١٣۶۰/۰٢/۱۶ محل شهادت :محور آبادان _ماهشهر یحیی در همان لحظه تولد، نشان شهادت را به‏همراه داشت و از مادرش نقل است که: «یحیی به‏هنگام تولد چشم‌هایش باز بود.» محل تولدش، کانون گرم خانواده‌ای کشاورز و مذهبی در شهیدیه میبد بود و به‏همین دلیل، به‏محض سپری کردن دوران طفولیت، آن هنگام که پا به سن پنج سالگی گذاشت، وی را جهت فراگیری قرآن مجید به مکتب‏خانه می‌فرستند. او در مدت سه سالی که به مکتب‏خانه رفت، قرآن و خط را آموخت و منقول است که استاد بار‌ها از او تمجید کرده و گفته است: «در میان شاگردانم یحیی را بیش‏تر از همه دوست دارم.» یحیی پس از گذراندن دوران مکتب و آشنا شدن با قرآن مجید، به مدرسه می‌رود و تا سال چهارم دبستان تحصیل می‌کند ولی به‏علت علاقه زیادی که به علوم دینی دارد، از شهیدیه به یزد می‌رود و وارد مدرسه علمیه می‌شود. به مدت دو سال در مدرسه علمیه مصلای یزد به تحصیل علوم دینی می‌پردازد. از او در این دوران به‏عنوان یک طلبه نمونه یاد می‌کنند. 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و _صلوات🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 تولد : ۱۳۴۴ درماه صفر نام پدر :محمدعلی شهادت : در دومين روز سال 1361 و در عمليات «فتح‌المبين» با رمز یازهرا (س) در منطقه تپه چشمه در سن ۱۷ سالگی هنگامي که مشغول پاکسازی يک ميدان مين بود، آسمانی شد و به ملکوت اعلی پرکشيد. مزار: معراج شهدای شهید آباد دزفول جای بوسه مادر اصرار دارد برای غسل و تکفین امیر حضور داشته باشد. اما مگر پیکری تکه پاره و سوخته را می شود غسل داد؟ پیکری که از هر روضه ی کربلا نقشی دارد. هر دو دست امیر قطع شده اند. سر شکافته است و صورت سوخته و متلاشی. نه چشمی مانده است و نه ابرویی. نه لب و دهانی. مادر زانو می زند کنار تابوت و سرتاپای امیرش را جستجوگرانه می کاود. هر کس یک بار هم پای روضه ی زینب نشسته باشد، می داند که مادر دارد دنبال جای بوسه می گردد. جایی که بشود لبهایش را بگذارد آنجا و برای آخرین بار شیرینی بوسیدن پسرش را بچشد. پسری که قرار بود دامادش کند و حالا فرشتگان دارند در آسمان عروسی اش را جشن می گیرند. مادر خم می شود و سینه ی امیرش را بوسه باران می کند. همان جایی را که قبل از او ترکش را بوسه باران کرده اند. چقدر روایت امیر روضه است. اینجا هم باز باید بگویم:«صلی الله علیک یا اباعبدالله» 😭😭😭 پيام من به مردم دزفول اين است که استقامت کنند و از ولايت فقيه پيروی نمايند که امروز، روز استقامت است. 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🗓سالگرد_شهادت: (کرار) تولد : 1356/04/22 محل تولد : مشهد  شهادت : 1396/07/01 محل شهادت : دیر الزور - سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند محل مزار شهید : مشهد – بهشت رضا علیه سلام ✍ _شوخ طبعی ویژگی اخلاقی بارز رضا بود و همیشه مهربان و با عاطفه بود روزی که می ‌خواست به سوریه برود گفتم: من جواب بچه هایت را نمی ‌توانم بدهم رضا گفت: مادر! من اگر نروم از حرم دفاع کنم، شما فردا می‌توانی سرت را مقابل جدت حضرت زهرا سلام الله بالا بگیری؟ به حرم بی بی (سلام الله) جسارت می ‌کنند، من چطور آرام بنشینم؟ حالا هم در عجبم که چرا اینقدر آرامم و صبور... مطمئنم در حقم دعا کرده وگرنه مگر می ‌شود خار به پای فرزندی برود و مادرش آرام بنشیند؟ به خدا رضا برایم دعا کرده است... راوی: مادر شهید🌾 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام پدر:دوست محمد محل تولد:زابل تولد:۱۳۵۳/۱/۵ شهادت:۱۳۷۳/۱۲/۶ محل شهادت:نوک آباد خاش تحصیلات:سیکل تخصص:سرباز وظیفه رده اعزام کننده:نیروی انتظامی ✍ _شجاعت به نقل از آقای نظامی (از همسایگان شهید)، روزی هنگام غروب نزدیک به اذان خسته و کوفته در حالی که بیلی به همراه داشتم از زمین کشاورزی خودم که نزدیک آبادی بود با پای پیاده به سمت خانه راه افتادم. چند متری نرفته بودم که ناگهان چند جوان سارق راه را بر من بستند و قصد سرقت از من را داشتند. با آنان گلاویز شدم که در این زمان متوجه شدم شخصی به کمکم آمد و با آمدن او سارقان متواری شدند و او مرا از دست آنان نجات داد و ما به اتفاق هم از آن محل آمدیم. اسمش را که پرسیدم خودش را حسینعلی پیغان معرفی کرد. او جوانی قد بلند و قوی هیکل بود و دارای دل و جرات فراوان. بعدها خبر شهادتش را از دیگران شنیدم 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 تولد: ۱۳۵۸/۰۹/۰۸ روز تاسوعا؛ محل تولد: مشهد مقدس شهادت: ۱۳۹۴/۰۷/۲۷؛ (۵ محرم)؛ محل شهادت : سوریه ، حلب مسئولیت نظامی: فرمانده ارشد و از بنیانگذاران لشکر فاطمیون مزار : گلزار شهدای بهشت رضا علیه السلام، قطعه: ۵۰ ✍ _برادر شهید می گوید: اولین بار که رضا به سوریه رفت و بازگشت، فقط از غربت شیعه و حضرت زینب سلام الله علیها می‌گفت: « حرم حضرت زینب(سلام الله) بسیار خلوت است و خانم آنجا بسیار غریب هستند. می‌گفت نبینید حرم امام رضا (علیه سلام) در اینجا تا چه اندازه شلوغ است. اما در سوریه، تنها زائران خانم زینب (سلام الله) رزمنده‌ها هستند.» از این ناراحت بود که مردم در آنجا خیلی معتقد نیستند. می‌گفت: « داعش و تکفیری‌ها تمام تلاش خود را برای جدا کردن حزب‌الله از ایران و قطع ارتباط این دو می‌کند و یا به نحوی می‌خواهد شیعه را از بین ببرد، در حالی که در آنجا از شیعه تنها یک نام باقی مانده است. این جای تاسف دارد ولی ببینید همین‌ داعش از یک نام شیعه تا چه اندازه می‌ترسند که چنین قصد نابودی دارند» 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نـام پـدر :علی اکبر تـولـد :۱۳۴۲/۰۸/۰۴ مـحل تـولـد :تهران شهادت : ۱۳۶۱/۰۲/۲۰ محل شهادت :خرمشهر تاهل :مجرد دسـته اعـزامـی :سپاه پاسداران تـحصیـلات :سوم راهنمایی مـزار : تهران .بهشت زهرا سلام الله ✍ _دو سال از شهادت برادرش احمد به دست کومله در ۲۴ اردیبهشت سال ۵۹ می‌گذشت که علی و یونس نیز در جنوب به شهادت رسیدند. علی روز ۱۹ اردیبهشت سال ۶۱ در خرمشهر شهید شد و یونس یک روز بعد در شلمچه به شهادت رسید. اتفاقاً در مسجد برای ختم علی، حاجی داشت سخنرانی می‌کرد که خبر یونس را هم آوردند و او پشت میکروفن اعلام کرد شهید سوم من هم آمد. همین که این خبر را گفت مسجد به هم ریخت. ما هم در منزل مراسمی زنانه داشتیم و یک خانم در حال سخنرانی بود. داشتم چای می‌دادم. بعد از مدتی پسر دایی‌ام آمد و گفت: خدا به این مادر صبر بدهد. این را گفت و خبر شهادت یونس را اعلام کرد. خانم سخنران ناراحت شد. گفتم ناراحتی ندارد ما خودمان این راه را انتخاب کردیم و تا آخر می‌رویم. به دخترهایم گفتم مبادا گریه کنید. وصیت برادرانتان است که در انظار گریه نکنید. یکی از خانم‌ها گفت: مگر تو زن بابای بچه‌ها هستی؟ من هم با ناراحتی گفتم: بله! من جایگاه بچه‌های خودم را می‌دانستم و آنچه من درک می‌کردم آنها درک نمی‌کردند. روای: مادر شهید 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 تولد: ۱۳۳۴/۰۵/۰۷ محل تولد : یزد شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۰۶ محل شهادت : طلائیه .عملیات خیبر مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله تهران تحصيلات: پزشگ مسئوليت در جبهه: مسئول بيمارستان صحرایی ✍ _محمدعلی هنگام نماز، مانند هميشه سجاده‌اش را پهن کرد، ولی قبل از اين که نماز بخواند، نوزادش را کنار سجاده قرار داد و پس از مدتی کوتاه، به نماز ايستاد. همسرش با دقت کارهای محمدعلی را زير نظر گرفته بود. صبر کرد تا نماز او تمام شود. نماز خواندنش را دوست داشت و از اين که مي ديد، همسر پزشکش اين‌چنين با خضوع و خشوع در مقابل پروردگار، سر بر سجده‌ی بندگی می گذارد، لذّت می برد. نماز که تمام شد از او پرسيد: - برای چی موقع نماز بچه را گذاشتی کنار سجاده؟! محمدعلی لبخندی زد و نگاهی به کودک سه ماهه و سپس به همسرش انداخت و گفت: - ببين خانم! تربيت صحيح فرزند را بايد از همون ماهها و روزهای اول تولد آغاز کرد. شايد الآن اين نوزاد چيزی متوجه نشه، ولي همين که از دوران شيرخوارگی، اون رو کنار سجاده می ذارم، باعث می شه که ذهن و فکر اون به نماز و ذکر و عبادت عادت کنه! محمدعلی توضيحات علمی و مذهبی ديگری نيز برای همسرش ارائه کرد، اما همسر وی در آن لحظات در دل، به داشتن چنين همسر مؤمن، عالم و فهميده‌ای، چون رهنمون به خود می باليد. 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124