eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
514 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
💠حدیث روز 💠 ✨قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: ❀.°العِلمُ خَزائنُ ومَفاتِیحُهُ السُّؤالُ ، فَاسألُوا رَحِمَڪٌمُ اللّه‏ُ فإنّهُ یُؤجَرُ أربَعةٌ : السائلُ ، والمُتَڪلِّمُ ، والمُستَمِعُ ، والُمحِبُّ لَهُم؛ ❀.°دانش گنجینه‏ هایى اسـت و ڪلـیدهاے آن پرسش است ؛ پس ، خدایتان رحمت ڪند ، بپرسید ، ڪه با این ڪار چهار نفر اجر مى‏ یابند : پرسشگر ، پاسخگو ، شنونده و دوستدار آنان . 📚تحف العقول ،۴۱ منتخب میزان الحکمه، ۲۶۰ ↝.•@shahid_hadi99
⇜شهیدمحمدحسین محمد خانی [💌]به همه میگفت : " ان شاءالله شهید شی " روی ڪار برای شهدا تاڪید داشت میگفت ڪار برای شهدا جذبش بالاست.. دعای همیشگی اش در آخر جلسه ها به مانند حسرتی نمایان میشد: خدایا ما را به قافله خمینی و بسیجیانش برسان.. ↳|•@shahid_hadi99 •|❥
🍃 آرے... ݘـادر دسـٺ‌ۅپـاگـیـراسـٺ... ایـݩ‌ݘـادر... یـڪ‌جـاهـایـےدسـٺ‌مـراگـرفـٺـه‌ڪه فـڪرش‌راهـم‌ݩـمـےڪݩـے... @Shahid_hadi99
🦋...^ وَ اَعمِ اَبصارَ قُلُوبِنا عَمّا خالَفَ مَحَبَّتَڪ و چِشم‌هایمان را از آنچہ مخالف‌عشق توست ڪورڪن:)♥️ ×🕷× @shahid_hadi99
😴|°خُر و پُف شهید! صحبت از شهادت و جدایے بود و اینڪه بعضے جنازه‌ها زیر آتش مےمانند و یا به نحوے شهید مےشوند ڪه قابل شناسایے نیستند. هر ڪس از خود نشانه‌اے مے‌داد تا شناسایے جنازه ممڪن باشد. یڪے مے‌گفت: «دست راست من این انگشترے است.» دیگرے مے‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم مےاندازم.» نشانه‌اے ڪه یڪے از بچه‌ها داد براے ما بسیار جالب بود. او مےگفت: «من در خواب خُر و پُف مے‌ڪنم، پس اگر شهیدے را دیدید ڪه خُر و پُف مے‌ڪند، شڪ نڪنید ڪه خودم هست.»😂😂 ↝°@shahid_hadi99
شهیدمدافع حرم جوادمحمدے خوشا آنان که با عزت ز گیتےبساط خویش برچیدند ورفتند ز کالاهاےاین آشفته بازار،شهادت را پسندیدند و رفتند @shahid_hadi99
زائران اربعین تنها با گذرنامه معتبر امکان خروج ازکشور خواهند داشت معاون مهاجرت و گذرنامه پلیس امنیت عمومی پایتخت: 🔹خروج از کشور صرفا با گذرنامه معتبر که حداقل ۶ ماه از اعتبار آن باقی مانده است، امکان پذیر خواهد بود. 🔹زائران و مسافرانی که گذرنامه ندارد و یا گذرنامه آنان فاقد اعتبار است در اولین فرصت به دفاتر خدمات الکترونیک انتظامی(پلیس +۱۰) در سراسر پایتخت مراجعه و درخواست صدور گذرنامه را ثبت کنند و این تقاضا را به روزهای نزدیک به ماه محرم و صفر، به ویژه اربعین حسینی(ع) موکول نکنند. @shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
#یڪ_ورق_زندگے.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° #پارت‌چهل‌وششم خندید و گفت: _اگر لیاقت داشتم شهید شدم
.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° _از طرف برادر بلباسے است.از من خواسته زودتر به منطقه‌ۍ جنوب اعزام شوم.گفته چون فرمانده‌هان ما پشت سر هم به شهادت مےرسند به وجود من توۍ منطقه نیاز دارند.. موضوع را با سپاه قائم‌شهر در میان گذاشت.آن‌ها با اعزام نورعلے به منطقه مخالفت ڪردند.در جوابش گفتند: _قرار نیست همه‌ۍ نیروهاۍ سپاه به خط‌مقدم جبهه بروند..باید پشت جبهه را آماده ڪنیم.شما مسئول آموزش نظامے هستید و باید بچه‌هاۍ بسیجے را قبل از اعزام به جبهه آموزش دهید. حجم ڪارۍ نورعلے توۍ آن‌ روزها چند برابر شده بود.گاهے اوقات هفته‌ها توۍ جنگل‌هاۍ مازندران مےماند و به نیروها آموزش مےداد.از جنگل‌هاۍ غرب مازندران مثل چالوس و مرزن‌آباد گرفته تا سواد ڪوه و جنگل‌هاۍ شرق استان مثل بوشهر و گلوگاه.نورعلے در فاصله‌هاۍ ڪوتاهے ڪه به من و بچه‌ها سر مےزد از پیگیرۍ مستمر آقاۍ بلباسے مےگفت.از این ڪه چندنامه‌ۍ دیگر به سپاه قائم‌شهر نوشت و به آن‌ها گفت توۍ جبهه‌هاۍ جنو به حضور برادر یونسے نیاز شدیدۍ احساس مےشود. نورعلے ڪه از خدا مےخواست تا هرچه زودتر عازم جبهه شود،هر روز به سپاه مےرفت تا شاید بتواند موافقت آن‌ها را جلب ڪند. هر روز ڪوله‌پشتے را مےگرفت و با من و بچه‌هاش خداحافظے مےڪرد و مےرفت.بعد از چند ساعت برمےگشت و ناراحت مےگفت: _بازهم موافقت نڪردند. رفت و آمدنش به سپاه براۍ اعزام شدن،تڪرارۍ شده بود.طورۍ ڪه هروقت براۍ خداحافظے پیشم مےآمد مےخندیدم و مےگفتم: _خداحافظ تا چند ساعت دیگر ! و اوهم مےخندید یڪے از همین روزها در حالے ڪه داشتم به صاحبه شیر مےدادم با مریم و محدثه خاله‌بازۍ مےڪردم. نورعلے صبح خداحافظے ڪرد و رفته بود. اما مطمئ بودم برمےگردد.براۍ همین ناهار نخوردم تا با نورعلے ناهار بخوریم. حدسم درست از آب درآمد.در حیاط باز شد و نورعلے وارد شد و گفت: _یالله.........یالله....مهمان داریم چادرم را روۍ سرم مرتب ڪردم و به پیشوازش رفتم.دوستش آقاۍ اسڪندر مومنے همراهش بود.مریم و محدثه دویدند طرف نورعلے.مریم ڪوله پشتے را از دست باباش گرفت.محدثه هم توۍ بغل نورعلے جا خوش ڪرد.با خودم گفت: _چه خوب !این بار هم موفق نشد مرمم را صدا زدم تا در پهن ڪردن سفره‌ۍ ناهار ڪمڪم ڪند.دیس برنج را روۍ سفره گذاشتم ڪه صداۍ درآمد.در را باز ڪردم.پدرشوهرم و مادرشوهرم بودند.نورعلے،پدر و مادرش را به ناهار دعوت ڪرد.ڪم پیش مےآمد ڪه موقع خوردن ناهار دور سفره‌مان این‌قدر شلوغ باشد.مریم و محدثه هم ڪه مثل خیلے از بچه‌هاۍ هم‌سن و سال تمایلے به خوردن غذا روۍ سفره ندارند،آن روز بیشتر از همیشه غذا خوردند. آقاۍ مؤمنے بعد از خوردن ناهار،خداحافظے ڪرد و رفت.سفره‌ۍ ناهار را جمع ڪردم.ظرف‌ها را شستم و ڪنار بقیه نشستم. به نورعلے گفتم: _دیدۍ باز دوباره برگشتے ! چشم‌هاش از خوشحالے برق زد و گفت: ادامھ‌دارد... 📚بر اساس خاطراتے از سڪینھ عبدۍ همسر سردار شھید نورعلے‌ یونسے |° کپی به شرط دعای خیر ↝•°@shahid_hadi99
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
#یڪ_ورق_زندگے.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° #پارت‌چهل‌وهفتم _از طرف برادر بلباسے است.از من خواسته
.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° _اتفاقا این بار موفق شدم.فردا قرار است با سپاه محمد رسول‌ الله(ص)از سارۍ اعزام شویم. گفتم: _فردا هم مےروۍ و باز قبول نمےڪنند. دوست داشتم نورعلے به قطعے شدن رفتن‌اش شڪ ڪند،اما نورعلے در جوابم گفت: _سڪینه !نو را به خدا در این حرف را نزن.هم‌شان قبول ڪردند.قرار گذاشتیم با سپاه محمد رسول الله(ص)برویم. به مادرش گفت: _مامان !اگر برایتان امڪان دارد خواهش مےڪنم وقتے من نیستم شما پیش زن و بچه‌ام بمانید. مادرشوهرم نگاهے به چشم‌هاۍ غم‌بار من انداخت و در جواب نورعلے گفت: _پسرم،صبر ڪن دخترهات بزرگتر شوند. نورعلے محدثه را روۍ زانو نشاند.موهاش را بوسید و گفت: _سعے مےڪنم۴۵ روز دیگر برگردم. ساختن خانه ڪه تمام شد...ضمناً دختر ڪوچولوۍ عزیزم هم به دنیا آمد...خداروشڪر ..دیگر با خیالت راحت گےتوانم بروم جبهه... از شنیدن این حرف ڪه ۴۵روز دیگر برمےگردد نگرانے‌ام ڪمتر شد. ------------------------------- بچه‌ها را خواباندم.اما خودم نخوابیدم.دوست داشتم این ساعت‌هاۍ آخر بسشتر با نورعلے حرف بزنم.نورعلے نماز شب خواند و من گوشه‌ۍ اتاق نشستم و نگاهش ڪردم.انگار متوجه حضور من نبود.صداۍ هق هق گریه‌اش بلند شد. بریده بریده مےگفت: استغفرالله و ربے و اتوب الیه....هذا مقام العائذ بڪ من النار....العفو العفو..رب اغفرلے وارحمنے و تب علے انڪ انت تواب اغفور الرحیم... دعاۍ پس از نماز،آتش به جانم زد.رو به آسمان گفت: _خدایا !شهد شیرین شهادت را نصیبم ڪن.بگذار در سنگر جبهه و جنگ ڪشته شوم و در بستر نمیرم.خدایا !دوستانم همه به شهادت رسیدند و تنها من از آن‌جا مانده‌ام..عاجزانه از تو مےخواهم مرا به دوستانم ملحق ڪنے. طاقت نداشنم جلوۍ گریه‌ام را بگیرم.بغضم ترڪید و اشڪم سرازیر شد.نورعلے با شنیدن گریه‌ام،سرش را به من نزدیڪ ڪرد و در گوشم گفت: _سڪینه جان !راضے باش به رضاۍ خدا.تو را به جان دخترانم قسم مےدهم اگر براۍ من اتفاقے افتاد قول بده قوۍ باشے و روحیه‌ات را از دست ندهے.فقط در این صورت است ڪه مےتوانے دشمنان اسلام را ناامید ڪنے..اگر شهید شدم دوست دارم مراسم تشییع جنازه‌ام با شعار مرگ بر آمریڪا همراه باشد.در مورد بچه‌ها به من قول بده آن‌ها را بسیجے وار تربیت ڪنے.حتما آن‌ها را توۍ بسیج ثبت‌نام ڪن حالاهم اشڪ‌هات را پاڪ ڪن..مےخواهم چیزۍ نشانت بدهم. بلند شد.در ڪمدش را باز ڪرد.. دو برگڪاغذ از بین سررسید‌هاش را بیرون ڪشید. ادامھ‌دارد... 📚بر اساس خاطراتے از سڪینھ عبدۍ همسر سردار شھید نورعلے‌ یونسے |° کپی به شرط دعای خیر ↝•°@shahid_hadi99
🌺 لازم‌ترین لازم... 👌 خوب درس‌خواندن شما، هم توصیه آقاست و هم بیشترین چیزی که کشور به آن نیاز دارد ➕ پاسخ آقا به سوالی که زیاد می‌پرسید! 🤓 ┄✵ ✵┄ 💛❤️💛 @shahid_hadi99