eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
213 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
یه چیزی توی پیاده روی اربعین توی چشم میومد، عراقی هایی بودن که با وجود گرمای هوا و همینطور اینکه خودشون هم گرمشون بود اما، یه تیکه کارتن دست گرفته بودن و توی مسیر باد می‌زدند زواری که عبور می‌کردند رو.. البته مسیرها پر از کولر و پنکه بود اما مسیرهایی که نبود هم اغلب این بزرگواران مردم رو باد می زدند... نکته جالب و مورد توجهی بود.
در این مسیر، همه به هم کمک می‌کنند، حتی زوار هم به همدیگه تا به سلامت به مسیر برسی. با اینکه همدیگرو نمی شناسیم اما کمک رسانی می کنیم. و این نور حسین (ع) که دلها رو بهم نزدیک تر می‌کند....
اعضایی که مشرف شدند هم خاطره ای یا خاطراتی در باب این سفر داشتند حتما برای من بفرستند. ☺️ آدرس رو که دارید؟😉 بفرمایید👇 daigo.ir/secret/6145971794
سلام وعرض ادب پیام اخیر شما که فرمودین همه همدیگر کمک میکردن تو مسیر اربعین خواستم بگم واقعا همینطوره و حسش می‌کنه آدم . و یاد این بیت شعر افتادم که نزدیک میکند دل مارا به هم حسین این اشک روضه نیست بلکه عقد اخوت است. الحسین یجمعنا ✉️ _______ علیکم سلام و رحمت الله بله دقیقا، فضای عجیبیه. الحمدلله رب العالمین. ما را حسین دور خودش جمع می‌کند... پیام ناشناس🌹👇 daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 تشرف شیخ حسنعلى نخودكى خدمت امام زمان (عج) براى مسأله ای یك سال تمام به عبادت و ریاضت مشغول شدم و درخواست من این بود كه شرفیاب حضور حضرت ولى عصر (ع) شوم و سرمایه اى از آن حضرت بگیرم. پس از یك سال، شبى به من الهام شد كه فردا در بازار خربزه فروشان اصفهان اجازه ملاقات داده شده است. در اصفهان بازارچه اى بود كه تمام دكّانهاى اطراف آن خربزه فروشى بود وبعضى هم كه دكّان نداشتند خربزه را قطعه قطعه مى كردند و در طبقى مى گذاشتند و خورده فروشى مى كردند. فرداى آن شب پس از غسل كردن ولباس تمیز پوشیدن با حالت ادب، روانه بازار شدم. وقتى داخل بازار شدم از یك طرف حركت مى كردم واشخاص را زیر نظر مى گرفتم ناگاه دیدم آن دُرّ یگانه عالم امكان، در كنار یكى از این كسبه فقیر كه طبق خربزه فروشى دارد نزول اجلال فرموده است. مۆدّب جلو رفتم وسلام عرض كردم. جواب فرمودند و با نگاه چشم فرمودند: چه مى خواهى؟ عرض كردم: استدعاى سرمایه اى دارم. آن حضرت خواستند جندك (پول خورد آن زمان) به من عنایت كنند. من عرض كردم: براى سرمایه مى خواهم. پس از پرداخت آن خوددارى فرمودند و مرا مرخّص كردند. وقتى به حال طبیعى آمدم فهمیدم كه هنوز قابل نیستم. لذا یك سال دیگر به عبادت و ریاضت به منظور رسیدن به مقصود مشغول شدم. پس از آن روز گاهى به دیدن آن مرد عامى خربزه فروش مى رفتم وگاهى به او كمك مى كردم. روزى از او پرسیدم: آن آقا كه فلان روز این جا نشسته بودند چه كسى هستند؟ گفت: او را نمى شناسم، مرد بسیار خوبى است گاهگاهى این جا مى آید و كنار من مى نشیند و با من دوست شده است. بعضى از اوقات كه وضع مالى من خوب نیست به من كمك مى كند. سال دوّم تمام شد باز به من اجازه ملاقات در همان محلّ عنایت فرمودند. در این دفعه آدرس را مى دانستم، مستقیماً به كنار طبق آن مرد رفتم و دیدم حضرت روى كرسى كوچكى نزول اجلال فرموده است. سلام عرض كردم. جواب مرحمت فرمودند و باز همان چند جندك را مرحمت فرمودند و من گرفته سپاسگزارى كردم و مرخّص شدم. با آن چند جندك مقدارى پایه مهر خریدم و در كیسه اى ریختم و چون فنّ مهر كنى را بلد بودم هر چند وقت، كنار بازار مى نشستم و چند عدد مهر براى مشتریها مى كندم، البته بقدر حدّاقلى كه به آن قناعت مى شود، و از آن كیسه كه در جیبم بود پایه مهر بر مى داشتم بدون آنكه به شماره آنها توجّه كنم. سالهاى سال كار من موقع اضطرار استفاده از آن پایه مهرها بود و تمام نمى شد ودر حقیقت در سر سفره احسان آن بزرگوار مهمان بودم. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یه خاطره طنز هم از این سفر بگم یه اتفاقی افتاد حرم امام جواد و امام موسی کاظم که حالا ما بخیر گرفتیم. 😅 جایی که نشسته بودم نزدیک های ضریح امامان بزرگوار بود. وقتی بلند شدم که برم دیدم بله کبوترهای عزیز چادر رو کثیف کردند. جایی خونده بودم یه سری افراد رفته بودن زیارت، یک دفعه ای لباس یکی کثیف شد به لطف کبوترها.... دوستاش خواستن مثلا طرف ناراحت نشه گفتن فلانی خب خداروشکر حاجت روا میشی😁 حالا این اتفاق افتاد گفتم حرم امام رضا بیست دفعه رفتم اینجور نشده... حالا ما هم به این فرض میگیریم حاجت روایی بوده. 😁 یه مقدار از این اتفاق هم خندم گرفت و هم خاص بود جالب بود برام. چون هیچ کس همچین اتفاقی براش پیش نیومد. 😁 کبوترا خیلی ما رو خودی حساب کردن.😅 هرچند واقعا میتونم بگم بهترین لحظات زندگیم اونجا رقم خورد. امیدوارم تکرار بشه برای خودم و همه. خیلی هوامونو داشتن انصافا این کاظمینی ها پدر و پسر امام رضا جان....
آنقدر خوب گذشت، اصلا حواسم نبود نصف روز نبوده بلکه از اذان صبح تا ۹:۳۰-۱۰ صبح کاظمین بودیم. باقیش هم خب نجف تا ۱۰ شب اینا به نظر احتمالا فضا خیلی عرفانی بوده متوجه نشدم😅
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
به‌ِ طبیبان‌‌ دِگَر نُسخه‌ِیِ‌ ما‌ را مَسپار دَرد با‌ دَست‌ تُو دَرمان‌ بِشَوَد خوب‌تَر اَست.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پاسخ رهبر انقلاب به شبهه انتخاب همه کابینه توسط ایشان رهبر انقلاب در نخستین دیدار دولت چهاردهم: آقای رئیس جمهور برای انتخاب وزیران با من کردند. برخی را تایید و برخی را هم تاکید کردم. تعداد زیادی را هم نمی‌شناختم و نظری نداشتم. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#سفر_عشق #قسمت_هفتم روز عاشورا، دل توی دلش نبود. برای رفتن به حرم آماده شدیم. گفت : بیا مسیر را تغی
(آخر) کمی استراحت کردیم. گفت: دوباره برویم حرم. راهی شدیم. به سر و صورت و شانه هایش گل مالیده بود. ناله می کرد. می گفت : الان قلب امام زمان (عج) در فشار است. برای سلامتی اش دعا کنید و صدقه بدهید. بی کار نباشید. خیلی ها آرزو دارند چنین روزی در کربلا باشند، پس قدر بدانید که بعدا حسرت نخورید. روز بعد، صبح زود قرار بود برگردیم. همه ناراحت بودند. تصمیم گرفتیم وسایلمان را جمع کنیم و تا صبح در حرم بمانیم. شام غریبان بود. انگار تمام غم های عالم آمده بود سراغمان. گوشه ای در حرم نشسته بودیم. گفت: این حرم با تمام جاهای دنیا فرق دارد. نه احساس غربتی هست و نه دلتنگی. از امام رضا (ع) عذرخواهی کردم و عرض کرده ام که حرم شما در برابر حرم ارباب قطره ای است در برابر دریا. البته این حرف خود امام رضا (ع) هم هست. زمان وداع فرا رسید. ایستاده بود روبروی ایوان طلای سیدالشهدا (ع) و گریه می کرد. منتظرش بودیم. چند قدم به سمت ما آمد و دوباره برگشت سمت حرم. شاید بیشتر از ده بار این کار تکرار شد. می آمد و بر می گشت و گریه می کرد. این گریه را تا به حال از او ندیده بودم. انگار دل کندن از ارباب برایش خیلی سخت بود... حالا فکر می کنم، آن اشک ها و رابطه اش با ارباب، کارش را درست کرد و ارباب جور دیگری او را خواست... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊