❤️🌱
حسین جان...
از همان روزی که
صَحن ات را نشانم داده ای
تار میبینم جهان را
گرچه چشمم سالم است...💔
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت...
#قسمت_اول
💠 سوزش زخم بازویم لحظه ای آرام نمی گرفت، هجوم سرد و سنگین باد و خاک دست بردار نبود و سیاهیِ یکدستِ شب بیشتر آزارم می داد و باز هم هیچکدام حلاوت حضور در این هوای بهشتی را به مذاقم تلخ نمی کرد که حالا رؤیایم تعبیر شده و مدتی می شد که به عشق #دفاع از حرم، در خاک #سوریه برای خودم شور و حالی دست و پا کرده بودم.
حالا در ظلمت ظالمانه این خرابه ها به عزم مبارزه با #تکفیری ها گشت می زدیم تا محله ای را که همین امروز از تروریست ها باز پس گرفته بودیم، پاکسازی کنیم. هر چند در و دیوار در هم شکسته خانه ها به خاک مصیبت نشسته بود، اما دیگر خبری از حضور ذلیلانه اراذل تکفیری نبود که صدای تیزی، خوابِ خوشِ خیالم را پاره کرد و سرم را به سمت صدا چرخاند.
💠درست از داخل خانه ای که مقابل درش ایستاده بودم، چند صدای گنگ و مبهم به گوشم رسید و باز همه جا در سکوتی سنگین فرو رفت. فاصله ام تا بقیه بچه ها زیاد بود و خیال حضور #تروریستی در این خانه، فرصت نداد تا کسی را خبر کنم که با نوک پوتینم در آهنی و شکسته خانه را آهسته فشار دادم تا نیمه باز شود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔🌱
کاش می شد
حال خوب را
لبخند زیبا را
بعضی دوست داشتن ها را
خشک کرد...
لای کتاب گذاشت
و نگهشان داشت...
#شهید_بی_سر
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت... #قسمت_اول 💠 سوزش زخم بازویم لحظه ای آرام نمی گرفت، ه
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت...
#قسمت_دوم
🔦چراغ قوه کوچکم را به دهان گرفتم و اسلحه ام را آماده کردم تا اگر چشمم به چهره نحسش افتاد، شلیک کنم و خبر نداشتم در این خانه خرابه چه خبر است!
در شعاع نور باریک چراغ قوه، سایه زنی را دیدم که پشت به من، رو به قبله ایستاده بود و پوشیده در پیراهنی بلند و شالی بزرگ، به شیوه #اهل_سنت نماز می خواند و ظاهراً ردّ نور چراغ قوه را روی دیوار مقابلش دید که تمام بدنش از ترس به لرزه افتاد، جیغش در گلو خفه شد و نمازش را شکست.
فرصت نکردم چیزی بگویم که وحشت زده به سمتم چرخید و انگار راه فراری برای خودش نمی دید که با بدنی که از ترس به رعشه افتاده بود، خودش را عقب می کشید و نفس نفس می زد تا بلاخره پشتش به دیوار رسید و مطمئن شد به آخر خط رسیده که با صدایی بریده ناله می زد و به خیال خودش می خواست با همین نغمه غریبانه از خودش دفاع کند که کلماتی را به لهجه غلیظ محلی میان جبغ و گریه تکرار می کرد و من جز یک مفهوم مبهم چیزی نمی فهمیدم: «برو بیرون حرومزاده تکفیری!»
در برابر حالت مظلوم و وحشت زدهاش نمیدانستم چه کنم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💐 گل آرایی زیبای داخل حرم #امام_رضا (علیهالسلام) به مناسبت ایام ولادت آن حضرت
همه رو به حرم آقا برای عرض ارادت✋
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
#دهه_کرامت❣
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا✨
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍎🌱
اشک
نگاه....
حسرت
تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفتهها💔
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت... #قسمت_دوم 🔦چراغ قوه کوچکم را به دهان گرفتم و اسلحه ا
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت...
#قسمت_سوم
💠 در برابر حالت مظلوم و وحشت زده اش نمی دانستم چه کنم و همان اندک اندوخته زبان عربی هم از یادم رفته بود که فقط توانستم اسلحه ام را پایین بیاورم تا کمتر بترسد و با دست چپم چراغ قوه را از میان دو لبم برداشتم بلکه به کلامی آرامَش کنم،
💔ولی تنهایی و تاریکی این خرابه و ترس از تروریست ها امانش را بریده بود که خم شده و با هر دو دست به زمین خاکی خانه چنگ می زد و هرچه به انگشتان لرزانش می رسید به سمتم پرتاب می کرد و پشت سر هم جیغ می کشید:
😭«حرومزاده تروریست! از خونه من برو بیرون!»
لباس ارتش سوریه به تنم نبود تا قلبش قدری قرار بگیرد، نمی توانستم به خوبی عربی صحبت کنم تا مجابش کنم که من تروریست نیستم و می دیدم با هر قدمی که به سمتش می روم، تمام تن و بدنش به لرزه می افتد که چراغ قوه را مستقیم رو به سمت صورتم گرفتم تا چهره ام را ببیند و بفهمد هیچ شباهتی به تروریست های تکفیری ندارم و فریاد کشیدم: «من شیعه ام!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🎊
در آستانه میلاد با سعادت امام هشتم شیعیان حضرت #امام_رضا علیه السلام، حرم مطهر ایشان در ایام #دهه_کرامت آذین بندی و چراغانی شده است.
📸نیما نجفزاده
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺مراسم بزرگداشت #مدافع_حرم، #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور در گلزار شهدای تهران برگزار میشود.
این مراسم در روز پنجشنبه شب ولادت #امام_رضا (ع)، ۱۲ تیرماه ۹۹ از ساعت ۱۸:۳۰ در قطعه ۴۰ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) برپا میشود.
🔴مراسم بزرگداشت با رعایت دستور العملهای بهداشتی برگزار خواهد شد.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🦋🌱
🍒بعد از اینکه خداوند فاطمه و ریحانه را به ما داد شغلی مناسب به وی پیشنهاد شد. او اتاق مخصوص به خودش را داشت، اما هیچوقت داخل اتاقش نبود و میگفت:
😓«خجالت میکشم از اینکه کارگرها زیر آفتاب کار کنند و من زیر کولر بنشینم.»
✌️میرفت و به آنها سرکشی میکرد. مقداری از حقوقش را برای یکی از کارگرها واریز میکرد چراکه اوضاع مالی خوبی نداشت. وقتی بچهها تازه به دنیا آمده بودند، شبها پا به پای من بیدار میماند و کمکم میکرد.
☺️اگر مسافرت نبود، حتماً برای ناهار خودش را به خانه میرساند. در کارهای منزل خیلی کمک میکرد. ظرف میشست و خانه را نظافت میکرد.
🍲روزهای جمعه هم از آشپزی تا پذیرایی از مهمان و دیگر کارهای منزل را انجام میداد و این چیزها را دور از شأن خودش بهعنوان یک مرد و یک روحانی نمیدانست.
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ به روایت همسر (خواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور)
✍harimeharam.ir
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱🦋