🦋🌱
🍒بعد از اینکه خداوند فاطمه و ریحانه را به ما داد شغلی مناسب به وی پیشنهاد شد. او اتاق مخصوص به خودش را داشت، اما هیچوقت داخل اتاقش نبود و میگفت:
😓«خجالت میکشم از اینکه کارگرها زیر آفتاب کار کنند و من زیر کولر بنشینم.»
✌️میرفت و به آنها سرکشی میکرد. مقداری از حقوقش را برای یکی از کارگرها واریز میکرد چراکه اوضاع مالی خوبی نداشت. وقتی بچهها تازه به دنیا آمده بودند، شبها پا به پای من بیدار میماند و کمکم میکرد.
☺️اگر مسافرت نبود، حتماً برای ناهار خودش را به خانه میرساند. در کارهای منزل خیلی کمک میکرد. ظرف میشست و خانه را نظافت میکرد.
🍲روزهای جمعه هم از آشپزی تا پذیرایی از مهمان و دیگر کارهای منزل را انجام میداد و این چیزها را دور از شأن خودش بهعنوان یک مرد و یک روحانی نمیدانست.
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ به روایت همسر (خواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور)
✍harimeharam.ir
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱🦋
🍎🌱
#شب_جمعه اسٺ
سَلامهمهی نوکرها✋
به شهِ کربوبَلا
پادشهِ بیسرها 💔
و بگویید به ارباب که مهمان دارد
🕊به فدای قدمِ مادرتو مادرها...
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#عصرتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌟💫
❣زیارت شبانه #امام_رضا (ع)❣
یه بار تو راه حرم امام رضا (ع) بودیم که نیمه شب رسیدیم قدمگاه.
پنج نفر بودیم. همه خواب بودند.😴
محمد منو صدا زد و گفت: آروم بیا پایین. بچه ها خوابن. بیدارشون نکن. بریم یه زیارت و بیایم...
داشتیم می رفتیم به سمت قدمگاه.
گفت: از کم و کیف این زیارت برای کسی تعریف نکن.☝️
🍃قدمگاه خالی از زائر بود. همه، توی چادر و کنار خیابون خوابیده بودند.
داشتم فکر می کردم که دیدم حاجی داره گریه میکنه.😭
راه می رفت و با زمین حرف می زد و می گفت: ای زمین شاهد باش ما آقامون رو دوست داریم.😭❤️
گفت:صبر کن.
رو کرد به دیوار دستش و گذاشت روی یه آجر و گفت: این آجر اون دنیا شهادت می ده که ما اومدیم اینجا و بهش گفتیم ما امام رضا (ع) رو دوست داریم...
گفت: ساکت نباش. به این در و دیوار بگو ما آقا رو دوستش داریم.😭❤️
می گفت: تا میتونی بگو آقا دوستت دارم.❤️❤️❤️
🍃آروم آروم رفتیم تا خود قدمگاه.
کنار چشمه دست هاش رو شست و گریه کرد😭 و گفت: آقا با این دست زیاد گناه کردم. تو گناه دستم رو پاک کن.😭
آب رو به صورتش پاشید و گفت: من با این چشمام و با این زبانم و با گوشم زیاد گناه کردم. تو من رو پاک کن.😭
گفت: بهم آبرو بده. آقا تو پاکم کن.😭
💔بهم گفت تو هم این کار رو بکن.
خیلی سبک شدیم و برگشتیم...
✍راوی: دوست مدافع حرم #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
1_387534616-mc.mp3
4.49M
❤️🌱
دوست دارم همه عمر در این شهر بهشت...😍
زائر و خادم سلطان خراسان باشم💔
🎊میلاد با سعادت #امام_رضا (ع) مبارکباد...
🕊التماس دعا
#دهه_کرامت🦋
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
باز
آینه و آب و سینیِ چای و نبات
باز پنج شنبه
و یاد شهدا با صلوات
🌷مزار مطهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و #شهید_حاج_محمد_پورهنگ در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍎🌱
می گفت :
مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم.
#شهید_جواد_الله_کرم❤️
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍎🌱
تصویر قشنگی است
که در صحنه ی محشر
ما دور حسینیم و
بهـشت است، که مات است...
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#صبحتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت... #قسمت_سوم 💠 در برابر حالت مظلوم و وحشت زده اش نمی دان
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت...
#قسمت_چهارم
🔦دوباره چراغ قوه را به سمتش گرفتم، چهره استخوانی اش از ترس زرد شده و چشمان گود رفته اش از اشک پُر شده بود و می دیدم هنوز هم از هیبت نظامی ام می ترسد که با کلماتی دست و پا شکسته شروع کردم:
✨«نترس! من تروریست نیستم! از نیروهای ایرانی هستم! برای کمک به شما اومدم!»
کلماتم هر چند به لهجه محلی ادا نمی شد و فهمش برای او چندان ساده نبود، اما ظاهراً باور کرده بود قصد آزارش را ندارم که مقاومت مظلومانه اش شکست و همانجا پای دیوار به زمین افتاد.
😔پیراهن بلند مشکی اش غرق خاک بود و از صورت در هم تکیده اش پیدا بود که در این چند روز، از ترس تجاوز تروریست ها به جانش، در غربتکده این خرابه پنهان شده و حالا می خواست همه حجم ترس و تنهایی اش را پیش چشمان این مدافع شیعه ضجه بزند که همچنان میان گریه ناله می زد تا بلاخره بقیه بچه ها هم خبر دار شدند و آمدند.
از میان ما، افسر سوری او را شناخت؛ همسر عبدالله بود، مدافع اهل #سنت زینبیه ☘️ که غروب دیروز در دفاع از حرم به شهادت رسید...
سلام خدا به همه مدافعان حرم چه #شیعه و چه #سنی🌹
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
☘عصر پنجشنبه بود تعدادی جوان که ۱۵ نفری می شدند سر مزار شهید حضور داشتند. یکی از آنها در حال صحبت کردن برای بقیه بود وقتی که صحبتش تمام شد، نشست و سنگ قبر شهید را بوسید از او دلیل کارش را جویا شدیم او گفت :
🎓دانشجو دانشکده شهید باهنر هستم و نزدیک به ۲ سال بود که با شنیدن کراماتی از سردار شهید موسوی هر وقت موفق می شدم به سر مزارش می آمدم. خیلی دوست داشتم به زیارت #امام_رضا (ع) مشرف بشوم ولی هر بار بنا به دلائلی این امر محقق نمی شد تا اینکه فکری به سرم زد گفتم این بار از شهید موسوی می خواهم تا اسباب سفرم را فراهم کند به اتفاق یکی از دوستان که همین جا حضور دارند به سر مزارش آمدیم و رو به عکس شهید کردم و از او خواستم تا ۳ روز آینده اسباب سفرم را فراهم کند هنوز ۳ روز تمام نشده بود که به من خبردادند خودت را برای زیارت امام رضا (ع) آماده کن و مشرف شدم و از آن روز به بعد من و دوستانم بیشتر از قبل با ایشان انس پیدا کردیم....
#شهید_سید_کوچک_موسوی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
طبیب ما، ای حبیب ما.mp3
3.61M
❤️🍃
ای حبیب ما ای طبیب ما...
نور تو می تابد در آسمان دلم...
حبیب ما ای حبیب ما...
🎙با صدای علی فانی به مناسبت ولادت #امام_رضا (ع)
💎 #دهه_کرامت
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹