eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹دامادم هم مثل پسرم [حاج اصغر] بود. من هم برای او مثل مادر بودم. 🍒دوقلو‌های شهید پورهنگ دو ماهه بودند که حاج‌محمد آمد و گفت «می خواهم به سوریه بروم» ✨پیش خودم گفتم اگر بگویم برو، بچه هایش دو ماهه هستند؛ اگر هم بگویم نرو، می‌گوید پسرت را راهی کردی، دوست نداری من برای بی‌بی زینب (س) بروم؟ خلاصه راضی شدم و گفتم برو خدا به همراهت... ✍️ fa.abna24.com @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
✨🍃 رهبر انقلاب : یاد #شهدا زنده است و باید هم این بقای نام و یاد شهدا را ما به صورت یک امر مهم دنبال کنیم. چون شهیدان حامل بشارتند: وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون.( سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۷۰) شهیدان به ما میگویند شما خوف و حزن نداشته باشید. دلسردی و نومیدی نداشته باشید. نعمت الهی را، لطف الهی را، برکات الهی را در مقابل چشم ما نگه میدارند و این آن چیزی است که ما امروز به آن احتیاج داریم. ۱۳۹۵/۰۷/۰۵ 🕊 #روز_شهید @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
✨دعای الهی عظم البلاء... بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
✨❤️🍃 این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت؟ هر کجا نام است همانجاست بهشت @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🔴حمله آمریکا به فرودگاه در حال ساخت جنگنده‌های آمریکایی بامداد جمعه ۲۲ اسفند ۹۸، چندین مقر نیروهای مسلح عراق از جمله فرودگاه در دست احداث کربلا را بمباران کرد. ✍پایگاه خبری السومریه نیوز به نقل از یک مقام امنیتی عراق اعلام کرد جنگنده‌های آمریکایی فرودگاه در دست احداث کربلا را که در منطقه مرزی با حوزه استحفاظی استان نجف در نزدیکی منطقه الحیدریه واقع است با سه فروند موشک هدف گرفتند. ◼️این مقام امنیتی عراق گفت که حمله مذکور به کشته شدن یکی از کارکنان فرودگاه و وارد آمدن خسارت مالی سنگین به فرودگاه منجر شد. @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌺🍃 وقتی دوقلو‌ها به یک سال و نیم رسیدند، حاج‌محمد گفت : می‌خواهم زینب‌خانم را هم به ببرم. ✨باز هم راضی شدم تا دخترم به همراه دوقلو‌ها بروند. منطقه‌ای که زینب‌خانم در آنجا بود، ۳۰ کیلومتر تا منطقه جنگی و خط مقدم فاصله داشت. در آنجا صدای عملیات‌ها و تحرکات ، شنیده می‌شد، اما باز در چنین شرایطی دخترم کنار حاج‌محمد بود. 🕊من می‌دانستم که دامادم شهید می‌شود. بار آخر که با دخترم و عروسم برای بدرقه شهید پورهنگ به فرودگاه رفتیم، به عروسم گفتم این دفعه حاجی می‌شود. عروسم گفت «نه مامان». گفتم «احساس کردم آخرین دیدار بود.» بعد هم حاج‌محمد مظلومانه به رسید. 🍒اکنون فرزندان شهید پورهنگ هفته‌ای سه روز پیش من هستند؛ گاهی صبرم تمام می‌شود، اما وقتی عکس شهید پورهنگ را نگاه می‌کنم، گویا صبر دوباره به وجودم برمی گردد. 🌹حاج‌محمد دوست صمیمی حاج‌اصغر بود؛ هر وقت حاج‌اصغر با ما تماس می‌گرفت، می‌گفت: 💫حواس‌تان به یادگار‌های شهید پورهنگ باشد. یادگار‌های دوست من در دست شما هستند. مبادا یک وقت خواهرم زینب از چیزی شود... fa.abna24.com @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
💔🕊 یا (عج) هوای جمعه در تکاپوی بوی تو می گریزد به درون سینه هایمان... نفسی می گیرد و باز می گردد... هوای بدون تو سخت است... @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🍃 یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم لذتش را با تمامِ شهر قسمت می‌کنم ✍کاظم بهمنی @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌾🌷 اسلحه ی جدید به روایت در عملیات فتح‌المبین که برای اولین‌بار تیپ خودمان را تشکیل داده بودیم، تعدادی از بچه‌های کم سن و سال به منطقه اعزام شده بودند. آن زمان از اعزام این‌ها جلوگیری می‌شد، ولی به هر حال با ترفندهای مختلف می‌آمدند. 🔻به‌عنوان مثال سنگ‌ریزه‌ توی پوتین‌هایشان می‌گذاشتند که بلندتر دیده شوند؛ یا با مداد برای خودشان ریش و سبیل می‌گذاشتند. مرسوم‌ترینش هم دستکاری شناسنامه بود که تقریباً تمام بچه‌های کم سن و سال این کار را انجام می‌دادند. 🍃روز سوم عملیات فتح‌المبین (۴ فروردین ۶۱)، چند نفر از همین رزمنده‌های نوجوان قصد داشتند به سوی خط بروند. من اجازه ندادم. هرچه اصرار کردند، موافقت نکردم. چند ساعت بعد، شنیدم همین بچه‌ها تعدادی عراقی را اسیر کرده‌اند و با خودشان به مقر تیپ در چاه نفت آورده‌اند. سراغ‌شان رفتم و با تعجب پرسیدم: «جریان چیه؟ عراقی‌ها کجا بودند؟» 👤یکی از آن‌ها گفت: «بعد از این‌که شما اجازه حضور در خط را به ما ندادی، در حال بازی و جست و خیز به سوی ارتفاعات رفتیم. سلاح هم نداشتیم. میان راه، لوله‌ی اگزوز ماشینی را پیدا کردیم. آن را برداشتیم و مانند آرپی جی به اطراف نشانه رفتیم. ناگهان این عراقی‌ها از پشت سنگر بیرون آمدند. دست‌ها را روی سرگذاشتند و تسلیم شدند.» توسط مترجم از یکی از عراقی‌ها پرسیدم: «این بچه‌ها اسلحه نداشتند، چرا تسلیم شدید؟» 😁پاسخ داد: «اسلحه‌ی جدیدی که تا به امروز ندیده بودیم، دست این‌ها بود.» defapress.ir @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹