💔🍃
بابا محمد؛
دست های کوچکم
در حسرت دستان مردانه ات
بزرگ خواهد شد . . .
#دخترانه🦋
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ❣
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
پرواز
به مقتل حسینی
کربلایی شدن می خواهد...
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#صبحتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_پانزدهم تمام درها را به رویم قفل کرد، میترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_شانزدهم
باورم نمیشد پس از شش ماه که لحظهای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و میدانستم #زندانبان دیگری برایم در نظر گرفته که رنگ از صورتم پرید. دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود و میترسیدم مرا دست غریبهای بسپارد که به گریه افتادم.
از نگاه بیرحمش پس از ماهها محبت میچکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود، زمزمه کرد : «نیروها تو استان ختای #ترکیه جمع شدن، منم باید برم، زود برمیگردم!» و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی میداد تا دلش آرام شود : «دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از #ارتش_آزاد حمایت میکنن! الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به #سوریه حمله کنه!»
یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمیدانستم خودش هم راهی این لشگر میشود که صدایم لرزید : «تو برا چی میری؟»
در این مدت هربار سوالی میکردم، فریاد میکشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد : «الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدنشون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!»
جریان #خون در رگهایم به لرزه افتاده و نمیدانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم : «بذار برگردم #ایران!» و فقط ترس از دست دادن من میتوانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد : «فکر کردی میمیرم که میخوای بذاری بری؟»
معصومانه نگاهش میکردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد : «ولید یه خونواده تو #داریا بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.»
سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت : «این خانواده #وهابی هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.» و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد، با لحنی محکم هشدار داد : «اگه میخوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی! ولید بهشون گفته تو از وهابیهای افغانستانی!»
از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ #وحشت کرده بودم که با هقهق گریه به پایش افتادم : «تورو خدا بذار من برگردم ایران!» و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانهام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت : «چرا نمیفهمی نمیخوام از دستت بدم؟»
خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را میسوزاند. با ضجه التماسش میکردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمیکرد که همان شب مرا با خودش برد.
در انتهای کوچهای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش میکشید و حس میکردم به سمت #قبرم میروم که زیر روبنده زار میزدم و او ناامیدانه دلداریام میداد : «خیلی طول نمیکشه، زود برمیگردم و دوباره میبرمت پیش خودم! اونموقع دیگه #سوریه آزاد شده و مبارزهمون نتیجه داده!»
اما خودش هم فاتحه دیدار دوبارهام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم.
تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس میکردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید #فرار میکردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید.
طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد : «اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زندهات نمیذارن نازنین!»
روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و #خونِ پیشانیام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید : «چرا با خودت این کارو میکنی نازنین؟» با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمیدانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم : «سعد بذار من برگردم #ایران...»
روبنده را روی زخم پیشانیام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بیتوجه به التماسم نجوا کرد : «اینو روش محکم نگه دار!» و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید تا به در فلزی قهوهای رنگی رسیدیم.
او در زد و قلب من در قفسه سینه میلرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد. با چشمان ریزش به صورت خیس و خونیام خیره ماند و سعد میخواست پای #فرارم را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد : «تو کوچه خورد زمین سرش شکست!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
👤آیت الله #شهید_سید_اسدالله_مدنی می گفتند :
«هم توی سیادتم شک کرده بودم هم می خواستم بدونم شهید می شم یا نه؟»
یه شب #امام_حسین (ع) رو خواب دیدم. آقا دست به سرم کشید و فرمود:
«یا بنی! انت مقتول؛ پسرم! تو شهید می شوی.»
🍃فهمیدم هم سیدم هم شهید می شم...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
مقام معظم رهبری :
خاصیت کشته شدن در راه خدا این است که انسانى جان خود را صرف میکند براى یک هدف و مقصد الهى و خداى متعال هم در پاسخ به این ایثار و گذشت بزرگ، حضور او را در ملّت او تداوم میبخشد و یاد، فکر و آرمان او زنده میماند.
۱۳۶۸/۰۵/۲۵
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور❤️
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🕊بازگشت پرستوها....
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...💔😭
🚨شناسایی پیکر ۷ تن از شهدای مدافع حرم در سوریه/پیکر شهیدان رجاییفر، عابدینی، حاجیزاده و بلباسی در راه مازندران
👤سردار سرتیپ دوم پاسدار ابوالقاسم شریفی مسئول ایثارگران کل سپاه:
🕊پیکر هفت تن از شهدای مدافع حرم منطقه خان طومان سوریه در عملیات تفحص شناسایی و تایید هویت شدند.
✔️پس از تطبیق نمونه DNA در مرکز ژنتیک سپاه، هویت پیکر هفت تن از شهدای مدافع حرم استان های مازندران، البرز، قزوین و خوزستان شناسایی و تایید شد و پیکرهای مطهر شهدا به میهن اسلامی بازگشت.
🌷پیکر مطهر این شهدای والامقام صبح فردا (دوشنبه) توسط خادمان آستان قدس رضوی، در حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا (ع) زیارت و طواف داده خواهد شد.
🔹با توجه به شیوع گسترده ویروس #کرونا، این مراسم در مشهد مقدس بدون حضور مردم قدرشناس و شهید پرور برگزار شده و به صورت زنده از شبکه های سیما پخش خواهد شد.
💐شهیدان والامقام رضا حاجی زاده، علی عابدینی، محمد بلباسی و حسن رجایی فر از استان مازندران، شهید زکریا شیری از استان قزوین، شهید مجید سلمانیان از استان البرز و شهید مهدی نظری از استان خوزستان از شهدای تفحص شده منطقه #خانطومان هستند.
✍معراج شهدا
#ما_ملت_امام_حسینیم🦋
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🕊بازگشت پرستوها.... یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...💔😭 🚨شناسایی پیکر ۷ تن از شهدای مدافع حرم
خندہ ات
طرح لطیفی است
که دیدن دارد . . .
باخبر شدیم پیکر مطهر #شهید_محمود_رادمهر در بین شهدای عزیز کربلای #خانطومان بوده است و اِن شاءالله دوشنبه ۲۱ مهر؛ ۸ شهید عزیز مدافع حرم در حرم عشق طواف داده می شوند...
خوش اومدی برادرم❤️
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شبتون کربلایی❤️
التماس دعای فراوان🌾
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
❤️🌱
بعد از خدا
به نامِ تو آغاز میشوَد
با یک سلام،
سمتِ حرم، روزِ نوکران
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#صبحتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊