eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
244 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#بدون_تو_هرگز #برمیگردم #قسمت_سی_و_نهم وجودم آتش گرفته بود، می سوختم و ضجه می زدم. محکم علی رو توی
آتیش برگشت سنگین تر بود، فقط معجزه مستقیم خدا ما رو تا بیمارستان سالم رسوند. از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک. بیمارستان خالی شده بود. فقط چند تا مجروح با همون برادر سپاهی اونجا بودن. تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید. باورش نمی شد من رو زنده می دید. مات و مبهوت بودم. - بقیه کجان؟ آمبولانس پر از مجروحه، باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط. به زحمت بغضش رو کنترل کرد. - دیگه خطی نیست خواهرم، خط سقوط کرد. الان اونجا دست دشمنه. یهو حالتش جدی شد. - شما هم هرچه سریع تر سوار آمبولانس شو برو عقب. فاصله شون تا اینجا زیاد نیست. بیمارستان رو تخلیه کردن. اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه. یهو به خودم اومدم - علی … علی هنوز اونجاست.... و دویدم سمت ماشین، دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد. - می فهمی داری چه کار می کنی؟ بهت میگم خط سقوط کرده. هنوز تو شوک بودم رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد. جا خورد. سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد. - خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود، بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده. بیان دنبال مون. من اینجا، پیششون می مونم. سوت خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد. سرچرخوند و نگاهی به اطراف کرد. - بسم الله خواهرم، معطل نشو، برو تا دیر نشده. سریع سوار آمبولانس شدم، هنوز حال خودم رو نمی فهمیدم. - مجروح ها رو که پیاده کنم سریع برمی گردم دنبالتون. اومد سمتم و در رو نگهداشت. - شما نه، اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم ارزشِ گیر افتادن و اسارت ناموس مسلمان دست اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره. جون میدیم … ناموس مون رو نه یا علی گفت و در رو بست. با رسیدن من به عقب، خبر سقوط بیمارستان هم رسید…😞 ادامه دارد... --------------------------- پ.ن: شهید سید علی حسینی در سن ۲۹ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید بازنگشت.... جهت شادی ارواح طیبه شهدا صلوات. ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻«زاینده‌رود» در آستانه احیا 🔹استاندار اصفهان: طرح انتقال آب دریا به فلات مرکزی ایران پس از چندین سال بلاتکلیفی با آغاز عملیات تأمین و انتقال آب اصفهان از چند منبع مختلف در دولت سیزدهم شروع شد، اکنون در آستانه احیای زاینده‌رود هستیم. @ShahidJomhor @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
یاابوالفضل یاباب الحوائج @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
موقعی که ما رسیدیم حرم و بین الحرمین بودیم. می دونید من حسم اینجوری بود که وضعیت اینجوریه که انگار با اینکه حضرت ابوالفضل خودش جوانمرد و بزرگ هستند اما به حالت احترام نگاه می‌کنند زائران برادرشان امام حسین رو، که غیر برادر امام هم هستند آقاامام حسین‌... میدونید وقتی مهمانی برای مراسمی میاد، یا همین عزاداران تشریف میارن خادما خم می‌شوند و عرض ادب می‌کنند و خوش آمد میگویند. انگار آقاابوالفضل این جوری هستند برای مهمانان امامشان حسین (ع) یه نگاه از سر مهر... یه نگاه عمیق محبتی.... وقتی آدم عزیزی رو می بینه چقدر غرق نگاهش میشه و زلال نگاهش میکنه، نگاهشون رو من اینجوری حس کردم. مهمانان داداش حسینم و بعد مهمانان من آمدند... ببین چقدر بزرگند.... حالا درست هست همه به زیارت ایشان هم آمده اند اما آنجا هم باز ادب می‌کنند در برابر امام. با نفس های تو هر مرده دلی زنده شود ای دَمِ تو دَمِ صد حضرت عیسی(ع)، عباس (ع)
طاقتِ مشڪ تمام است علے وار بيا آب اگر ريخت فدای سرت اِی يار بيا همہ‌ے دلخوشےِ اهلِ حرم بیرق توست تا حرم راه ڪمے مانده علمــدار بيا
خیالتون راحت عموعباس مهمانانتون تشنه نمی مانند.‌..💔😞
ماه شب نهم هیئت عاشورائیان - حسینیه شهدای بسیج (واقع در افسریه) شب حضرت ابوالفضل(ع) شب تاسوعا 🏴
2.2M
شب نهم هیئت عاشورائیان - حسینیه شهدای بسیج (واقع در افسریه) آقای ابوذر بیوکافی
2.21M
شب نهم هیئت عاشورائیان - حسینیه شهدای بسیج (واقع در افسریه) آقای ابوذر بیوکافی
78.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب نهم هیئت عاشورائیان - حسینیه شهدای بسیج (واقع در افسریه) آقای ابوذر بیوکافی
648.6K
شب نهم هیئت عاشورائیان - حسینیه شهدای بسیج (واقع در افسریه) آقای ابوذر بیوکافی
1.34M
نیت کنید.... ای گره گشا ابوالفضل.... التماس دعا دارم فراوان
برای آقا امام زمان دعا کنید.... برای رهبر عزیزمون و سلامتی و حاجت رواییشون.... دوستان عزیز، برای سلامتی و تندرستی کامل برادر بزرگوار جانبازمون آقای مالمیر در این شب ها دعا بفرمایید. همینطور تمامی کسانی مشکلاتی دارند. برای رفع مشکلشون دعا کنید. برای سلامتی خواهر بانو عذرا برای رفع مشکلات و حاجت روایی یک روحانی سید برای رفع مشکلات بانو نسترن و نرگس برای بانو نجمه برای رفع مشکل بانو حمیده دعا بفرمایید برای تمام کسانی که دوست دارند پدر و مادر بشوند دعاکنید... دعاکنید عزیزان برای عاقبت بخیری همه جوانان و ازدواجشون
572.2K
شب نهم هیئت عاشورائیان - حسینیه شهدای بسیج (واقع در افسریه) آقای ابوذر بیوکافی
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
قابل توجه همه عزیزانی که جویای احوال حاج #سیدکاظم_روحبخش بودند امشب یک تماس ده دقیقه با ما (کانال
سلام وقتتون بخیر فرارسیدن ایام تاسوعا رو تسلیت عرض میکنم. دوستان الحمدلله رب العالمین آقای روح بخش آزاد شدند و برگشتن ایران و هم اکنون تهران هستند. خداروشکر التماس دعا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای‌امام‌حسین(ع)؛ از من‌ بپرس: کَیفَ‌حالُک؟ بعد مرا از شرِ دنیا، زیرِ عبایت‌ پنهان‌کن‌ و‌ بگو: خودم‌ خبر‌ دارم.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌿فرازی از زیارت ناحیه مقدسه السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ . سلام بر ابوالفضل عبّاس ، فرزند امیر مؤمنان ؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش، فداییِ او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او، وکسی که دست هایش بُریده شد! خداوند قاتلانش یزید بن رُقاد حیتی و حَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند!
🌿 ▪️یکی دو روز مانده بود به عاشورا. دمق بود. کمی با هم حرف زدیم. گفت: ظاهرا جواب خواستگاری منفی است. اِن شاءالله خیر است. از حضرت عباس (ع) خواستم که هرچه خیر است برایم رقم بزند. 🏴شب بود. در حال حرکت به سمت حرم بودیم. رو به حرم دعا کرد و همه چیز رو سپرد به خود حضرت. تلفنش زنگ خورد. شروع کرد به خندیدن. خیلی خوشحال شد. گفتم: چه خبر شده؟ گفت: جواب مثبت رو گرفتم. حضرت عباس (ع) کارم رو ردیف کرد. شروع کرد به گریه کردن. رو به حرم کرد و گفت: 😭آقاجان، من خیلی گنهکارم ولی شما هوای منو دارید. ممنونم. بقیه کارها را هم خودتان ردیف کنید. اِن شاءالله خداوند همسر و فرزندان و بستگان ما را خدمتگذار به اهل بیت (علیهم السلام) قرار بدهد. بعد گفت: از امام رضا (ع) هم خواسته ام به من فرزند دوقلو عطا کند... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز عاشورا می‌شود، بنابر یکی از دو روایت، [حضرت] ابوالفضل می‌آید جلو، عرض می‌کند برادر جان، به من هم اجازه بفرمایید، این سینه من دیگر تنگ شده است، دیگر طاقت نمی‌آورم، می‌خواهم هرچه زودتر جان خودم را قربان شما کنم. من نمی‌دانم روی چه مصلحتی- خود ابا عبدالله بهتر می‌دانست- فرمود: برادرم! حالا که می‌خواهی بروی، پس برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری. (این را هم عرض کنم: لقب «سقّا» (آب‌‏آور) قبلاً به حضرت ابوالفضل داده شده بود، چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش ابوالفضل توانسته بود برود، صف دشمن را بشکافد و برای اطفال ابا عبدالله آب بیاورد. این‏جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند؛ خیر، سه شبانه روز بود که [از آب‏] ممنوع بودند، ولی در این خلال توانستند یکی دو بار آب تهیه کنند. از جمله در شب عاشورا تهیه کردند، حتی غسل کردند، بدنهای خودشان را شستشو دادند) فرمود: چَشم. حالا ببینید چه منظره باشکوهی است، چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاوری است، چقدر انسانیت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت است، چقدر فداکاری است! یکتنه خودش را به این جمعیت می‌زند. مجموع کسانی را که دور این آب را گرفته بودند چهارهزار نفر نوشته‌اند. خودش را وارد شریعه فرات می‌کند. اسب خودش را داخل آب می‌برد. این را همه نوشته‌اند: اول، مشکی را که همراه دارد پر از آب می‌کند و به دوش می‌گیرد. تشنه‌ است، هوا گرم است، جنگیده است، همین طوری که سوار است تا زیر شکم اسب را آب گرفته است، دست می‌‏بَرد زیر آب، مقداری آب با دو مشت خودش تا نزدیک لبهای مقدس می‌آورد. آنهایی که از دور ناظر بوده‌اند گفته‌اند اندکی تأمل کرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد. آبها را روی آب ریخت. آنجا کسی ندانست که چرا ابوالفضل آب نیاشامید، اما وقتی بیرون آمد یک رجزی خواند که در این رجز مخاطب خودش بود نه دیگران. از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید. دیدند در رجزش دارد خودش را خطاب می‌کند، می‌گوید: ای نفس ابوالفضل! می‌خواهم دیگر بعد از حسین زنده نمانی. حسین دارد شربت مرگ می‌‏نوشد، حسین با لب تشنه‌ در کنار خیمه‌ها ایستاده است و تو می‌خواهی آب بیاشامی؟! پس مردانگی کجا رفت؟ شرف کجا رفت؟ مواسات کجا رفت؟ همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست؟ مگر تو مأموم او نیستی؟ مگر تو تابع او نیستی؟ هرگز دین من به من اجازه نمی‌دهد، هرگز وفای من به من اجازه نمی‌دهد. 😔💔