بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردارشهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب ؛مهتاب خین
قسمت(145)
نکته را هم باید عرض کنم که آن روزها براساس تدابیر محمود شهبازی روال رایج در سپاه استان همدان این بود که در بحث تدارکات و لجستیک اولویت با جبهه ی سر پل ذهاب بود برادرمان آقای امیر چلویی که عهده دار مسؤوليت واحد تدارکات سپاه همدان شد ملزومات لجستیکی ما را در ارتباط مستقیم با مسؤول واحد تدارکات کل سپاه آقای رفیق دوست تأمين می کرد و به جبهه می فرستاد.
⚪️نیروهای اعزامی سپاه همدان به جبهه را در کجا آموزش می دادید؟
◻️در پادگان آموزشی ابوذر شهر همدان نیرو ها را در آن جا آموزش می دادند.
البته با توجه به روابط خوبی که با کادرهای انقلابی تیپ ۳ لشکر ۱۶ زرهی ارتش در همدان از قبل از انقلاب داشتیم شماری از نیروهای ما در پادگان ارتش هم آموزش می دیدند طوری شد که وقتی در سال ۱۳۶۱ آمدیم و تیپ ۳۲ انصار الحسین را برای سپاه همدان راه اندازی کردیم بچه های زرهی این تیپ از قبل در پادگان ارتش دوره کار با تانک آمریکایی ام -۶۰ و نفر بر روسی بی . ام . پی را کاملاً فرا گرفته بودند .
⚪️واحد موتوری شما هم شکل گرفته بود دیگر ، بله؟
◻️بله. آقای اکبر غمخوار....
⚪️همین مدیر عامل سابق باشگاه ورزشی پرسپولیس را می گویید؟
◻️بله. ایشان در آن روزها مسؤول واحد تدارکات سپاه منطقه هفت بود. خیلی به ما کمک کرد انواع جیپ ، تویوتا استیشن را دراختیارمان گذاشت. تا قبل از آن در بحث موتوری ، ما متکی بودیم به آن وانت سیمرغ که روز اول جنگ با آن به جبهه آمدیم و وانت مزدایی که آن بچه های آملی به سرپل ذهاب آوردند به علاوه ی یک دستگاه وانت سیمرغ که از طرف اداره ی کل کشاورزی استان همدان برایمان ماست اهدایی آورده بود. آن روزها به قدری از لحاظ خودرویی در مضیقه بودیم که وانت اداره کشاورزی را در منطقه نگه داشتیم و رسیدی هم به راننده اش دادیم ببرد برای مسؤولين اداره کشاورزی استان زا این مضمون: به علت نیاز شدید به خودرو در منطقه با کمال شرمندگی وانت شما را برای استفاده در جبهه های نبرد حق علیه باطل موقتاً ضبط کردیم. ان شا ءلله در اسرع وقت ، به
____________________________________
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b
صفحه222
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب؛مهتاب خین
قسمت(146)
محض برطرف شدن این نیاز، آن را عودت خواهیم داد!
یک دستگاه وانت نیسان جونیور ۲۰۰۰ هم داشتیم. البته در اواخر تابستان سال ۱۳۶۰ با کمک آقای غمخوار به تدریج خودروهای مورد نیاز تأمين شد. مسؤول واحد موتوری ما هم شهید علی درویشی مروت بود.
⚪️جیپ هم تحویل گرفتید؟
◽️بله، دو دستگاه جیپ برای حمل تفنگ ۱۰۶ تحویل گرفتیم.
⚪️از نوع جیپ آمریکایی میول بودند یا جیپ های مونتاژ ایران معروف به شهباز؟
◽️جیپ شهباز. مسؤول قبضه های ۱۰۶ ماهم برادر غلام علی درویشی داراب بود. در آن روزها، در ادوات جبهه ی ما خمپاره اند از مسؤول جداگانه داشت، ۱۰۶ هم همین طور. برکنار از واحد موتوری، یک واحد قاطرچی!هم ایجاد شد. آمدند مسؤوليت پدافند در تپه ی ابوذر را هم به محور ما محول کردند. لذا به علت ناهمواری منطقه و عدم وجود جاده، برای انتقال آب ،غذا و مهمات و تردد نیروها در تپه ی ابوذر، ناچار شدیم از قاطر استفاده کنیم.
⚪️به قول معروف یک واحد قاطریزه بر وزن مکانیزه هم تشکیل دادید!
◽️[می خندد].... بله، مسؤوليت این واحد قاطریزه! را هم سپردیم به برادرمان جعفر.....- نام فامیلی اش را به خاطر ندارم. از آن جا که در منطقه کسی حاضر نبود مسؤوليت نگهداری از آن قاطرهای چموش را بپذیرد ، مانده بودیم با این قاطرها چکار کنیم. یادم هست این برادرمان پا پیش گذاشت و گفت: آقا جان ، ما برای خدمت به جبهه آمدیم، چه فرقی دارد آدم در جبهه ی اسلام تیر بارچی باشد یا قاطرچی؟ مهم خدمت است. بنده این مسؤوليت را قبول می کنم. از سربند همین ماجرا بود که بچه های بازیگوش و شوخ طبع خط، به او لقب دادند برادر قاطرچی!
البته گفته باشم که جعفر، از آن بچه های مخلص جنگ بود. نفس خدمت و ادای تکلیف برابش مهم بود. زیاد توجهی به مطبوع بودن یا نبودن کاری که به او محول می شد نداشت. در واقع با این کار خودش، درس بزرگی به بچه ها داد: خودشکنی کردن، در حرف، زیاد مدعی داشت، اما در عمل، آدم هایی از این طراز کن بودند. این رسم همیشه تاریخ بشریت است. جعفر بچه باسوادی بود. روحیه لطیف و عارفانه ای هم داشت. با این حال قلندرانه پا پیش گذاشت و این وظیفه
_______________________________
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b
صفحه223
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب؛مهتاب خین
قسمت(147)
پردردسر و فاقد وجاهت را در جبهه به عهده گرفت. خیلی دلسوزانه کارش را انجام می داد. خودش بدن قاطرها را قشو می کشید، آن ها را نوازش می کرد، مدام نعل هایشان را وارسی می کرد گه اگر لق شده باشند ، آن ها را تعویض کند. حتی گاهی می دیدیم دارد با دست با آن ها علوفه می دهد. او هم با قاطرهایش درخط پدافندی سر پل ذهاب عالمی داشت.
⚪️خب بهتر است بپردازیم به یک سوال شکمی![خنده حضار].... وضعیت تعذیه بچه های شما به چه صورت بود؟ متکی به کمپوت و کنسروهای اهدایی بودید یا از غذای گرم هم استفاده می شد؟ اگر جواب مثبت است،آشپزخانه ثابت داشتید یا صحرایی؟!
◽️خدا خیرتان بدهد که این سؤال زیر بنایی! را پرسیدید....[می خندد]. اوایل که خورد و خوراک بچه ها عبارت بود از کنسرو و صیفی جات: مثل هندوانه و خربزه و گرمک و نان خشک. بعد که برادرمان غلام علی پیچک مسؤوليت واحد عملیات سپاه غرب کشور را به عهده گرفت، با مساعدت ایشان، وضعیت تغذیه نیروهای رزمنده بهبود چشمگیری پیدا کرد.
⚪️چطور؟
◽️بعد از آن که پیچک یک بلوک ساختمانی کامل از پادگان ابوذر را به ما تحویل داد تا از آن به عنوان عقبه خودمان استفاده کنیم، با پیگیری پیچک چند باب آشپزخانه و حمام هم تحویل گرفتیم. مسؤوليت اداره ی حمام ما در پادگان ابوذر را، رزمنده ی مخلص ، برادرمان محمود تیماچی عهده دار بود. محمود بسیجی زحمتکشی بود که از روز اول جنگ به جبهه آمد و تا پایان دفاع ۸ ساله ، در جبهه ها ماند . از محروم ترین اقشار جامعه همدان برخاسته و به جبهه آمده بود. خیلی صبور ماند و زحمت کشید و کمترین منتی هم بر سر کسی نگذاشت.
⚪️آشپزخانه تان هم فعال شده بود دیگر؟
◽️بله. بچه های این آشپزخانه معمولاً روزی یک وعده غذای گرم و یک وعده هم غذای حاضری تهیه می کردند که آن ها را با استفاده از وانت نیسان به شهرک المهدی( عج) می رساندند و بین بچه ها ی ما توزیع می شد. در هر وعده به طور میانگین برای حدود ۳۰۰ رزمنده، حاضر در جبهه ی میانی سر پل ذهاب، تدارک طبخ غذا را می دیدند. این تعداد را جمع بزنید به حدود شصت ، هفتاد نفری که معمولاً در خود پادگان ابوذر داشتیم. نیروهایی که برای استراحت ، استحمام و تجدید قوا به
_______________________________
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b
صفحه224
✳️به مناسبت نهم دي ماه_ روزبصيرت
🔴خاطرات کف خیابان
ستادبزن وبرقص
توی ستاد موسوی (شهرما)شبها شلوغ می کردند،من هم می خواستم ببینم اوضاع چه خبره می رفتم انجا سرمی زدم،
به انها می گفتم من هوادار موسوی هستم،
یکی دوشب انجا ساکت وارام بود،فقط بزن وبرقص بود،
اوضاع اخلاقی خیلی بی ریخت بود، ادم خجالت می کشید هفته اخر که درگیری ها شروع شد یک شب اونجا ایستاده بودم، دیدم یک پژو امد جلوستاد ایستاد خانم باحجابی بود بادخترش، شیشه ها بالا بود،یک دفعه بچه های ستاد موسوی ریختن بیرون، وشروع به فحش دادن به این خانم پژویی،
خانم راننده شیشه را داد پایین، گفت،
چرافحش می دیدید؟
رشته، کراهت داره،شما جوانید،بچه مسلمانید!
انها باز ناسزا گفتن،
درخترش هم شیشه را اورد پایین، که چیزی بگوبید،
با مشت زدن توچشمش، من دیگه حقیقا ناراحت شدم،ازکروه دررفتم،
وضارب را گرفتم ومحکم زدم،
اعضا ستاد امدن چرا می زنی؟
نکنه از انقلابی ها هستید؟
گفتم نه بابا من خودم طرف دار موسوی ام!
یک شال سبز هم بسته بودم کمرم، مال "کربلا "بود،نشانشان دادم وگفتم ببینید،ودوباره چند تا چک زدم توی گوش ضارب
انها گفتن این خانمها حقشان است،کتک بخورند!
گفتم یعنی چی حقشان هست!
مردم همه جزماهستن فرقی نمی کند
شبها اکثرا چون درگیری بود من می رفتم میدان راه اهن ومانع درگیری، می شدم،
ولی انها نمی دانستند هدف من چیست!
راوی:ن.ا.ث
کتاب خرابکار اجاره ای، ص ۱۲
📕كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي(حيدريون)
_مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
____________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴به مناسبت نهم دي ماه_روز بصيرت
📩خاطرات کف خیابان،
🚩صحنه ای کوچک از عاشورا،
با همه بی لیاقتی که من دارم همیشه از خدا خواسته بودم، که خدایا اگر می شود صحنه کوچکی از واقعه #عاشورا را یا درخواب،یادربیداری،به من نشان بدهد
سرظهر عاشورا،میدان انقلاب بودم تک وتنها فضای تهران انقدر غم زده بود،ودود وغبار گرفته بودکه حد وحساب نداشت،
من انجام یک لحظه یا خواسته ام افتادم،انقدر #سنگ می امد طرف بچه های نیرو انتظامی وبسیج که نگو،
هئیت ها همه مشغول عزاداری بودن، از انجایی که می گویند گذشت زمان تکرار تاریخ است، واقعا همین بود،همه توی هئیت ها عزاداری می کردن سرظهر نماز می خواندند انوقت اینها(فتنه گران)مثل لشگر عمرسعد وشمر، #نمازگزارهای عاشورا را سنگ باران می کردند،هلهله وشادی می کردند پای کوبی می کردند،،،
ولی در نهایت حضرت اقا مثل همیشه حرف زیبا وقشنگی فرمود،
قضایا واغتشاشات ۸۸انقلاب را #بیمه کرد،
حضرت امام (ره)چند تا پیش بینی داشت،بالای بیست تارا من خودم برای خودم مرور کردم،که تمام انها به واقعیت پیوست،
حضرت اقا هم همینطور،
اقا هم فرمود،#اینده از ان حزب اللهی هاست،
ان شاالله،
راوی:ر،ر
📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴به مناسبت نهم دي ماه_روز بصيرت
📩خاطرات کف خیابان،
🏴عزاداران حسيني را زدند!!
روز عاشورا ، سر پل هوايي كريم خان درگيري شد . همان روز توي خيابان وليعصر ، روي پل را دود غليظي گرفته بود . اينها امدند يك بسيجي را هل دادند و از روي پل انداختند پايين!ريشش بلند بود ، از روي همان ريش شناسايي اش كردند و گفتند اين اقا بسيجيه!!
پرتش كردن پايين !
اما شديدترين درگيري ، روز عاشورا ، ساعت ده صبح بود؛ در خيابان طالقاني. ما ساعت هشت و نيم _ نه بود رسيديم تهران . با قمه امده بودند ، اتش زده بودند و شلوغ كرده بودند.تو خيابان طالقاني جلو هيئت عزاداري درگيري ايجاد كرده بودند هيئت را بهم ريختن و حسينه را اتش زدند.
همان وقت يك جمعيت هزار نفره موتوري ، از بچه هاي بسيج امدند.درگيري روز عاشورا تا ساعت چهار طول كشيد .خورده درگيري بود اما اوج درگيري ها همان صبح بود ....
ان طور كه من امار داشتم ، فقط سه تا هيئت را در تهران اتش زدن ،پرچم و اين ها كه خيلي زياد اتش زدند .
يك دسته عزاداري رفته بود وسط اغتشاش ،به اين نيت كه ما از كنارشان رد مي شويم .
اما اشوبگرها عزاداران حسيني را هم زدند!!
پ،ن_:قابل توجه برخي از عزيزان كه تحت تاثير القائات غلط دشمنان قرار گرفته و فكر مي كردند كه اينها معترض هستند و شعار راي من كو حقيقت دارد، اما غافل از اينكه دشمن فرهنگ عاشورايي را هدف گرفته است .
ايا مطالبه گر و معترض بر اعتقادات ديگران تعرض مي كند؟؟
كجاي دنيا چنين رفتاري مرسوم است؟؟
📕برگرفته از كتاب خرابكار اجاره اي.
راوي : ج ق
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
🚩حیله پیرمرد
یک روز توی پارک بودیم پیرمردی امد یک لیوان اب به من داد وگفت:
اب بخورتشنه ای، خسته شدی!
بچه ها گفتند:نخور شاید اب مسموم باشد!
نخوردم،دو-سه دقیقه بعد همان ادم امد گفت:بیا از این طرف برو پشت خرابکارها انجا هستند،انها را (خفت کن)😊
ما امدیم پیچیدیم بریم دیدم جمعیت انبوهی ایستاده،
از حرکات این پیرمردی،فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه هست،
با این حیله بچه های بسیجی رو می کشید سمت ارازل ،وتحویل انها می داد!
گفتم بلایی سرت بیارم که عبرتی برای دیگران بشه،
به قول خودت می خوای من وخفت کنی،
پشت دیوار ایستادم،
منتظر ماندم تا امد نقشه رو برای کسی دیگه اجرا کنه،
یک کابل نثارش کردم،
گفت:ای نه نه سوختم"
گفتم برو دیگه از این کارها نکن،
بعد از یک ساعت فهمیدیم همان شخص از سرکردگان اوباش هست،
وان اب هم مسموم بوده!
راوی:(ن،ا،ث)
کتاب خرابکار اجاره ای
✍اگر دین ندارید حداقل مرد باشید،
تک تیر انداز رزمنده ما بهترین شلیک موفق را رها می کند، تا تکفیری جانی اب بنوشد،
این قوم ظالم با اب رزمنده امنیت را مسموم می کند، ادعای حقوق بشر وروشنفکریشان هم گوش عالم را کر می کند،
📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
اول با ماشین می زدند، ،،،
روز سوم -چهارم بودکه یک کاور بسیج تنمان کردیم وبا متور گشت زدیم، اطراف میدان #انقلاب گشت می زدیم،موقع برگشت،سرپل یادگار امام ترافیک شدید شد
از ساعت ۷به بعد وقتی ادارات تعطیل می شد ترافیک هم #شدیتر می شد،مخصوصا در خیابان ازادی،،
ترافیک پل یادگارامام جوری شد که بالا اجبار از هم #جدا شدیم دست خودمان نبود،
متور ما بین ماشینها گیر افتاد،مجبور شدیم از جاهابی که خلوت تر بود برویم،من دقت می کردم پشت سرم را نگاه می کردم،
بریدگی را دور زدیم برگشتیم بیاییم خیابان #اصلی نمی دانم. چطور شد که یک پژویی امد وبه قصد زیر گرفتن زد به ما،،،
ما #افتادیم وسط اتوبان، یک لحظه چشمم سیاهی رفت دیگر جایی را ندیدم، فقط با توجه که می دانستم #اغتشاشگرها اول با ماشین یا متور به وسیله نقلیه بچه ها می زنند،بعد از رویش رد می شوند، ،هرجور بود خودم را وسط بلوار رساندم که نتوانند زیرم بگیرند،
یک لحظه به خودم امدم دیدم ضارب رفته #صدمه زیادی دیده بودم که بسیجیها امدن به دادمان رسیدن وبردن بهداری،،
ان شب مجبور شدم برم خانه،
با توجه به درد پا وصدمه زیاد، یک روز درمیان می امدم مبارزه با اختشاشگر ها
#دردناکترین موضوع این بود که یکی ازبچه های بسیج که صدمه زیادی دیده بود با امبولانس می بردند بیمارستان،
اغتشاشگرها امبولانس را گرفتند، #بسیجی را بیرون کشیدند وطوری زدند که به #شهادت رسید 🌹
توی روزنامه های ان روزها نوشتن که انگشتان، بینی، بسیجی را پاره کرده بودندوخیلی از #جنایات دیگر
🎤راوی:-م.د
📕برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
کاورت رادر بیار....
#قسمت 1⃣
یک مقدار که رفتیم جلو خیابان حبیب اللهی دوراهی می شد،
سردوراهی رو بسته بودند، همانجا یک #سنگ خورد توی پام از سنگهای پله ای،!
تو فاصله نیم ساعت اصلا پام دراختیار خودم نبود،
خیلی فشار اوردن به ما به طوری که می خواستیم عقب نشینی کنیم،
اما اگر #عقب نشینی می کردیم، بچه هایی که سر ان خیابان رابسته بودند #گیر می افتادند،چون پشتشان به ما بود،
طوری #فاصله کم شد که دیگه درگیری تن به تن شد،
من همان لحظه #شیشه کلاهم را دادم بالا که بگم بیاین عقب،
#سنگی زدن توی صورتم سرم از شدت ضربه سنگ برگشت عقب،
جوری که از زیر کلاه ولباس #خون پاشید بیرون!
یکی از بسیجیها دست انداخت گردنم وکشید عقب،
فرستادن #بهداری مقداد،
انجا یکی از جانبازان شیمیایی جنگ هم بستری بود
از دست اغتشاشگرها گاز اشگ اور خورده بود وبدتر شده بود،
رنگش #کبود وزیر اکسیژن بود ،یکی دیگه از بچه ها هم #اسید پاشیده بودن روش انهم انجا بود
به هر حال لبم چنان پاره شده بود که دندانهام پیدا بود
دکتر بخیه کرد،ولی به خاطر #خونریزی دماغم گفت باید منتقل بشی،،،
#ادامه دارد،،⏪
🎤راوی:م-ح
📒برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
کاورت رادربیار...
#قسمت 2⃣
یک #امبولانس امداد امد چهار نفر بودیم سوار شدیم،
امدادگر به من گفت #کاورت را دربیار!
بین را اغتشاشگرها می گیرند وامبولانس رو #اتش می زنند!
رفتیم بیمارستان حضرت رسول (ص)
تا نگو یک #عده انجا جمع شدند،ومنتظرند مجروح بسیجی اوردند #حمله کنند!
جمعیت هم زیاد بود،
از ما چهار نفر یک پیرمرد، یک جوان سی و چند ساله،
شلوار #نظامی داشت،
ما دونفر هم لباس شخصی،
یک پسر بچه تهرانی هم بود با تفنگ بادی #ساچمه زده بودن پاش،
یکی دیگه سنگ خورده بود سینه اش دنده هاش #شکسته بود،
اون رفت پایین، به محض رفتن دور امبولانس شلوغ شد،
امدادگرها سریع فرستادنش داخل،
من تا امدم پایین #راننده گفت برو بالا،
من رفتم بالا بلافاصله چنان #جنجال شد،
جو رو بهم ریختن،
یکی می گفت بچه چند سالمه وکشتید،!
یکی می گفت بچه دوساله ام چه گناهی داشت و#کشتید،
یکی می گفت اخه بچه شش ماهه چه گناهی کرده بود کشتیش؟
با مظلوم نمایی جو را جوری کردن که انهایی که اغتشاشگر هم نبودن #حمله کردند به امبولانس!
یک دفعه اجر وسنگ بود که می امد داخل،
ماشین پر شد سنگ واجر! معلوم بود از #قبل اماده کردند،
راننده امدادگر دور ماشین می گرفت می گفت نزنید،
ولی می کشیدن کنار ومی زدند،
ی خانمی هم با موبایل #فیلم می گرفت،
همچنان سنگ بارانمان می کردند
بغل دستی بیچاره به خاطر مجروحیت دفاع هم نمی توانست کند ان رو #خیلی می زدند😔
ولی من بعضی از سنگها رو بادست می گرفتم،
یک نفر یک #کاردبا تیغه بلند🗡 دستش بود می امد #ضربه می زد ومی رفت،
#راننده وقتی،،،،
ادامه دارد،،،⏪
🎤راوی:م-ح
📒برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
کاورت رادربیار...
#قسمت 3⃣
یک نفر یک #کاردبا تیغه بلند🗡 دستش بود می امد #ضربه می زد ومی رفت،
#راننده وقتی دید وضع اشفته است،واقعا #مردانگی کرد
ونشست پشت فرمان ودنده عقب گرفت به چند تا ماشین هم زد اغتشاشگرها درب ماشین را گرفته بودن ول نمی کردند،
یکی #اویزان شده بود به ماشین توی حرکت هم رها نمی کرد،
منم از #سنگهایی که داخل ماشین بود برداشتم وکوبیدم روی دستش افتاد وسط خیابان غلط زدن
چرخ عقب رو پنچر کرده بودن روی رینگ حرکت می کرد واژیر می کشید،هول هم کرده بود پشت بی سیم داد می زد امبولانس بفرستید حال #مجروحان خرابه !!
سرمیدان توحید ی جایی رسیدیم نیروهای #امنیتی ایستاده بودند راننده گفت اینجا امنیت داره ایستاد،همزمان دوتا امبولانس امد مارا جابجا کردن بردند بیمارستان شماره ۲فیاض بخش
انجا عکسبرداری کردن،بخیه ها باز شده بود مجدد زدن،گفتن بینی ات شکسته باید بری پیش متخصص!
🎤راوی:م-ح
📒 برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
#واقعیت_درغبار_فتنه
🔴خاطرات کف خیابان
⭕️کاورت رادربیار،،، 3⃣
یک نفر یک #کاردبا تیغه بلند🗡 دستش بود می امد #ضربه می زد ومی رفت،
#راننده وقتی دید وضع اشفته است،واقعا #مردانگی کرد
ونشست پشت فرمان ودنده عقب گرفت به چند تا ماشین هم زد اغتشاشگرها درب ماشین را گرفته بودن ول نمی کردند،
یکی #اویزان شده بود به ماشین توی حرکت هم رها نمی کرد،
منم از #سنگهایی که داخل ماشین بود برداشتم وکوبیدم روی دستش افتاد وسط خیابان غلط زدن
چرخ عقب رو پنچر کرده بودن روی رینگ حرکت می کرد واژیر می کشید،هول هم کرده بود پشت بی سیم داد می زد امبولانس بفرستید حال #مجروحان خرابه !!
سرمیدان توحید ی جایی رسیدیم نیروهای #امنیتی ایستاده بودند راننده گفت اینجا امنیت داره ایستاد،همزمان دوتا امبولانس امد مارا جابجا کردن بردند بیمارستان شماره ۲فیاض بخش
انجا عکسبرداری کردن،بخیه ها باز شده بود مجدد زدن،گفتن بینی ات شکسته باید بری پیش متخصص!
💎 راوی:م-ح
📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
#فضاي_مجازي
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110