🔴به مناسبت نهم دي ماه_روز بصيرت
📩خاطرات کف خیابان،
🏴عزاداران حسيني را زدند!!
روز عاشورا ، سر پل هوايي كريم خان درگيري شد . همان روز توي خيابان وليعصر ، روي پل را دود غليظي گرفته بود . اينها امدند يك بسيجي را هل دادند و از روي پل انداختند پايين!ريشش بلند بود ، از روي همان ريش شناسايي اش كردند و گفتند اين اقا بسيجيه!!
پرتش كردن پايين !
اما شديدترين درگيري ، روز عاشورا ، ساعت ده صبح بود؛ در خيابان طالقاني. ما ساعت هشت و نيم _ نه بود رسيديم تهران . با قمه امده بودند ، اتش زده بودند و شلوغ كرده بودند.تو خيابان طالقاني جلو هيئت عزاداري درگيري ايجاد كرده بودند هيئت را بهم ريختن و حسينه را اتش زدند.
همان وقت يك جمعيت هزار نفره موتوري ، از بچه هاي بسيج امدند.درگيري روز عاشورا تا ساعت چهار طول كشيد .خورده درگيري بود اما اوج درگيري ها همان صبح بود ....
ان طور كه من امار داشتم ، فقط سه تا هيئت را در تهران اتش زدن ،پرچم و اين ها كه خيلي زياد اتش زدند .
يك دسته عزاداري رفته بود وسط اغتشاش ،به اين نيت كه ما از كنارشان رد مي شويم .
اما اشوبگرها عزاداران حسيني را هم زدند!!
پ،ن_:قابل توجه برخي از عزيزان كه تحت تاثير القائات غلط دشمنان قرار گرفته و فكر مي كردند كه اينها معترض هستند و شعار راي من كو حقيقت دارد، اما غافل از اينكه دشمن فرهنگ عاشورايي را هدف گرفته است .
ايا مطالبه گر و معترض بر اعتقادات ديگران تعرض مي كند؟؟
كجاي دنيا چنين رفتاري مرسوم است؟؟
📕برگرفته از كتاب خرابكار اجاره اي.
راوي : ج ق
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
🚩حیله پیرمرد
یک روز توی پارک بودیم پیرمردی امد یک لیوان اب به من داد وگفت:
اب بخورتشنه ای، خسته شدی!
بچه ها گفتند:نخور شاید اب مسموم باشد!
نخوردم،دو-سه دقیقه بعد همان ادم امد گفت:بیا از این طرف برو پشت خرابکارها انجا هستند،انها را (خفت کن)😊
ما امدیم پیچیدیم بریم دیدم جمعیت انبوهی ایستاده،
از حرکات این پیرمردی،فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه هست،
با این حیله بچه های بسیجی رو می کشید سمت ارازل ،وتحویل انها می داد!
گفتم بلایی سرت بیارم که عبرتی برای دیگران بشه،
به قول خودت می خوای من وخفت کنی،
پشت دیوار ایستادم،
منتظر ماندم تا امد نقشه رو برای کسی دیگه اجرا کنه،
یک کابل نثارش کردم،
گفت:ای نه نه سوختم"
گفتم برو دیگه از این کارها نکن،
بعد از یک ساعت فهمیدیم همان شخص از سرکردگان اوباش هست،
وان اب هم مسموم بوده!
راوی:(ن،ا،ث)
کتاب خرابکار اجاره ای
✍اگر دین ندارید حداقل مرد باشید،
تک تیر انداز رزمنده ما بهترین شلیک موفق را رها می کند، تا تکفیری جانی اب بنوشد،
این قوم ظالم با اب رزمنده امنیت را مسموم می کند، ادعای حقوق بشر وروشنفکریشان هم گوش عالم را کر می کند،
📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
اول با ماشین می زدند، ،،،
روز سوم -چهارم بودکه یک کاور بسیج تنمان کردیم وبا متور گشت زدیم، اطراف میدان #انقلاب گشت می زدیم،موقع برگشت،سرپل یادگار امام ترافیک شدید شد
از ساعت ۷به بعد وقتی ادارات تعطیل می شد ترافیک هم #شدیتر می شد،مخصوصا در خیابان ازادی،،
ترافیک پل یادگارامام جوری شد که بالا اجبار از هم #جدا شدیم دست خودمان نبود،
متور ما بین ماشینها گیر افتاد،مجبور شدیم از جاهابی که خلوت تر بود برویم،من دقت می کردم پشت سرم را نگاه می کردم،
بریدگی را دور زدیم برگشتیم بیاییم خیابان #اصلی نمی دانم. چطور شد که یک پژویی امد وبه قصد زیر گرفتن زد به ما،،،
ما #افتادیم وسط اتوبان، یک لحظه چشمم سیاهی رفت دیگر جایی را ندیدم، فقط با توجه که می دانستم #اغتشاشگرها اول با ماشین یا متور به وسیله نقلیه بچه ها می زنند،بعد از رویش رد می شوند، ،هرجور بود خودم را وسط بلوار رساندم که نتوانند زیرم بگیرند،
یک لحظه به خودم امدم دیدم ضارب رفته #صدمه زیادی دیده بودم که بسیجیها امدن به دادمان رسیدن وبردن بهداری،،
ان شب مجبور شدم برم خانه،
با توجه به درد پا وصدمه زیاد، یک روز درمیان می امدم مبارزه با اختشاشگر ها
#دردناکترین موضوع این بود که یکی ازبچه های بسیج که صدمه زیادی دیده بود با امبولانس می بردند بیمارستان،
اغتشاشگرها امبولانس را گرفتند، #بسیجی را بیرون کشیدند وطوری زدند که به #شهادت رسید 🌹
توی روزنامه های ان روزها نوشتن که انگشتان، بینی، بسیجی را پاره کرده بودندوخیلی از #جنایات دیگر
🎤راوی:-م.د
📕برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
کاورت رادر بیار....
#قسمت 1⃣
یک مقدار که رفتیم جلو خیابان حبیب اللهی دوراهی می شد،
سردوراهی رو بسته بودند، همانجا یک #سنگ خورد توی پام از سنگهای پله ای،!
تو فاصله نیم ساعت اصلا پام دراختیار خودم نبود،
خیلی فشار اوردن به ما به طوری که می خواستیم عقب نشینی کنیم،
اما اگر #عقب نشینی می کردیم، بچه هایی که سر ان خیابان رابسته بودند #گیر می افتادند،چون پشتشان به ما بود،
طوری #فاصله کم شد که دیگه درگیری تن به تن شد،
من همان لحظه #شیشه کلاهم را دادم بالا که بگم بیاین عقب،
#سنگی زدن توی صورتم سرم از شدت ضربه سنگ برگشت عقب،
جوری که از زیر کلاه ولباس #خون پاشید بیرون!
یکی از بسیجیها دست انداخت گردنم وکشید عقب،
فرستادن #بهداری مقداد،
انجا یکی از جانبازان شیمیایی جنگ هم بستری بود
از دست اغتشاشگرها گاز اشگ اور خورده بود وبدتر شده بود،
رنگش #کبود وزیر اکسیژن بود ،یکی دیگه از بچه ها هم #اسید پاشیده بودن روش انهم انجا بود
به هر حال لبم چنان پاره شده بود که دندانهام پیدا بود
دکتر بخیه کرد،ولی به خاطر #خونریزی دماغم گفت باید منتقل بشی،،،
#ادامه دارد،،⏪
🎤راوی:م-ح
📒برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
کاورت رادربیار...
#قسمت 2⃣
یک #امبولانس امداد امد چهار نفر بودیم سوار شدیم،
امدادگر به من گفت #کاورت را دربیار!
بین را اغتشاشگرها می گیرند وامبولانس رو #اتش می زنند!
رفتیم بیمارستان حضرت رسول (ص)
تا نگو یک #عده انجا جمع شدند،ومنتظرند مجروح بسیجی اوردند #حمله کنند!
جمعیت هم زیاد بود،
از ما چهار نفر یک پیرمرد، یک جوان سی و چند ساله،
شلوار #نظامی داشت،
ما دونفر هم لباس شخصی،
یک پسر بچه تهرانی هم بود با تفنگ بادی #ساچمه زده بودن پاش،
یکی دیگه سنگ خورده بود سینه اش دنده هاش #شکسته بود،
اون رفت پایین، به محض رفتن دور امبولانس شلوغ شد،
امدادگرها سریع فرستادنش داخل،
من تا امدم پایین #راننده گفت برو بالا،
من رفتم بالا بلافاصله چنان #جنجال شد،
جو رو بهم ریختن،
یکی می گفت بچه چند سالمه وکشتید،!
یکی می گفت بچه دوساله ام چه گناهی داشت و#کشتید،
یکی می گفت اخه بچه شش ماهه چه گناهی کرده بود کشتیش؟
با مظلوم نمایی جو را جوری کردن که انهایی که اغتشاشگر هم نبودن #حمله کردند به امبولانس!
یک دفعه اجر وسنگ بود که می امد داخل،
ماشین پر شد سنگ واجر! معلوم بود از #قبل اماده کردند،
راننده امدادگر دور ماشین می گرفت می گفت نزنید،
ولی می کشیدن کنار ومی زدند،
ی خانمی هم با موبایل #فیلم می گرفت،
همچنان سنگ بارانمان می کردند
بغل دستی بیچاره به خاطر مجروحیت دفاع هم نمی توانست کند ان رو #خیلی می زدند😔
ولی من بعضی از سنگها رو بادست می گرفتم،
یک نفر یک #کاردبا تیغه بلند🗡 دستش بود می امد #ضربه می زد ومی رفت،
#راننده وقتی،،،،
ادامه دارد،،،⏪
🎤راوی:م-ح
📒برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
کاورت رادربیار...
#قسمت 3⃣
یک نفر یک #کاردبا تیغه بلند🗡 دستش بود می امد #ضربه می زد ومی رفت،
#راننده وقتی دید وضع اشفته است،واقعا #مردانگی کرد
ونشست پشت فرمان ودنده عقب گرفت به چند تا ماشین هم زد اغتشاشگرها درب ماشین را گرفته بودن ول نمی کردند،
یکی #اویزان شده بود به ماشین توی حرکت هم رها نمی کرد،
منم از #سنگهایی که داخل ماشین بود برداشتم وکوبیدم روی دستش افتاد وسط خیابان غلط زدن
چرخ عقب رو پنچر کرده بودن روی رینگ حرکت می کرد واژیر می کشید،هول هم کرده بود پشت بی سیم داد می زد امبولانس بفرستید حال #مجروحان خرابه !!
سرمیدان توحید ی جایی رسیدیم نیروهای #امنیتی ایستاده بودند راننده گفت اینجا امنیت داره ایستاد،همزمان دوتا امبولانس امد مارا جابجا کردن بردند بیمارستان شماره ۲فیاض بخش
انجا عکسبرداری کردن،بخیه ها باز شده بود مجدد زدن،گفتن بینی ات شکسته باید بری پیش متخصص!
🎤راوی:م-ح
📒 برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
#واقعیت_درغبار_فتنه
🔴خاطرات کف خیابان
⭕️کاورت رادربیار،،، 3⃣
یک نفر یک #کاردبا تیغه بلند🗡 دستش بود می امد #ضربه می زد ومی رفت،
#راننده وقتی دید وضع اشفته است،واقعا #مردانگی کرد
ونشست پشت فرمان ودنده عقب گرفت به چند تا ماشین هم زد اغتشاشگرها درب ماشین را گرفته بودن ول نمی کردند،
یکی #اویزان شده بود به ماشین توی حرکت هم رها نمی کرد،
منم از #سنگهایی که داخل ماشین بود برداشتم وکوبیدم روی دستش افتاد وسط خیابان غلط زدن
چرخ عقب رو پنچر کرده بودن روی رینگ حرکت می کرد واژیر می کشید،هول هم کرده بود پشت بی سیم داد می زد امبولانس بفرستید حال #مجروحان خرابه !!
سرمیدان توحید ی جایی رسیدیم نیروهای #امنیتی ایستاده بودند راننده گفت اینجا امنیت داره ایستاد،همزمان دوتا امبولانس امد مارا جابجا کردن بردند بیمارستان شماره ۲فیاض بخش
انجا عکسبرداری کردن،بخیه ها باز شده بود مجدد زدن،گفتن بینی ات شکسته باید بری پیش متخصص!
💎 راوی:م-ح
📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹
✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون)
مجمع جهاني خادمين شهدا
#فضاي_مجازي
https://eitaa.com/shahid_ketab110
__________________________
eitaa.com/joinchat/shahid_110
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب؛مهتاب خین
قسمت(148)
لذا در هر وعده غذایی ،برای 370 نفر غذا تهیه می شد .مسئولیت اداره این آشپزخانه را هم سپردیم به برادرمان آقای حجت ترکمان .
○آیشان با شهیدان محمد وعلی رضا ترکمان نسبتی داشت ؟
□نه،فقط تشابه اسمی داشتند . برادرمان آقای حجت ترکمان نیروی قراردادی سپاه استان همدان بود . قبلا متذکر شدم که وقتی شهید بزرگوار آقای رجایی در زمستان 1359 به سپاه همدان آمد ،نهاری که با ما خورد ،دستپخت ایشان بود .
○همان سیب زمینی و تخم مرغ آب پز دیگر ؟
□بله .حتی به خاطر دارم بعد ها که حضرت آیت الله خامنه ای برای بازدیدی به سپاه همدان آمدند ،آقای ترکمان سریع دست به کار شد و غذای خوبی ،مخصوص برای آقای درست کرد که ایشان میل فرمودند .در حال حاضر آقای ترکمان باز نشسته شده و در همدان زندگی میکند .
○واحد تبلیغات جنگی هم لابد داشتید ؟
□بله ،قبل از عملیات یازدهم شهریور واحد تبلیغات ما در جبهه سر پل ذهاب فعال شده بود . بعد از تجربه تلخ خیانت آقای ایکس ،این بار آمدیم و از عناصر قابل و مطمئنی برای اداره ی واحد تبلیغات جنگی مان استفاده کردیم . بعد ار عملیات یازدهم شهریور ،مسئولیت تبلیغات محور میانی جبهه سر پل ذهاب به شهیدان عزیزمان سید جعفر حجازی و حسن ترک محول شد .
○در بحث فعالیتهای تبلیغاتی ،عمدتا روی چه مواردی سرمایه گذاری کردید ؟
□فعالیت تبلیعاتی را سازمان دادیم .در وهله ب اول بر مبنای سفارش اکیدا محمود شهبازی ،رفتیم دنبال تجهیز عقیدتی محورهای عملیاتی مان به سلاح معنوی :یعنی استفاده از عنصر روحانیت انقلابی . با تلاش بی وقفه برادرانمان ،برای هر یک از محور ها ،یک روحانی انقلابی را دعوت کردیم و از آن ها خواستیم روی بچه ها کار کنند . چه از حیث آشنایی نیروها با مسائل شرعی و چه از بابت بالا بردن سطح معرفتی و اخلاقی بچهرزمنده ها .
این روحانی هارا به صورت دائم در خطوط پدافندی داشتیم .بعضی اوقات در هر محور ،دو یا حتی سه روحانی به صورت همزمان حضور داشتند .به عنوان مثال یکی از این روحانیون ؛حجت الاسلام فخر الدین راحمی بود . ایشان پدر شهید هستند . آن روز ها آقای راحمی می آمدند منطقه و ما از حضورشان در مقر فرماندهی جبهه مستفیض می شدیم .اصلا در مقر فرماندهی مستقر می شد .علاوه بر ایشان کسان دیگری هم بودند .
صفحه225
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ،سردارشهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب ؛مهتاب خین
قسمت(149)
مثلا حجت الاسلام محمد جوادی: نماینده وقت دفتر حضرت امام در سپاه استان همدان و عضو شورای فرماندهی سپاه استان. آقای جوادی علاوه بر حضور ادواری در جبهه، بر امر شناسایی، گزینش و اعزام مبلغین و روحانیون انقلابی به جبهه ی سرپل ذهاب نظارت مستقیم داشت. از دیگر فعالیت های واحد تبلیغات جنگی ما، نصب تابلو معرف محور و تابلوهای تبلیغاتی و عقیدتی در منطقه بود.
تا قبل از آن، جاده ها و مناطق محورهای عملیاتی ما، فاقد تابلو برای تشخیص موقعیت واحدها بودند. این کار بچه های تبلیغات، کمک زیادی به ایجاد سهولت در تردد نیروها خصوصا تازه واردین به منطقه کرد. تابلوهای تبلیغاتی هم در کنار راههای مواصلاتی منطقه نصب شد که در این تابلو نوشته ها،معمولا از فرمایشات حضرت امام و احادیث حضرات ائمه معصومین علیهما السلام برای شارژ روحی بچه ها استفاده می شد.
ابتکار جالبی هم به خرج دادند و فرازهایی از وصیت نامه های شهدای همدانی جبهه ی سرپل ذهاب خصوصا وصیت نامه های آن ۵۹ شهید عملیات یازدهم شهریور و وصیت نامه سردار شهید تقی بهمنی را روی تابلوهایی نوشتند و به همراه تصاویر این شهدا در محل های شهادت و یا محورهایی که محل تردد شهدا بود،نصب کردند.
محور فعالیت بعدی بچه های تبلیغاتی ما برگزاری فعال مناسبتها، اعیاد و عزاداری های مذهبی و انقلابی در پادگان ابوذر بود. برای برگزاری مراسم دعای کمیل، دعای توسل و دعای ندبه، بچه ها از مداحان معروف استان همدان دعوت می کردند و این مراسم با شور و حال وصف ناپذیری در پادگان ابوذر برگزار می شد.
و از مداحان شاخص حاضر در آن مراسم و مناسبتها، نام چه کسانی را به خاطر دارید؟
و یکی از آنها. آقای حاج محمد یادگاری بود. هنوز هم ایشان از جمله معروفترین مداحان استان همدان به شمار می رود. دیگری سیدرضا حسینی بود که از مداحان شاخص و بسیار مخلص و با ولایت همدان محسوب می شد. آقای حسینی در عملیات یازدهم شهریور خودش به عنوان رزمنده در حمله شرکت داشت. حتی به خاطر دارم مرثیه ای درباره شهیدان عملیات یازدهم شهریور هم سروده بود که در آن مرثیه، از تک تک شهدای این عملیات اسم می برد. و هروقت آن را در مراسمی می خواند. همه حضارته را به گریه می انداخت. اسم آن مرثیه قراویز بود که لحن دلنشین و آهنگینی داشت.
ایشان بعدها در جبهه به شهادت رسید. مداح دیگر ما. همین برادرمان آقای سعید بادامی است که آن روزها سن....
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b
صفحه(226)
_بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردارشهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب ؛مهتاب خین
قسمت(150)
و سالی نداشت، ولی واقعا مداح قابل و خوش صدایی بود.
و به خاطر داریم که در بحث عملیات یازدهم شهریور، از جمله ضعف های موجود در جبهه ی خودی، اشاره ای هم داشتید به فقدان مطلق مقوله ی مهندسی رزمی در آن نبرد و تأثیر نامطلوبی که همین نقیصه بر سرنوشت عملیات داشت. این بار برای رفع نقص موجود در بحث مهندسی چه کردید؟
- همانطور که قبلا هم عرض کردم تا مقطع عملیات یازدهم شهریور، ما در جبهه ی غرب و مشخصا در محورهای عملیاتی سرپل ذهاب، فاقد مقوله ای به نام مهندسی رزمی بودیم. حتی یک دستگاه بلدوزر هم نداشتیم. دقیقا به خاطر دارم که در یک سال اول جنگ ، استحکامات دفاعی خودمان را به صورت ضعیفی، با اتکاء به بیل و کلنگ و نیروی انسانی احداث می کردیم.
بعد از عملیات یازدهم شهریور که به همدان برگشتیم، در آنجا با برادران خودمان در جهاد سازندگی استان همدان در این باره صحبت کردیم و با مساعدت اقای همایونی: مسؤول جهاد سازندگی استان، اولین گروه از نیروها و ماشین آلات سنگین جهاد همدان مشخصا با عنوان مهندسی رزمی به سرپل ذهاب اعزام و در آنجا مستقر شدند.
- محل استقرار این عناصر مهندسی رزمی جهاد همدان در سرپل ذهاب کجا بود؟
- این ها آمدند و در محل یک کارگاه متروکه ی تولید بلوک های سیمانی مستقرشدند.
- این اکیپ مهندسی چند نفر پرسنل و چند دستگاه ماشين آلات داشتند؟
تا جایی که به خاطرم مانده. دو دستگاه بلدوزر، یک دستگاه بیل مکانیکی، و یک دستگاه لودر داشتند. برای هر دستگاه، دو نفر راننده فرستادند به منطقه. البته کم کم آمار ماشین آلات این واحد مهندسی بالا رفت. چه این که به یمن همين افزایش امکانات، برادرهای جهادی ما، شروع کردند به احداث یک سری جاده های مواصلاتی و تدارکاتی در محورهای عملیاتی سرپل ذهاب. در جبهه ی گیلان غرب هم شنیده بودیم نیروهای مهندسی جهاد وارد عمل شده اند.
- عمده ترین اقدامات اکیپ مهندسی جهاد همدان در محورهای عملیاتی سرپل ذهاب چه بود؟
این عزیزان جهادگر آمدند و در تنگه ی قراویز خاکریز مستحکمی احداث کردند و جلوی کمین مجاهد برای ما خاکریز زدند. در تنگه ی قراویز، به سمت....
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b
صفحه(227)
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردارشهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب:مهتاب خین
قسمت(151)
_
تپه اول که دست بچه های ما بود، آمدند جاده مواصلاتی خوبی احداث کردند. طوری شد که بعد از آن خودروهای ما راحت تا نزدیک تپه ی اول قراویز میرفتند. در دشت ذهاب، در کناره ی جاده ی سرپل به قصرشیرین هم خاکریز خوبی زنند.
- مسافت این خاکریز چقدر بود؟
- از خود سه راهی قره بلاغ تا خود تنگه ی قراویز در امتداد جاده را خاکریز زدند.طول آن خاکریز در حدود ۲ کیلومتر بود.
- آتش های منحنی زن دشمن برای ماشین آلات جهاد در آن جا مزاحمت ایجاد نمی کرد؟
- نه. چون این بچه ها، شبها که دشمن روی منطقه دید نداشت، خاکریز میزند.
از سه راهی قره بلاغ به سمت جاده گردنو که در دشت ذهاب واقع شده و در آن زمان تانک های لشکر ۶ زرهی دشمن پشت آن مستقر شده بودند، بچه های جهاد خاکریز تأمینی جالبی احداث کردند.
در پشت ساحل رودخانه الوند هم خاکریز مستحکمی زدند. در آنجا که خط دوم پدافندی نیروهای خودی محسوب می شد، بیشتر برادر های ارتشی ما مستقر بودند.
و در بحث احداث سنگرهای جمعی برای نیروها هم جهاد کار کرد؟
- بله، در یک روند تدریجی، آن سنگرهای کوچک و ضعیفی که با استفاده از بیل و کلنگ و چیدن سنگ درست کرده بودی، جای خودشان را دادند به یک سری سنگر های جمعی محکم و استاندارد که آنها را بچه های جهاد با استفاده از ماشین آلات خودشان و گونی، تراورس و پلیت احداث کردند.
- وضعیت بهداشتی جبهه و رسیدگی به امور مجروحین هم دستخوش تحول شد؟
- بله. در شهر سرپل ذهاب، یک ساختمان نیمه کارهای متعلق به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قرار داشت که قبل از شروع عملیات یازدهم شهریور آن جا به یک درمانگاه جنگی مبدل شد. اسمش را گذاشته بودند درمانگاه شهید نجمی. برای پوشانیدن چارجوبه های فاقد پنجره ی ساختمان، از گونی استفاده کردیم.
خانم دکتر کیهانی که رشته ی تخصصی ایشان، امراض عمومی بود. با یک اکیپ از دانشجوهای دختر خودش، داوطلبانه از تهران به سر پل ذهاب آمد .
—---------------------------------------------------------------------------------------------------------
متأسفانه اسم کوچک ایشان را به خاطر ندار.. . .
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b
. (228)
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب ؛مهتاب خین
قسمت(152 )
واین انسان شریف و بزرگوار با وجود تمام خطرات موجود در منطقه ی جنگی و فقدان تجهیزات بیمارستانی و بهداشتی ،درمانگاه شهید نجمی را در شهر سر پل ذهاب فعال کردند .مسئولیت مدیریت درمانگاه را هم خانم دکتر کیهانی به عهده داشت .
این خانم دکترو انشجوهایش برای رسیدگی به معضلات بچه رزمنده های مجروح و بیمار ،خیلی زحمت کشیدند . به عنوان مثال در جریان عملیات یازدهم شهریور ،وقتی به علت اجرای شدید آتش دشمن کار انتقال مجروحین به پشت خط دستخوش وقفه شد ،خود این خانم دکتر شجاعانه داوطلب شد تا برای نظارت بر حمل مجروحین به خط مقدم بیاید . در گرما گرم عملیات ،دیدیم ایشان مسلح به یک قبضه تفنگ کالاشینکف ،وارد خط شده و خیلی فعال دارد به تخلیه مجروحین رسیدگی میکند .خب حضور چنین انسانهای آزاده ،و مومن و شجاعی در خط ،به امثال ما خیلی روحیه میداد .
آقایی هم بود به نام تهرانی ،که از تهران به سر پل ذهاب آمد. رشته ی تحصیلی ایشان پرستاری بود .ایشان با همکاری خانم دکتر کیهانی درمانگاه مارا اداره می کردند .البته مدتی بعد ،این دو نفر در همان درمانگاه شهید نجمی با هم ازدواج کردند .
بنده و سایر بچه رزمنده های همدانی هم سعادت شرکت در مراسم ازدواج آنها را داشتیم .تا جایی که میدانم ،خانم دکتر کیهانی الان با فوق تخصص بیماری های مغز واعصاب کودکان در تهران هستند . مطلب دیگری که از تلاشهای این کادر پزشکی به خاطرم مانده ،زحمات طاقت فرسایی است که برای مبارزه با بیماری پوستی ای که در بین بچه های ما شایع شده بود به عمل آوردند .
○چطور ؟
□آلودگی منطقه ،وجود حشرات موذی و محیط غیر بهداشتی محور های عملیاتی به حدی بود که تعدادی از بچه ها در شهرک المهدی (عج) و جاهای دیگر به بیماری پوستی گال مبتلا شدند . بیماری گال مرضی است که سریع شایع می شود و به علت تاثیرات آن بر بدن نفرات ،خصوصا خارش شدید پوست ،عملا نیروی رزمنده را از پا می اندازد . خانم دکتر کیهانی به محض اطلاع از شیوع این بیماری ،تعداد زیادی تخت در درمانگاه شهید نجمی نصب کرد .
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b
صفحه (229)