یک سال از فرماندهیاش در این منطقه میگذشت که به دلیل لیاقت و شایستگی زیاد، برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان به کمک سردار شمخانی و سایرین شتافت و با عهدهدار شدن مسئولیت دفتر هماهنگی استان، شروع به تشکیل و راهاندازی سپاه در شهرستانهای استان نمود.
قبل از تجاوز نظامی عراق، زمانی که از درگیری خرمشهر باخبر شد سریعا خود را به آنجا رساند و با انتقال سلاح و مهمات به اتفاق شهید جهان آرا نقش اساسی در آمادگی رزمی مردم منطقه ایفا کرد.
به دنبال شروع جنگ تحمیلی، به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ «لشکر92 زرهی اهواز» حضور یافت و در شرایطی که با کارشکنیهای بنیصدر خائن مواجه بود در سازماندهی نیروها و تجهیز آنها تلاش گستردهای را آغاز کرد.
در جریان محاصره شهر سوسنگرد توسط نیروهای ارتش عراق، دقایقی با مشکلات زیادی موفق به خروج از محاصره شد و به همراه حسین علمالهدی، از فرماندهان کلیدی شکستن محاصره سوسنگرد بود. در عملیات فتحالمبین، وی در قرارگاه فجر با مجید بقایی، که در آن زمان فرمانده قرارگاه فجر بود، همکاری داشت. دقایقی در سال ۱۳۶۲ مسئولیت راه اندازی دوره عالی مالک اشتر، به منظور آموزش اصول و مبانی جنگ، آرایش و تاکتیکهای نظامی افراد، برای بهکارگیری در مسئولیتهای فرماندهی گردانها را برعهده گرفت. همزمان با اجرای این طرح، عملیات خیبر در جزایر مجنون نیز آغاز شد، که دقایقی نیز به عنوان فرمانده یکی از گردانهای خط مقدم، در این عملیات حضور پیدا کرد.
در عملیات «فتحالمبین» نیز در قرارگاه لشکر فجر با سردار شهید بقایی که در آن زمان فرماندهی قرارگاه فجر را به عهده داشت، همکاری کرد.
در سال 1362، مسئول راهاندازی دوره عالی مالک اشتر (ویژه آموزش فرماندهان گردان) شد. در زمان اجرای طرح مالک اشتر، عملیات خیبر در منطقه عملیاتی جزایر مجنون انجام شد و شهید دقایقی نیز با حضور در این نبرد فراموش نشدنی، فرماندهی یکی از گردانهای خط مقدم را به عهده داشت.
بعد از عملیات خیبر به پشت جبهه بازگشت و دوره یاد شده را در تابستان 1363 به پایان رسانید.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
پس از مدتی در لشکر 17 علیبن ابیطالب(ع) در کنار شهید دلاور «مهدی زینالدین» قرار گرفت و در نظم بخشیدن و سازماندهی لشکر، یار دیرینه خود را کمک کرد و با پذیرش مسئولیت طرح و عملیات لشکر، خدمات ارزندهای را به جبهه و جنگ ارائه کرد.
هنگامی که فرماندهی«تیپ 9بدر» را پذیرفت، با تلاشی شبانهروزی، تمامی قدرت و امکانات خود را وقف انجام وظیفه الهی کرد و با توکل به خدا و پشتکار و جدیت در مدت کوتاهی موفق شد یگان رزم منسجم و قدرتمندی را پایهگذاری کند.
اسماعیل دقایقی گردان «احرار» را از میان اسیران عراقی تشکیل داد. آنها به رغم آنکه اسیر بودند، با علاقه و اشتیاق در این گردان با ارتشی که خودشان سالها در آن ارتش بودند، میجنگیدند و بسیاری از آنها هم به شهادت رسیدند.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
نحوه شهادت
یکی از همراهان وی، واقعه را این چنین شرح میدهد:
پس از این که مأموریت اجرای عملیات کربلای ۵ به فرماندهی لشکر ۹ بدر ابلاغ شد، برادر اسماعیل به پادگان آمد تا گردانها را آماده کند. صبح یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۶۵ به من گفت یک دستگاه موتورسیکلت آماده کنید تا به خط برویم. بلافاصله آماده شدیم و با موتورسیکلت به طرف خط حرکت کردیم، تا او خط را شناسایی کند. در مسیر راه تا خطِ مقدم، متوجه شدیم که هواپیمای دشمن در نزدیکی ما در حال پرواز است. به ناچار موتور را متوقف کرده، پیاده شدیم و به طرف کانالی که در نزدیکی ما بود به راه افتادیم. آقای دقایقی چند قدم جلوتر از من حرکت میکرد، که ناگهان بمبهای خوشهای دشمن به زمین اصابت کرد و ما هر دو زخمی شدیم. اسماعیل از ناحیه پا جراحت برداشت، ولی به هر زحمتی بود وارد کانال شدیم. چند متر جلوتر از کانال، سنگری را مشاهده کردیم و به سمت آن حرکت کردیم که ناگهان صدای سوت راکتی، ما را به خود متوجه کرد و به سرعت به حالتِ خیز درآمدیم. با انفجار راکت، کانال به شدت تکان خورد و هر کدام از ما به سویی پرتاب شدیم، من احساس کردم سقفی بر سر ما فرو ریخت. اسماعیل را صدا کردم ولی جوابی نشنیدم، گرد و خاک که کمتر شد، دقت کردم، دیدم اسماعیل آرام گرفته است.
این شهید والا مقام، در خلال انجام عملیات کربلای ۵ در هنگام شناسایی در شلمچه، توسط هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق مورد اصابت موشک قرار گرفت و به درجه شهادت رسید.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
خاطره ای ازهمسر شهید دقایقی
بارها با لبخند به شوخى خطاب به ابراهیم و زهرا میگفت: «اگر باباى شما شهید شد ، چه کار می کنید؟»
یا می گفت: «باباى شما باید شهید شود!»
او می خواست پدیده شهادت را در دل و دیده فرزندانش عادى جلوه دهد و بر این باور بود که: «نباید کلمه شهید و شهادت، بچهها را ناراحت کند و یا در روحیه آنان اثر منفى بگذارد.»
وقتى شهید شد آرامش خاطرى در ابراهیم 6 ساله دیده می شد و سخن او در فراق پدر چنین بود: «پدرم شهید شده و اکنون در بهشت است.»
خاطره ای از پسر شهید دقایقی
هنگامی که فرصتى دست داد تا همراه با پدرم به مناطق جنگى بروم، کودکى بیش نبودم. از اهواز و چندین شهر دیگر گذشتیم و به شهر کرمانشاه که قرارگاه رمضان در آن جا مستقر بود ، وارد شدیم.
آن وقتها هرگز نمی دانستم که پدرم چه کاره است و او را یک راننده ، بسیجى و یا پاسدار عادى می پنداشتم. به قرارگاه رمضان که وارد شدیم ، برخوردها به گونهاى فوق تصور من بود. آنان ارزش و احترام زیادى براى پدرم قائل بودند و این برخورد ممتاز ، برایم سؤال برانگیز شد.
بچههاى رزمنده پاسخ دادند: «پدر شما فرمانده تیپ (لشکر) است.»
گفتم: «پدر من که پاسدار است.»
گفتند: «خب فرمانده لشکر فرق می کند.»
آن جا بود که به فروتنی او پى بردم. او بود که در میان بسیجیان ، اصلاً از خود – به عنوان فرمانده – نام نمی برد و هیچ گاه در این باره لب به سخن نگشود.
تندیس شهید اسماعیل دقایقی
در خرداد ماه ۱۳۹۳ از تندیس اسماعیل دقایقی در شهر اهواز رونمایی شد. تندیس برنزی دقایقی به ارتفاع ۴ متر بر روی پایه سنگی به ارتفاع ۴ متر، در محل ورودی پل سوم اهواز، به عنوان یادبود وی و ۴ نفر دیگر از کشتهشدگان جنگ ایران و عراق، در کنار رودخانه کارون نصب گردید.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
وصیتنامه شهید اسماعیل دقایقی
«ربنا افرغ علينا صبراً و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الکافرين.
خدايا! امت اسلام را صبر و استقامت عطا فرما تا در مقابل دشمنان خدا و کافرين، پايداری و سپس بر آنان غلبه کنند. خدايا شهادت میدهم که غير از تو خدايی نيست و محمد (ص) رسول و فرستاده توست و علی (ع) وصی رسول خداست. سلام بر خاندان عصمت و طهارت. درود بر خمينی کبير و سلام بر روحانيت معظم و امت حزب الله.
خدايا از تو میخواهم هنگامی که شيطان به سراغم میآيد، تو او را دور کنی و مرا قوت و آرامش عطا فرمايی که «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم»
پدر و مادر گرامی:
در مقابل شما شرمندهام که توفيق خدمت به شما و اجرای حقوق شما خيلی کم نصيبم شد. بدانيد که «انا لله و انا اليه راجعون». ان شاءالله خداوند به شما صبرعطا کند و شما از جمله کسانی باشيد که مردم و خصوصاً خانوادهی شهدا، اسرا و معلولين را دلداری بدهيد و من هم دعاگوی شما هستم.
همسر محترمه:
در اين پنج سال زندگی از خصوصيات خوب تو بهره بردم و مرا بسيار احترام کردی که لايق آن نبودم. پيوند من و تو با شعار اسلام و ايمان شروع شد و بعد سعی کرديم هر روزمان با روز ديگر متفاوت باشد و احکام اسلام را پياده کنيم و خوب میدانی که راه من در ادامه اين زندگی به عمل درآوردن عقيده به اسلام بوده است. چطور میتوانستم در خانه راحت باشم و کاری نکنم، در صورتی که جان و مال امت مسلمان ايران به سوی جبهه سرازير است. انسان در برخورد با مصائب و مشکلات است که لذت ايمان و توجه به خدا را درک میکند و اگر رفتن من مصيبتی برايت باشد میدانی که «الذين اذا اصابتهم مصيبه قالو انا لله و انا اليه راجعون». در تربيت ابراهيم و زهرا سعی خود را بکن. برای آنها دعا میکنم و اميدوارم افرادی مفيد برای اسلام و خط ولايت اهل بيت عصمت و طهارت و ولايت فقيه باشند. بعد از من سعی کند با مشورت آقايان علماء در قم مثلاً آقای راستی يا آقای کريمی، منطقیترين راه را برای خود انتخاب کنی. که ان شاءالله اگر بهشت نصيبم شد، يکديگر را در آنجا ملاقات کنيم. ان شاءالله با صبر و استقامتی که خدا بيشتر به تو بدهد. اسوهای در جامعه خود باشی.
برادران گرامیام و خواهران محترمه:
برای شما نيز آرزوی صبر و استقامت در پيگيری اهداف اسلامی دارم. ان شاءالله بتوانيد با کار و فعاليت، خود را بيش از پيش وقف راه خدا و اسلام کنيد. جهانی که امروز پر از فسق و فجور و خيانت ابرقدرت هاست، تلاش و ايثار میخواهد. در راه امام حسين(ع) گام برداشتن، حسينی شدن میخواهد. ان شاءالله در پيروی از راه امام امت، خمينی کبير که همان راه خدا و قرآن و اهل بيت(ع) است، موفق باشيد. ديدن برادران رزمنده در خط اول که با آرامش مشغول نماز هستند و با متانت، نيروهای دشمن و تانکهای او را میبينند و با سلاح مختصر با آنان مقابله میکنند، از تجليات حسينی شدن اين امت است که مرا به وجد آورده است. حقوق شما را آنطور که بايد رعايت نکردهام که ان شاءالله مرا ببخشيد، من هم دعاگوی شما هستم. خدمت کليه اقوام، فاميل، دوستان و آشنايان سلام عرض میکنم و برای آنان توفيق در خط اسلام و قرآن بودن را آرزومندم. قطعاً نتوانستهام حقوق شما را به خوبی رعايت کنم. ان شاءالله مرا ببخشيد.
از همه شما التماس دعا دارم. والسلام علی عباد الله الصالحين.
پاسدار اسماعيل دقايقی
@shahid_modafe_haram_miladheidari
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_هفتم
🔹ابتکار ابراهیم علیه السّلام و شکستن بتها «2»🔹
ابراهیم علیه السّلام با پرسش و پاسخ خود موقعیت و اوضاع فکری قوم خود را بخوبی درک کرد، او مانند پزشکی که به فکر یافتن منشاء درد است تا درمان را شروع کند و مانند یک قاضی مجرب که می خواهد مجرمین را به اقرار بر جرم و اعتراف به گناه سوق دهد، وارد عمل شد و سپس در بحث خود، دایره جدل را تنگتر می کرد و همه حرف ها را در یک سؤال خلاصه می کرد و آنگاه که اساس مطلب آنان را سست می کرد و ارکان عقاید آنان درهم فرو می ریخت، حجت بر آنها تمام می شد و قوم ناگزیر تسلیم دلیل او می شدند تا از ابراهیم پیروی کنند و راه گریزی از دعوت او نمی یافتند.
ابراهیم علیه السّلام مرتب عقاید و آراء باطل آنان را عنوان می کرد و از آن انتقاد می نمود و فساد آن را آشکار می ساخت و به آنان می گفت: آیا آنگاه که به پرستش این بتها روی می آورید، حرف شما را می شنوند؟ زمانی که به اطاعت ایشان همت می گمارید و اقدام می کنید، شما را می بینند؟ و آیا بت ها برای شما نفع و ضرری دارند؟
به راستی که تقلید کورکورانه از جمله نقشه های شیطان است که اطاعت این قوم از پدرانشان و همراهی در شک آنان را موجب شده است و به عبادت مجسمه افتخار می کنند و پیشانی خود را برای سجده بر بت روی زمین می گذارند.
راستی این مردم چقدر نادانند که با این وجود خود را بر طریق حق می دانند و در حقانیت عقیده خویش اصرار دارند و با پیروان حق، برای باطل خود بحث و مجادله می کنند و مطالبی بی اساس و استدلالهایی در نهایت ضعیف در این مورد ارائه می دهند. آنان بر همین اساس در مقابل استدلال ابراهیم و سؤالات او گفتند: «ما پدران خود را در عبادت بتها یافتیم!».
#ابتکار_ابراهیم_علیه_السّلام_و_شکستن_بتها
منبع: کتاب قصه های قرآن
----------------🌱🪴🌱-------------
═✧❁🌸❁✧═
@shahid_modafe_haram_miladheidari
═✧❁🌸❁✧═