••🕊••
خدایا...♥️
بگیر از من!
آن چه ڪه "شهادت"
را مےگیرد از من...
این روزهــا عجیب دلم؛
به سیم خاردارهــای دنیا!
گیر ڪرده است...
#شهادتکجاییکماوردهام!
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
#تلنگــرانــہ✨
آیٺ الله جـاودان مےفرمـودند✨:↓
°•اگہ کسے در جنگ
#شهیدبشہ یڪبار شهـید شده
اما کسے اگہ
با هواےِ نفـس خودش بجنگه
#هرروزشهـیدمیشہ•°
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
عاشقانـــه شهدایــ❤️ـی
مراسم خواستگاری وبله برون تو دوشب تموم شد،واین بخاطر ایمان آقامحسن بود
منوایشون وقتی رفتیم باهم صحبت کنیم،ایشون گفتن توقعات من ازهمسرآیندم اینه همراه من باشن که منوبه سعادت وبعدبه شهادت برسونن...
شمامیتونی؟ منم گفتم بله..
ایشون قرآن روهمراه خودشون اورده بودن و میگفتن من برای ازدواجم باخدامشورت کردم،الانم میخوام تفأل بزنم..
بعدبهم نشون دادن و گفتن چیزی که قرآن گفته میتونین اینطورباشین؟ گفتم بله
جواب قرآن درباره حجاب بود...
#شادی روح شهیدمحسن حججی صلوات
#عاشقانه شهدایی
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
هرکس #حیا داره قطعا حجاب داره
ولی هرکس #حجاب داره نمیشه گفت قطعا حیا داره....
همین جمله کافیه بنظرم...
به همه دختران محجبه ای که در فضای مجازی چهره خودشونو نشون میدن میگم که....
شما فرض کن یه جا روی صندلی نشستی...
چندین هزار نفر مرد نامحرم میان زل میزنن تو صورتت....
مجرد یا متاهل...
چه حسی دارین؟
حجالت میکشی نه؟
خب مجازیم همونه...
حیای مجازیت از بین رفته...
خدا به دادت برسه با اینهمه حق الناسی که گردنته....
حق الناس پول نیست ...
ممکنه دل باشه...
دل هزاران پسرمجرد که نمیتونن ازدواجکنن میلرزونی.....
واقعا نمیترسی؟ ...
واقعا خیلی شجاعی تو...
نمیدونی زمین گرده؟
نمیدونی پس فردا دل همسرتو میلرزونن؟
بابا از دینفقط چادرشو به ارث بردی؟😔
یکم فراتر از اینا به دینت نگاه کن خواهرم....
#تبرج
#بی_حیایی_لایک_ندارد ❌
#استاد_عزیزی
#پویش_حجاب_فاطمے
ڪتاب (بیا مشهد)
#قسمت7⃣1⃣
🍁 شهیدے ڪه امام زمان بهش گفت بیا مشهد شفا بگیر
✨✨✨✨✨✨✨✨
«لشکر سیدالشهدا»
راوی : برادر طهماسبی
اوایل سال ۶۳ از تهران به عنوان تبلیغ رزمی به جبهه اعزام شد.
این بار گردان تخریب لشکر ده سیدالشهدا(ع) را برای خدمت انتخاب کرد.
به محض ورود علی به گردان تخریب، معنویت این عزیز باعث شد که بچه های تخریب، گرد وجودش حلقه زنند و از سلوک معنوی او بهره ببرند.
شاید علی از جهت ظاهر، زیاد دروس حوزوی نخوانده بود، اما در سیر وسلوک سرآمد بود.
وقتی برای بچه های تخریب موعظه میکرد مثل اینکه خودش بارها عمل کرده و نتیجهی آن را دیده است.
او اصرار داشت لذت انس با خدا را همه بچشند و در مدت چند ماهی که در واحد تخریب لشکر سیدالشهدا(ع) بود، همه را شیفتهی اخلاق خود کرد.
صدای دلنشین و توأم با اخلاص علی موجب شد سایر گردان های لشکر سیدالشهدا(ع) هم برای عزاداری در مقر واحد تخریب حضور پیدا کنند.
روزهای به یاد ماندنی بعد از عملیات خیبر و غصهی بچه ها از جاماندن جسم همسنگرانشان در جزیره مجنون، با نوای ملکوتی علی التیام پیدا میکرد.
او وقتی روضه میخواند، خودش را در صحرای کربلا میدید و بارها شده بود که در حین مداحی، بی حال میشد و نفس هایش به شماره میافتاد.
اوج ارادت علی در مداحی اش، روضه حضرت رقیه(ع) بود.
خیلی با احساس، رفتن خار در پای این بیبی را بیان میکرد.
سعی میکرد در جمع بچه های تهران، با لهجه اذری نخواند، اما در خلوت خود نغمات اذری را به زبان میاورد و تک و تنها پشت خاکریز گریه میکرد...
علی نمازهایش طولانی میشد.
انقدر نماز را با #حضورقلب میخواند انگار توی این دنیا نیست.
🟡🟦🟢🟪🟤🟧🟣🟥🟠
یک روز بچه ها به علی اعتراض کردند و گفتند نماز را تند تر بخوان.
علی برگشت و با آن چهرهی ملکوتی، در جواب حکایتی از شهیدِ محراب آیتالله مدنی تعریف کرد و گفت:
«در صف اول نماز جمعه تبریز، پشت سر شهید مدنی نماز میخواندیم، این شهید هم نماز هایش توأم با ارامش و اشک بود.»
شخصی در صف اول نماز بود و شهید مدنی درحال خواندن اقامه و اماده شدن برای نماز بود که شنید می گویند:
«اقا نماز را تند بخوان.»
یک دفعه دیدم شهید مدنی تمام قامت برگشت و درحالی که قطرات اشک، صورتش را پر کرده و از محاسنش سرازیر بود فرمود:
«قارداش جان، میدونی میخواهی با کی حرف بزنی❓»
نقل این حکایت، با ان اخلاصی که علی داشت، همه را به تفکر وا داشت...
***
اوایل اردیبهشت سال ۶۳ بود که لشکر سیدالشهدا (ع) به موقعیت شهید موحد در سه راه جفیر نقل مکان کرد.
علی بلافاصله پیگیر سروپا کردن حسینیه شد.
شبها بعد از نماز بچه هارا دور هم جمع میکرد و دسته عزاداری در مقر تخریب به راه میافتاد.
او برای امتحانات حوزه، به تهران میرفت و به محض فراغت، خود را به جبهه می رساند.
علی بارها و بارها در عملیات های مختلف جان را در کف گرفت که تقدیم دوست کند.
اما خدا چیز دیگری میخواست.
🟡🟦🟢🟪🟤🟧🟣🟥🟠
اخرین باری که او را دیدم قبل از عملیات والفجر۸ بود.
برای نماز جمعه به دزفول رفتم، درحالی که سخنران قبل از خطبه مشغول سخنرانی بود.
از دور هم من او را دیدم، هم او من را دید و بی اختیار از صفوف نماز گذشتیم و همدیگر را در اغوش گرفتیم.
بعد از دوران گردان تخریب دیگر او را ندیده بودم.
علی ملبس به لباس روحانیت بود.
من اولین بار بود که او را دراین لباس میدیدم.
قیافه ترکهای و عمامه سفید، چهره عرفانی او را زیبا تر کرده بود.
وقتی او را در اغوش گرفتم، شروع کردم به تکان دادن او، علی که خوشحال از این دیدار بود با مهربانی و همان شوخ طبعی همیشگی گفت:
«تکانم نده که معنویتم میریزه»
چند دقیقه گذشت، انگار نه انگار که ما در صفوف نماز هستیم.
این اخرین دیدار ما بود.
وقت خداحافظی به علی گفتم:
به کدوم یگان رفتی❓
اینقدر که یادم هست گفت لشکر۲۵ کربلا هستم. بعدهم خداحافظی کردیم.
منبع :: ↙️
نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی
(همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب)
⚠️⚠️⚠️
❗️❗️تایپ کتابها در مجازی
و مطالعه ی رایگان پی دی اف کتابها #باید با اجازه از انتشارات و مؤلف باشه❗️❗️
ولادت1368
شهادت:1395
شهید حسن تمیمی پس از مدتها مشقت و دوندگی بالاخره توانست نام خود را در لیست مدافعان دفاع از حرم زینب س قرار دهد و به شهر عشق،زینبیه دمشق اعزام شود.
و در تاریخ 1 فروردین در شیخ مقصود سوریه تعداد زیادی از تکفیری ها را به هلاکت رساند.
همچنان روحیه داشتند تا ازاد سازی شهر حلب کامل شود.او و هم رزم هایش چندین عملیات کردند و شجاعانه پیش رفتند. در این مدت حسن آنقدر دلاورانه جنگیده بود تا به فرماندهی رسیده بود.با فکر و اندیشه اش هم رزمهایش را راهنمایی می کرد.او در خط مقدم با تمام وجود دلیری و شجاعت نشان می داد.
تاریخ به نوزده شهریور رسیده بود جایی که حسن باید بالهایش را رو به آسمان می گشود.تکفیری های نامرد از این همه شهامت به تتگ آمده بودند تا جایی که در شهر حلب؛برایشان تله گذاشتند.برای فرمانده حسن و گروهش در شهر ۱۰۷۰شقه ی حلب نقشه کشیدند تا از شهامتشان خلاص شوند.
حسن و هم رزمهایش به ساختمانی می روند که خبر رسیده تکفیری ها آنجا هستند غافل از اینکه ساختمان پر از بمب های جهنمی است ؛ به محض ورود آنها بمب ها منفجر می شود.این جنایت تکفیری ها با پرتاب خمپاره تکمیل و ساختمان بطور کامل تخریب می شود.
حسن تمیمی با اصابت ترکش ها به سر و قلب و پهلو و چشم هایش در ساعت چهار بعدظهر به ندای الهی لبیک می گوید و شهید می شود تا نامش به عنوان مدافع حرم آل الله زنده بماند.
@shahid_moezegholami
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
ولادت1368 شهادت:1395 شهید حسن تمیمی پس از مدتها مشقت و دوندگی بالاخره توانست نام خود را در لیست مد
سه صلوات هدیه کنیم به شهید حسن تمیمی
#ثوابیهویی
شهید حسین معزغلامی:
این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید....
...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....