شهید حسین معز غلامے³¹⁵
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #کتاب_عارفانہ🌙(فوق العاده قشنگ) #پارت_بیست_و_سوم ☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿 در روایات
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ)
#پارت_4⃣2⃣
با احمدآقا و چند نفــــږ از بچہ هاے مسجد راهے بهشتـــــ زهرا شدیم. همیشہ برنامہ ۍ ما بہ ایݩ صورتـــ بود ڪہ سریــــــع از بهشتـــ زهرا برمے ڴشتیم تا بہ نمــــ❤️ــاز جماعتـــ مسجد امین الدولہ برسیݥ.
امـــ❗️ـــا آن روز دیــــر راه افتادیم. گفتیــــم : نماز را در بهــــ☘ــشت زهرا مے خوانیم.
بہ ابتداے جاده رسیدیم. ترافیـــڪ شدیـــــــدے
ایجاد شده بود. ماشیـــن در راه بنداݩ متوقفـ🚫ــ شد.
احمد نگاهے به ساعتــ🕐ـــش ڪرد. بعد درباره ے نماز #اول_وقتـــ صحبتــــ ڪرد امـــا ڪسے تحویل نگرفتــــ❗️
احمدآقا از ماشیــــن #پیاده_شد❗️ بعد هم از همہ معذرتـــ خواهے ڪرد❗️
گفتیـــم : احمدآقا ڪجا مے ری⁉️
جوابـــ داد : ایــــن راه بنـــدان حالاحالاها باز نمیشہ ، ما هم به نمـــ💜ـــاز #اول_وقتـــ نمی رسیم. من با اجازه #میــــرݦ اونــ سمتــ جاده ، یڪ مسجـــــد هستـــ ڪہ نمــــ💛ـــازم رو مے خوانم و بر مے گردݦ مسجد❗️
احمدآقا باز هم معذرتــــ خواهے ڪرد و رفت.
او هـــــر جا ڪہ بود نمازشـ را #اول_وقتـــ و با #حضــــــــــور_قلبــ اقامہ مے ڪږد.
در جاده و خیابان و... #فرقے برایش نݦے ڪرد.
همہ جا ملڪ خدا بود و او هم بنده ےے خدا.
***
بسیــــــــ🌿🌿ـــــــــــــج
( استاد محمد شاهی )
همہ ے اهل محـــݪ احتراݦ خانواده ے آن ها را داشتند. حمیدرضــا ، برادر بزرڴـــ تر احمدآقا ، سال اول جنڴ به #شہــــ💐ـــادت رسید.
همانـ سال بود ڪہ ایشاݩ وارد بسیــــــڄ شد.
طے مدتے ڭہ ایݜاݧ در بسیـــــج مسجد فعالیتـــ داشت همہ ۍ نوجواݩ هاے محــــل جذبـــ #اخلاق و #رفتــــار ایشان شدند. هر زمانــ احمدآقا به مسجــــد مے آمد جمعے نوجوانـ بہ دنباݪ او بودند.
مدتے بعد ایشاݩ بہ عنوانـــــ #مسئــــول پذیرش پایگاه بسیــــج مسجد امین الدوله انتخاب شد مسجدے ڪہ پـــر از #طلبـــــــــہ هاے فاضـل و انسان هاے وارستــــہ بود.
بعد از مدتے مسئولیتــــ ڪارهاے #فرهنگے مسجد نیز بہ عهده ے ایشانــ قرار گرفتــــ.
ڪنارفعالیتــــ در اینجا در مسجد امام حسن (علیه السلام ) #نیـــز ڪارهاے فرهنگے را انجام مے داد.
نڪتہ ے قابل توجـــــ❗️ــہ براے من این بود ڪہ وقتے ما در شرایط عادے هستیــــݦ حضور قلب در نماز #نداریم. یا اگر مشغݪہ ی فڪری داشته باشیم ، دیگــــر حواسے براے ما نمے ماند.
یا اگـــر ڪار اجرایی به عهده ے ما واگذار شود ، ڪه دیگــر هیچ❗️ ڪاملا حواس ما در نماز
#پــــــــرتــــــ می شودـ
احمدآقا #عارفی وارستہ بود ڪہ......
#ادامه_دارد
یاعلی
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهیدهادی با کسب اجازه از
انتشارات ومولف برای تایپ.
#تذکر❌تایپ کتاب هادر فضای مجازی حتما بایدبا کسب اجازه از انتشارات ومولف باشد.
| @shahid_moezegholami|
#یامهدی
🔻روزاى آخر #مأموريت بود
قرار بود چند روز بعد همه با هم از سوريه برگرديم ايران،🚶
اون روز ،با مسعود قرار گذاشتيم با #موتور بريم به سمت #روستاى نيرب،
روستايى كه
تقريبا ٢٠ الى ٢٥ دقيقه تا اونجا راه بود🏍،
بعد از كلى اتفاقات شيرين و شوخى و خنده دو تايى راهى نيرب شديم،
اول؛ رفتيم به مغازه ساندويچى🌭 كه پاتوق هميشگيمون بود و يه دل سيرى از شاورماهاى معروف در اورديم و
بعد به سمت بازار كه يك فروشگاه #تجهيزات_نظامى💣 اونجا بود راهى شديم؛
داخل فروشگاه شديم ،
فروشنده متوجه شد كه ما ايراني هستيم به پامون بلند شد و با احترام و زور و زحمت به زبون فارسى #سلام و عليك كرد✋،
ما كه تو مغازه با هم يك كلمه هم #فارسى صحبت نكرده بوديم برامون جالب بود كه از كجا متوجه شده‼️
در حال ديدن اجناس بوديم كه فروشنده #انگشتر💍دست مسعود رو نشون داد و پرسيد ايراني؟؟؟
مسعود هم با خنده گفت نعم😁!
فروشنده گفت؛ حلقة جميلة ( يعنى چه انگشتر زيبايي🌸)
مسعود با يه نگاه معنى دارى انگشترش رو از دستش در اورد و به فروشنده داد،!
و به فروشنده گفت؛ سيدى هديه!
فروشنده با تعجب گفت #هديه؟!!!
مسعود گفت: نعم هديه🎁!
زدم بهش و گفتم چكار ميكني ؟!
و به #شوخى بهش گفتم اينا صبحا با محور مقاومتنو شبا سر سفره النصره!
گفتم : بگو براى رفيق شهيدمه كه به من #يادگارى داده و الان هم شهيد شده تا انگشتر رو برگردونه!
مسعود گفت ؛ بيخيال چشمش گرفته بذار بدم بهش☺️!
گفتم ؛ اين ديگه انگشتر و بر نميگردونه!
فردا هم بياييم اينجا انگشتر رو گذاشته پشت #ويترين براى فروش😒!
مسعود با اصرار من ، با #خنده انگشترو نشون داد و بهش گفت؛ سيدى هذا صديقى الشهيد!
فروشنده كه متوجه منظور مسعود نشده بود، با تعجب گفت ؛ انت شهيد😱 ؟! ( تو شهيدى )؟!
مسعود خنديد و با اشاره و با خنده گفت؛ لا ، لا ؛ صديق قبلا شهيد! من بعداً شهيد!!!😂😂😂
دستشو دراز كرد و به فارسى گفت خودتو نزن به اون راه رد كن بياد!
فروشنده هم كه نه راه پس داشت نه راه پيش انگشتر رو از دستش دراورد و داد😶!
اون روز متوجه خنده هاش كه ميگفت ؛ (صديق قبلاً شهيد من بعداً شهيد ! ) نشدم تا لحظه اى كه با اين #عكس رو به رو شدم،
حالا ميفهمم دنياى من چقدر كوچك تر از اونه و #بهشت رو به بها ميدن نه به بهانه💔!
#سخاوت و عدم #دلبستگى به زرق و برق دنيا و همچنين رعايت مبانى اصولى #اخلاق و #معرفت👌،
مسعود رو از من و امثال من متمايز كرد
و چند روز بعد توى #عمليات شهر #العيس به آرزوش كه #شهادت بود رسوند🕊
توى روز مقرر همه با هم به ايران برگشتيم،!
مسعود #شهيد و ما.....!😔
.
#خاطره_دوست
#شهید_مدافع_حرم☘
مسعود عسگری🌹
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
༻﷽༺
همیشه #دست_بوس پدر و مادرشبود.
روز اول خواستگاریش گفت:
برای من مهمترین چیز #اخلاق هست؛
ڪسی ڪه #اخلاق ندارد #ایمان
هم ندارد.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#شهید_جواد_الله_کرم🌹🍃
#به_راه_تو❤️
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━🌼═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━🌸═━╯
#اخلاق
🌸🍃هدیه سوره یس به حضرت زهرا سلام الله علیها
یکی از ارکان خواندن سوره یاسین هدیه کردن ثواب آن به حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. علامه شیخ مجتبی قزوینی که صاحب کرامات زیادی بوده و تشرف اختیاری به محضر امام زمان (علیه السلام) داشته است در باب اهمیت سوره یاسین آورده است که ما هر چه داریم و به هر کجا رسیدیم به برکت سوره یاسین بوده است
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
فیلم مستند شهید بابڪ نورے🌸 جهت مشاهده و یا دانلود وارد لینڪ زیر بشید⤵️ http://azaseman.ir/download/
⤴️⤴️⤵️
شهیدے ڪه به خاطر خوشتیبـے و چهرهی زیبای خدادادیش شده رفیق عدهای!
شهدا رو باید بہ خاطـــر #اخلاق و #رفتارشون انتخاب ڪرد نه تیپ و قیافہ😊
#شهیدبابکنوری💜
#جهتشادیروحشصلواتیهدیهکنیم🌹
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#کتاب_عارفانه🌙(فوق العاده قشنگ)
#قسمت_چهاردهم
احمـ🌹ـدآقا در سنین نوجوانے الگوے ڪاملے از#اخلاق و #رفتار_اسلامے شد.
هرڪارے ڪه میڪرد یقیناً در دستورات دینے به آن #تاڪید شده بود.👌
یڪے ازویژگی هاے خاص ایشان احترام فوق العاده به #پدرومادرش بود
به طورے ڪه هر بار مادرش وارد اتاق میشد ایشان حتماً به احترام مادر از جا #بلند_میشد.🍃
این احترام تاجایے ادامه داشت ڪه یڪ بار دیدم احمـ🌹ـدآقا به مسجد آمده وناراحت هست❗️
باتعجب از علت #ناراحتے اوسوال ڪردم.
گفت : هر بار ڪه مادرم وارد اتاق میشد جلوے پایش بلند مے شدم.
تا اینڪه امروز مادرم به من اعتراض ڪرد ڪه چرا این ڪار را مے ڪنے؟
من از این همه احترام گذاشتن تو اذیت مےشوم و...
✨✨✨
احمـ🌹ـد به صله رحم بسیار اهمیت مے داد.
وقتے دفتر خاطرات او را ورق مےزنیم بازندگے یک انسان #عادے مواجه مے شویم ، مثلا درجایـے آورده :
"امروز به خانه عمه رفتم و مشغول صحبت شدم بعد به خانه آمدم و رفتم نان خریدم و بعد ڪمے استراحت ڪردم.
مسجدرفتم ومشغول مطالعه شدم و..."
درمسجد هم ڪه بود همین روند ادامه داشت.ظاهر زندگے او #بسیار_عادے بود.
✨✨✨
احمـ🌹ـدآقا ادب را از استاد خود،آیت الحق
حاج آقا حق شناس فراگرفته بود.🕊
همیشه در سلام ڪردن #پیشقدم بود.
حتے در مقابل #بچه_هاے_ڪوچڪ.
هیچ گاه ندیدم ڪه احمـ🌹ـد در کوچه و خیابان چیزے بخورد.
مے ترسید ڪسی ڪه ندارد و مشڪل مالے دارد #ببیند_و_ناراحت_شود.🍃
احمــد آقا هر چه پول توجیبی از پدرش میگرفت یاهرچه ڪه ڪار ڪرده بود را
خرج دیگران مے ڪرد.
به خصوص ڪسانے ڪه میدانست مشکل مالے دارند.❣
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع: #نیمی از کتاب (عارفانه) از انتشارات شهیـد هادے با کسب اجــازه از
انتشارات براے تایــپ.
#تذکر❌تایپ کتاب هادر فضای مجازی حتما بایدبا کسب اجازه از انتشارات ومولف باشد.
#خاطرات_طلبگی #دل♥
#علامه_حسن_زاده(حفظه الله)
🔻روزی پس از تدریس و... و نماز به منزل آمدم. پس از ناهار آماده استراحت شدم، ولی بچه ها با سر و صدا و بازی نگذاشتند، من که خسته بودم با بچه ها و مادرشان #دعوا کردم ❌ در حالی که نباید دعوا می کردم چون بالاخره در محیط خانواده پدر باید با عطوفت رفتار کند.
😞پس از لحظاتی ناراحت شدم، به حدی که #اشکم جاری شد. از خانه بیرون رفتم و مقدرای میوه و شیرینی برای بچه ها خریدم تا شاید دلشان را به دست آورم و از ناراحتیم کاسته شود چون رسول الله (ص) فرمود: دلی را نشکن که اگر شکسته شد قابل التیام نیست، چنانچه اگر ظرف سنگینی شکست، با لحیم اصلاح نمی شد.
▪️زمین و آسمان بر من تنگ شد و احساس کردم که نمیتوانم در آمل بمانم. از آمل بیرون آمده، عازم تبریز شدم و به منزل آقای الهی رفتم.
🔴ایشان فرمودند: من خدمت آقای قاضی مشرف شدم و سفارش شما را به ایشان کردم. ولی حاج آقای آملی! ایشان از شما راضی نبودند!!
😔با شنیدن این جمله تا لاله گوش سرخ شدم، عرض کردم: آقا چطور؟ چرا راضی نبودند؟
فرمودند: ایشان به من گفتند: آقای آملی چطور این هوس![ظاهراً ایشان از مرحوم قاضی تقاضایی داشته اند] را دارد در حالی که با عائله اش اینطور رفتار می کند؟
🔻بعد فرمود: حاج آقای آملی! داستان رفتار با عائله چیست؟
زبانم بند آمد و اشکم جاری شد و بالاخره به ایشان ماجرا را عرض کردم .
فرمود: آقا! چرا؟! اینها امانت خدا در دست ما هستند.
منبع:کتاب جمع پراکنده
#اخلاق #دلشکستن #دل #طلبه
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『 @shahid_moezegholami』∞♡
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
🔻شهید هادی کجا و من کجا؟
مذهبی بودم،
کارم شده بود چیک و چیک📸
سلفی و یهویی ...✌️
عکسهای مختلف با #چادر و #روسری لبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافیشاپ
من و زهرا یهویی #گلزارشهدا ... !!
من و خواهرم یهویی ... !!!
عکس لبخند با #عشوه های ریز دخترانه ...
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها ...😔
#کامنتهایم یکی در میان احسنت و فتبارک الله👌 ...
#دایرکتهایم پر شده بود از تعریف و تجمیدها ...
از نظر خودم کارم اشتباه نبود📛
چرا که حجاب داشتم
#حجاب_برتر
کم کم در عکسهایم رنگ و لعابها بالا گرفت☺️
تعداد #مزاحمها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت ...🙄😓
♨️یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!؟!؟!؟!
چشمم خورد به کتابی📚
رویش نشسته بود
#خروارها_خاک_غفلت ...
هاا کردم و خاکها پرید از هر طرف ...
📖« #سلام_بر_ابراهیم» بود عنوان زیر خاکی من .
" #ابراهیم هادی" خودمان ...
همان گل پسر
#خوشتیپ
#چارشانه
و #هیکل روی فرم
و #اخلاق ورزشی
شکست #نفس خود را ...
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه ...🏚
ساک ورزشیاش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ #ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها؛
۸۰ درصدش جنس #مذکر بود!!!📛🔞
با احسنت ها و درودهای فراوان!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای #نسبتا بودار برادرها!
دایرکتهایم که بماند!
⚡️عجب لبخند ملیحی ...
⚡️عجب حجب و حیایی ...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده ؛
💥عجب هلویی ...🍑
💥عجب قند و نباتی، ای جان!🍭
از خودم بدم آمد😣
شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری ...
#شهیدهادی کجا و من کجا😥
باید نفس را قربانی میکردم ...
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیمها ...
✍ دعا میکنم اگر تا حالا این #کتاب رو نخوندین، توفیق خوندنش نصیبتون بشه .👌👌👌واقعا فوق العاده است ...
#شهید_ابراهیم_هادی
#سلام_بر_ابراهیم
🍃🌱↷
『 @modarese_novin 』
#نکات_زندگی
💞 معمولاً ازدواج به خاطر #قیافه و #موقعیت شکل میگیره و طلاق به خاطر #اخلاق!
موقع انتخاب معیارهامون بیشتر دقت کنیم!