🔰خاطره دیدار با رهبر انقلاب
پس از به شھادت رسیدن حسن آقا ،خیلی بــےقرار و دلتنگ بودم تا اینکہ برنامه زیارت مقاممعظمرهبرے نصیب ما شد حرفهای زیادی داشتم که با حضرت آقا بزنم اما نورانیت وجود مبارڪش بخشۍ از دردهایم را کاهش داد.
عڪس پسرم را که در دستم بود به زیر پایشان انداختم گفتم کاش پسرها داشتم و در راه اسلام و شما فدا مےکردم تازه آن روز به یاد خاطرهای از کودکےشھیدحسن افتادم.
حضرت آقا در سفری که به استان گیلان داشتند ،حسن آقا پیاده با بسیجیان از رودسر تا رشت رفته بود وقتی به خانه برگشت از من پرسید
مامان چرا نیامدۍ ... ؟!
گفتم رفته بودم سر زمین کشاورزے گفت: اگر آن نور را امروز میدیدی هرگز به خودت اجازه نمےدادی که از دیدنش محروم شوۍ...!
#شهیدمدافعامنیتحسنعشوری🌷
خداوندا....
دنیای آشفته ی درونم را که تنها از نگاه تو پیداست;
با لالایی مهربان خود ،آرام کن تا وجود داشتن و بودن را به زیبایی احساس کنم...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر عاقبتبخیری فرزندان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدفراجا:محمدمهدی احمدی
درگیری با طالبان تروریست
رفاقتشھداچھزیباست🌱
°زیبایی حس رفاقت را از شما یادگرفتم…
#رفیق_شهیدم 🌱
این جـهان را بےبهاری تا بہ ڪے
شیـعیـان را بیـقرارے تا بہ ڪے🥀
ڪے میایـے با ڪدامیـن قافـلہ
مهدیا چشم انتـظارے تا بہ ڪے
#امام_زمان
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌹 آیت الله خامنهای مدظله العالی:
گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید مدافع حرم علا حسن نجمه
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"
روز خود را با«زیارتـــــ
نامـــــہ ے شہــ🌷ـــدا» آغاز میکنیم.
⏸ امروز به نیت ⬇️⬇️
🌹شهید علا حسن نجمه
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُـــــم
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِحَقِزینب
#شهدا_زمینه_سازان_ظهور
🌐 راhttps://eitaa.com/joinchat/377553094Cc3c002e98b
🌐@shahid_mohamad_estehkami
#شهید_مدافع_حرم_محمد_استحکامی
"نام و نام خانوادگی:علا حسن نجمه
?نام جهادی:تراب الحسین
?تاریخ تولد:۱۳۷۱/۰۶/۱۷
?تاریخ شهادت:۱۳۹۵/۰۷/۲۹
?محل تولد:عدلون(جنوب لبنان)
?محل شهادت:حلب-سوریه
?علایق:بازیگری؛طراحی؛فتوشاپ؛کارگردانی؛عکاسی
عکس های شهدا رو طراحی میکرد و به مناسبت های مختلف در صفحه های مجازی،پخش میکرد
?آرزو:زیارت سیدالشهدا
که در این دنیا نصیبشان نشد
?نماز:اخرین نمازی که خواند نماز صبح عاشقانه اش بود.
?فضای مجازی:از فعالان فیسبوک بود که تصـاویر شهـدا را منتشر و از احوالات انان میگفت
?جنگ ها:در جنگ قلمون و قصیر شرکت داشت
⚜️شهید پدرشان را از دست داده بودند و همراه مادرشان برای خواهر و سه برادرشان پدری میکردند.
⚜️اعلا حسن نجمه بعد از،شهادت دوستش شهید علی ناصر با دلسوزی پیگیر احوال و امورات دوفرزند دوست شهیدش بود و با شهادت او دوباره آنها کسی که مثل پدرشان بود را از دست دادند.
⚜️شهید بعد از پایان دوران خدمتش وقتی مطلع شد عملیاتی جدید علیه تروریست ها درپیش است از استراحت و مرخصی اش صرف نظر کرد و به جبهه های حق علیه باطل شتافت.
⚜️این شهید دهه هفتادی از چهره های رسانه ای در خط مقدم و افسر جنگ نرم علیه تروریست های تکفیری به شمار میرفت.
⚜️چند روز قبل از شهادتش مطلبی در صفحه اش در فیسبوک نوشت و کسی فکر نمیگرد وداع قبل از شهادتش است شاید هم خبر شهادتش را داده بود.(اشک های جاری خود را اماده کنید)این جمله را در استقبال از عاشورای اربابش نوشت
⚜️شهید در بخشی از وصیت نامه اش به مادرشان می گویند دوست دارند در مراسمشان لباس سفید برتن کنند و با رثا و صلابت سخن بگویند."
#فرازی_از_وصیت_نامه
🌹شهید علا حسن نجمه
خواهر عزیزم
هرگاه خواستی از حجاب خارج شوی و لباس اجنبی را بپوشی به یاد آور که
اشک امام زمانت را جاری میکنی،
به خونهای پاکی که ریخته شد
برای حفظ این وصیت خیانت میکنی...
#یادشهداباصلوات 🌱
صدا کن مرا
اگر مقصد پرواز است. قفس ویران بهتر
زندگی زیباست. اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرنده ی عشق، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند. و مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسان تر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش بیش تر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آنکه خانه ی تن راه فرسودگی می پیماید تا خانه ی روح آباد شود؟ و مگر این عاشق بی قرار را بر این سفینه ی سرگردان آسمانی، که کره ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند؟ و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم هایی فربه و تن پرور بر می آید؟ پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف های دلتنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه هایی بن بست باز می شوند نمی توان جست، بهتر آنکه پرنده ی روح دل در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند، از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
شهید سید مرتضی آوینی
خادم الشهدا:
💢به یکباره دیدم بلند گوی مسجد 🕌به صدا درآمد مولوی مسجد محلمان بود.
🔊صدایش پر از استرس🗣 بود صدا میزد مردم از خانه ها خارج نشوید مواظب ناموستان باشید عده ای نا جوانمرد وارد روستا شده اند و نوامیس شما را باخود به گروگان خواهند برد .
🔹به یکباره صدای مولوی قطع شد صدای تیر و تفنگ بلند شد نمیدانم چه خبر شده؟
🏃♂ پدرم هراسان به خانه آمد گفت درها را ببندید و برقها را خاموش کنید در آغوش پدرمان پریدیم پدرم رنگ به رخسار نداشت😢 آب دهنش را به زور قورت داد گفت عده ای متجاوزگر وارد روستا شدند با چشمان خودم دیدم دختر همسایه را کشان کشان با خودشان بردند 😭پدرش زار میزد که نبریدش جواب پدرش گلوله ای میان قلبش بود و بس -سهم زمین از وجود پدر دخترک خونی سرخ بود که بر زمین ریخت -تمام خواهر وبرادرانم یک گوشه کز کرده بودند و آستین به دندان گرفتند -صدای پا می آمد انگار عده ای دارند به خانه ما نزدیک میشوند
🔹نفسها درسینه حبس شده بود وای خدایا🙏 امشب ما سهم کدامیک ازاین خدابی خبرها خواهیم شد- همه آرزوی مرگ میکردیم
🔹 ناگهان لگدی به در خورد و در به سرعت باز شد و صدای همه بچه ها بلند شد خدایا به فریادمان برس نانجیبی وارد شد وگلوله ای نثار پدرم کرد برق روشن شد و فقط چیزی را که بیادم هست پیراهن سفید پدرم بود که رنگ خون گرفته بود -نامرد روزگار تا دست به گیسوانم انداخت😱 فریاد زدم و به ناگاه از خواب پریدم آه خدای من -صدای اذان از مناره های مسجد بلند بود مولوی داشت اذان میگفت خواهرانم در خواب راحتی بودند و مادرم ازصدای جیغ😭 من از خواب پریده بود.
🔹 وکاسه ای آب برایم آورد ماجرا را برایش تعریف کردم در همین حال وهوا تا ساعت ده ونیم صبح لرزه بر بدنم بود تااینکه بازهم صدای مولوی مان ازمسجد بلند شد جمع بشوید مهمان داریم چه مهمانی-سراسیمه چادر به سرکردم سرکوچه بچه های مدرسه را دیدم در اوج آرامش با خانم مدیر به سمت مسجد میرفتند من هم به دنبالشان تا به مسجد رسیدیم هنوز ازخواب وحشتناک دیشب وحشت به تنم مانده بود دست و پایم می لرزید انگار زبانم خوب در دهانم نمی چرخید لکنت گرفته بودم - درب مسجد دیدم چندین ماشین مرزبانی🚔 درب مسجد ایستاده اند و چند درجه دار بالباسهایی که بوی امنیت می داد-👮♂ آه نفس راحتی کشیدم آری لباسشان مقدس بود و باید براین لباس مقدس بوسه زد اگر این مرزبانان غیور نبودند شاید سهم ما دختران مرزی هر شب همان خوابهای وحشتناکی بود که شاید روزی به حقیقت تبدیل میشد شاخه گلی🌹 تقدیمشان کردیم بدان مفهوم که آرامش شب وروز من مدیون توست ای قهرمان.
🔹 همان لحظه ها بود که یاد حاج قاسم سلیمانی افتادم که میگفت اگر در آن طرف مرزها جلوی داعش را نمی گرفتیم شاید امروز داعش گیسوان ما😢😔 را در برابر نگاه پدرانمان چنگ می انداخت .
🔹 بازبان بی زبانی و بانگاهی پر امید به مرزبان دم در گفتم همیشه برایتان دعا🤲 میکنیم که ارمغان حضورتان فقط امنیت است وشیرینی و امروز فهمیدم اگر امنیت نباشد زندگی نیست
🔹وبا لبخند به مرزبانان گفتم دخترمرزنشین دخترمرزبان است پدرم دعایم بدرقه راهت -مرزبان با تبسمی بر لب که انگار امید را جلوه گرست گفت این لباس من کفن میشود روزیکه اجنبی بخواهد نگاه چپ به دختران ما بیاندازد.
🔹 چقدر حرفش پر مفهوم بود ایکاش همه بتوانند سالها این یک جمله را تفسیر کنند وقت خداحافظی متوجه شدم در کنار مرزبانان دیگر دست و پایم نمی لرزد و زبانم دیگر لکنت ندارد.
🔹نویسنده متن آیدا دوستی
یکی از دختران مرزنشین شهرستان مرزی خواف کشورم ایران ❤️
@shohadanaja