🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم رب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷مرگ مثل بوییدن گل خوشبو است🌷
✨امام حسن عسکری علیه السلام فرمود، که به امام صادق علیه السلام عرض شد، مرگ را برای ما توصیف کن!
🌱امام علیه السلام فرمود مرگ برای مومن مثل پاکترین نسیم گُلی است، که بو میکند و سرمست میشود از بوی خوشش؛ رنج و درد تماماً از او قطع میشود.
💫 در محضر شهدا 💫
«شما همتون برید
یا همه تون بمونید
هیچ فرقی به حال اسلام نمی کند
ما مکلف به انجام وظیفه ایم»
#شهیدحاجحسنباقری
💢همسر شهید برونسی درگذشت
🔹معصومه سبکخیز، همسر سردار شهید عبدالحسین برونسی پس از تحمل یک دوره بیماری دارفانی را وداع گفت.
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی.
هدیه به امام رضا علیه السلام به نیابت از همه شهدا صلوات.🌸🍃
💥کروکی محل تدفینش را کشیده بود
کیایی یکی از دوستان شهید صفری از علاقه شهید نوید صفری به شهید خلیلی چنین میگوید:
یکی از مطالب خیلی خاصی که زیاد از آن روایت میکرد، علاقه خیلی شدیدش به شهید رسول خلیلی بود.
ایشان خیلی اصرار داشت که من را در کنار شهید خلیلی دفن کنید.
یک کروکی هم کشیده که دقیقا فلان جا من را دفن کنید.
عقدش هم بالای سر شهید خلیلی خوانده شد. عکسهایش موجود است عکس پروفایلش این شهید بود و خاطراتش همه از شهید خلیلی بود.
او همچنین به خاطرهای با شهید علیزاده اشاره کرده و میگوید: یادم هست یکی از خاطراتی که از سوریه تعریف میکرد این بود که مادر شهید سعید علیزاده به او گفته بود یا شهید شد بیا و یا سالم برگرد و جانباز نشو.
سعید علیزاده هم جانباز شده بود و قبل از اینکه دوستانش بالای سرش برسند تکفیریها او را به رگبار بسته و به شهادت رسانده بودند.
نوید بالای سرش بود که میگفت: «من گفتم مادرت دوست ندارد اینطوری بروی، برای همین شهیدت کردند.» دستش را گرفته بود و گاهی میخندید و گاهی گریه میکرد.