eitaa logo
شهید سید عماد
74 دنبال‌کننده
575 عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
Arbaein 20: شهدای مدافع حرم قسمت چهارم «نذر ام البنین»۲ نوحه خوان دم گرفته بود وماهم جواب می دادیم،دو سته بودیم عده ای که رفتنشان قطعی شده بود وما که جا مانده بودیم ذکر ها به روح‌وروان روندگان صفا می داد وبه گروه جامانده سرخوردگی ذکر این بود:« مدافعان همه آیند از راه باپرچم سرخ یاثارالله ماباهمین پرچم روز محشر گردتومی گردیم ان شاءالله ای سالار همه شهیدان آقا حسین جان» مراسم تمام شد واتوبوس ها آمدند وسوار شدند کار ما هم درست نشده بود دوراه پیش رو داشتیم یا برگشت به همدان،یا رفتن به فرودگاه،فرمانده ما محمد حسین که حالا از چهره اش می شد فهمید که تسلیم این دوراه شده ،باید تصمیم می گرفت وآخرش گفت«همگی می رویم فرودگاه شاید فرجی شود» راهی فرودگاه شدیم آنها که کارشان درست شده بود از شوق رفتن عکس می گرفتند وماهم نیم نگاهی به آنها داشتیم اما محمد حسین آرام نشسته بود روی صندلی وزیر لب ذکر می گفت،این آرامش فرمانده من را برد به چند روز پیش که در پادگان یک جلسه گذاشت برای توجیه سفر وگفت:«بچه هاببینید این وسائل را که می گویم همراه بیاوریدشمرد کفش،لباس گرم،پول کم،و........ ولی قبل از اینکه به فکر این وسائل باشید ،بدانید این سفر،سفر سختی هاست،جایی می روید که حضرت زینب(س)در این راه سختی کشیده،شهید داده،تازبانه خورده،این سفرتشنگی دارد بی خوابی وگرسنگی دارد امکانات کم است وکار زیادو.......باید مثل حضرت زینب صبر داشته باشید وبسازید با مشکلات وسختی ها» بامرور این سخنان محمد حسین به خودآمدم که اتوبوس داشت به مکان اعزام می رسید ،غم بزرگی در روح وروانمان بود، رسیدیم وبعد از توجیه مقدماتی گروه اعزامی،ما هم دنبال آنها رفتیم وبعضی از مسئولین هم آنجا با صحبت برای گروه ما می گفتند. شما دیگر باید بمانید تا مجوزتان برای نوبت بعد صادر شود ،آخر مگر می شود برگشت نوبت بعدی سه روز دیگر بود ولی تجربه نشان داده بود که شاید دو،سه ماهی طول بکشد وشاید دیگر هیچ محمدحسین داشت بشدت رایزنی می کرد واین راببین وبه آن تلفن بزن وجنب جوش بیشتری داشت،باز موفق نشدیم وگروه اعزامی به طرف باند پرواز وسوار شدن رفتند وماهم در مسیر که با التماس وقاطی شدن به بچه ها خودمان را رسانیدم به باند پرواز، محمد حسین که چاره اش از طرف فرماندهان ومسئولین اعزام بریده شد ،ما راجمع کرد وگفت :« بچه ها دیگر نمی شود وباید برگردیم» ماتم گرفته بودیم نمی دانستیم چکار کنیم محمد حسین دوباره گفت :«من یک نذری دارم وبیایید آنرا انجام بدهیم دسته جمعی» -بگو نذرچیست ؟باید چکار کنیم،زود باش هواپیما الان که بلند شود- -همه باهم هفت تا صلوات وهفت بارسوره توحید را ،نذر ام البنین، مادر قمر بنی هاشم کنیم ودرخواست کنیم که کارمان درست شود- منتهی بدین صورت که می گویم انجام بدهیم چهار تا صلوات وچهار بار سوره توحید را بخوانیم وسه تای باقی مانده را گرو بگذاربم وقتی که کارمان درست شد انجام بدهیم نذر ام البنین را با سوز وآه مثل آدم های یتیم شده ورانده شده از همه جا انجام دادیم وداشتیم به طرف درب خروجی می رفتیم که..... بی سیم یک از فرماندهان میدان اعلام کرد که به آن گروه که دارند می روند اعلام کنید که نروند وبیایند سوار شوند غوغا شد همدیگر را بغل کردیم وفرمانده مان را غرقه در بوسه داشتیم به طرف پله سوارشدن هواپیما می رفتیم که یکی از بچه ها گفت ،محمد حسین بقیه نذر را بخوانیم ؟ محمد حسین گفت :«نه،نخوانید ،بگذارید وقتی پایمان به زمین فرودگان دمشق رسید بخوانیم، با صلوات گروه اعزامی قبلی وارد هواپیماه شدیم ودر صندلی های خودنشستیم وبا پرواز هواپیماواوج گرفتن،محمد حسین که در کنارم نشسته بود آرام سرش راروی شانه ام گذاشت وبه خواب رفت تا رسیدیم فرودگاه دمشق واز موقعی که پایمان به زمین فرودگاه رسید تا سوار شدن به اتوبوس های منتظر،بقیه نذر ام البنین را انجام دادیم. یکی از بچه ها خوش ذوقی کرد وگوشی همراهش را روشن کرد نوحه ومداحی معروف با زیان ترکی که توسط موذن زاده خوانده شده رابرای گروه اعزامی گذاشت:« زینب زینب زینب،کنز حیا زینب زینب زینب زینب کان وفا زینب زهرا نشانی هم قهرمانی ای روح باایمان،جانم سنه قربان و..... راوی:همرزمان ومدافعان اعزامی فرمانده تخریب شهید محمد حسین بشیری تدوین:جمشید طالبی @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ‌ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻧﺪ . ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ .... ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ . ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺷﻔﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟ ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ. وآن کسی نیست جز شهیدسید میرحسین امیره خواه شهید گمنام سلام... خوش اومدی...😔 به احترام شهدای گمنام این روایت رو برای دوستانتان ارسال کنید و برای شادی روی تمامی شهدای گمنام صلوات🌷 همه شهیدان بر گردن ما حق دارند ،آیا حق آنها را ادا کرده ایم،یا اینکه هنوز باید بگوییم ،شهدا شرمنده ایم @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺پشت پرده دعوت‌های دشمن به مذاکره از زبان آیت الله خامنه‌ای 🔹عده‌ای یا نمی‌شنوند یا نمی‌خواهند بشنوند 🔹حرف آمریکا این است که صنعت هسته‌ای را به کلی کنار بگذاریم، امکانات دفاعی را به یک‌دهم تقلیل دهیم و اقتدار منطقه‌ای خود را رها کنیم. 🔹اینی که بنده مخالفت میکنم با مذاکره دلیلش این است. : @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لزوم انرژی هسته ای در کلام مقام معظم رهبری. سعید جلیلی : یک نفر از من در خیابان سوال کرد که انرژی هسته ای به چه دردی میخورد؟! : @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 "جمشیدشارمهد" سرکرده گروهک تروریستی تندر چگونه در دام ماموران وزارت اطلاعات افتاد؟! در این کلیپ صفر تا صد اقدامات تروریستی شارمهد و نحوه دستگیری‌اش را ببینید. @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
. ☘﴾﷽﴿☘ 🎁 هدیه ای ویژه به والدین : نمازی که والدین فوت شده چنان شاد میشوند که آرزو می کنند زنده شوند و زانوی فرزند خوبشان را ببوسند. -هر کس این نماز را بخواند چنان چه پدر, مادر و عزیزان او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار میگیرند. -چنان چه والدین فوت کرده باشند مورد آمرزش خداوند کریم قرار می گیرند. - خواندن آن موجب گشایش درهای رحمت الهی می شود. - این نماز انسان را در افسرگی های بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید آرامش می بخشد . - بهتر است که این نماز در شب جمعه ترک نشود. طریقه خواندن نماز هدیه به والدین : 💠 مانند نماز صبح دو رکعت است 💠 با نيت نماز هدیه به پدر و مادر 👈رکعت اول : بعد از حمد، به جای خواندن سوره قل هوالله احد ، ۱۰ مرتبه میخوانیم : « ربَّنَا اغْفِرلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقُومُ الحِساب » یعنی پروردگارا ، مرا و پدر و مادرم و همه مومنان را ببخشاى در روزى كه حساب برپا میشود. 👈رکعت دوم : بعد از خواندن حمد ، به جای توحید ، ۱۰ مرتبه میخوانیم : « رَبِّ اغْفِرلِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ» یعنی : پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرایم درآید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى . 👈پس از سلام نماز : بدون تغییر حالت نماز ، ۱۰ مرتبه میگوییم : " رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغیراً " پروردگارا: همچنان که پدر و مادر مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند. تو نیز در حق آنها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالشان بفرما . منبع: مفاتیح الجنان نشرپیام صدقه جاریه است. 🚩 با ارسال مطالب کانال به دیگران مبلغ معارف اسلامی ودرثواب نشرآن سهیم باشید. @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 تکراری و اما زیبا شنیدنی شهدا حاضر و ناظر به یاد شهدا مدافع حرم به خصوص سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی و برای تمام شهدا فاتحه و صلوات و نثار کنیم @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
« رفیق روزهای تنهایی» فرصتی پیش آمدرفتم در جمع دوستان وباز مانده گان محل کار محمد حسین بشیری،شهید مدافع حرم با تبسمی خاص یک گوشه نشسته بودهمه به او وکارش میخکوب شده بودندو گفتند ،آقا ......تو بگو خندید وسرش را پایین انداخت یکی تیکه انداخت وگفت بگو ،نترس دیگه کتک نمی خوری سرش را به زیر انداخت وچشمانش پر از اشک شد خودش را با کاغذ وقلم مشغول کرد ولی از عهده دوستانش برنیامد نگاه می کرد واز لابلای خنده اش هزاران حرف ناگفتی داشت تا آخرش تسلیم شد وبا نگاه حسرت وار گفت:« من از شوخی کردن در جمع وشلوغ کاری خوشم نمی آمد،ولی برعکس در جمعی قرار گرفته بودم که همه شلوغ کار ،آنهم کاربجای می رسید که به بزن و خوردن، کارشان می کشید،وخنده کنان آخرش جدا می شدند وبه کارشان مشغول، یک روز محمد حسین من را نشانه گرفت واز در شوخی وشلوغ کاری با من در آمد،زود از کوره در رفتم وبا او بگو‌مگو کردم،خیلی جدی وازش ناراحت شدم، چند روزی با او به حالت قهر بودم ولی سلام وعلیک می کردم، یکروز داشتم وضو می گرفتم جهت فریضه ظهرکه دیدم محمد حسین در کنارم حاضر شد وبا تبسم خاص خودش سلام وعلیک کرد وگفت:«... من راببخش،اشتباه از من بود،واز من بابت برخوردم تشکر کرد،وادامه داد که برخوردم تلنگری بود ه که به خودش آمد و اصلاح شده،من هم گفتم ،شما ببخشید که احترامت را نگرفتم ،وبا ادامه صحبت واتمام وضو،همدیگر را در آغوش گرفتیم وغرق در بوسه وطلب حلالیت،من در حین بوسیدن محمد حسین، یک حسی بهم دست داد که بوی عطر او ،به عمق جانم نفوذ کرد وبه خودم گفتم......این پسر را از دست نده،جنس این پسر فرق داره با بقیه . خنده کنان در میان کسانی که سر سفره نماز جماعت حاضر بودند به صفوف آنها پیوستیم» از آن روز به بعد من شدم رفیق ویار غار محمد حسین،ووقت وبی وقت سراغم می آمد واز گوشه نشینی وکمتر در جمع بودن ،نجاتم داد ،تا جایی که شروع کردیم باهم تمرین تاکتیک واین دوستی با تمام دوستی ها فرق داشت واگر او به سراغم نمی آمد من می رفتم سر وقت او گاهی مواقع می آمد ومی گفت.....بیا تمرین کنیم ومی گفت تو بزن تامن دفاع کنم،من می زدم واو دفاع می کرد ودر دفاعش آرام ضربه های خودش را می زد که عین نوازش بود برایم،این تمرین وشوخی کردن هالذتی داشت برایم که لحظه شماری می کردم تا فرصت بعدی،وقتی محمد حسین به ماموریت می رفت ،من زانوی غم بغل می گرفتم تا برگرددووقتی می آمد سعی می کردم اولین کسی باشم که او را ببینم،بعضی مواقع هم غافل گیر می شدم ومحمد حسین به سراغم می آمد،اگر چشمانم را می گرفت از بوی عطری که می زد واز گرمای دستانش حس می کردم که خودش هست، وغرق بوسه ام می کرد، گاهی وقت ها که به اردو‌می رفتیم ،آنقدر به من در کنار محمد حسین خوش می گذشت که عده ای تیکه می انداختند ومی گفتند ،چقدر شما باهم رفیق شدید با یک بگو‌مگو ی ساده، زمان گذشت ویک روز خبر دار شدم محمد حسین راهی ماموریت دفاع از حرم می باشد موقع خدا حافظی غرق در بوسه ام کرد وطلب حلالیت کرد، چشمانم غرق در اشک دوری از یارم بود، خدایا نکنه،آخرین بار باشه زبانم را گاز گرفتم ودعا کردم برای سلامتی آنها ولی دل تو‌دل نداشتم،اصلا برایم مشکل بود دوری او، رفتند وگاهی خبری پشت خبر از سلامتی آنها می آمد ۲۲آبانماه در منزل مشغول استراحت بودم که زنگ تلفن به صدا درآمدویک دوستی با بغض گلو‌گیر گفت:«خبر داری، چی خبر باید داشته باشم می گویند محمد حسین ،زخمی شده تمام وجودم سست شد وبیحال شدم گفتم راست بگو گفت یه چیز هایی می گویند ولی من هم درست نمی دانم تلفن را قطع کرد آن شب طولانی تا صبح شد صدها سال طول کشید اول صبح راهی محل کار شدم با دیدن اولین همکاران فهمیدم که همه شب سختی را پشت سر گذاشته اند وهمه لباس سیاه برتن در محل کار حاضر شدند زانوی غم بغل گرفته ،دارند کسب خبر می کنند گرچه خبر اصلی همان بودکه من بی رفیق شدم ولی دقایقی بعد خبر اصلی آمد که:«محمد حسین بشیری به جمع شهدای مدافع حرم پیوسته» من بی یار ودوست شدم یک گوشه ای نشستم وسرم را به زیرانداختم تا می توانستم اشک ریختم یک آن خودم رابه آن روزها رساندم که وقتی یک گوشه می نشستم محمد حسین می آمدواز تنهایی درم می آورد ولی امروز همه گوشه نشین بودند وکسی آنها را از گوشه نشینی وخلوت، بدون محمد حسین در نمی آورد وتنها سکوت واشک وآه وناله بود که در جمع دوستان وهمکاران حکم فرما بود راوی:رفیق روزهای تنهایی، مدافع شهید حرم محمد حسین بشیری تدوین:جمشید طالبی @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
2.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 اندر حکایات عوامل شبکه‌های ماهواره‌ای ایران‌ستیز؛ وقتی زندانی مواد مخدر، می‌شود کارشناس اپوزیسیون! حقایقی از شبکه‌های ماهواره‌ای به روایت دو تحلیلگری که خود سابقه حضور در این شبکه‌‌ها را داشته‌اند. @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🔺شکار شغال توسط سازمان اطلاعات سپاه* چه خیال می کنند کفتار ها چه در داخل چه در خارج تحت نظرند اینها 👆🏿برخی از فحاشی‌های وحید خزایی به اهل بیت(ع)، آتش‌زدن قرآن کریم و توهین به رهبر انقلاب و بنیان‌گذار انقلاب اسلامی است 🔹تصاویر بالا نشان میدهد وحید خزایی در فرودگاه ترکیه نیز تحت رصد سازمان اطلاعات سپاه بوده است. 🔹با عرض پوزش از مخاطبین برای انتشار تصاویر شغال ✅ رادار انقلاب @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
‍ «روایت عاشورایی» ماه صفر بود ماهم در دفاع از حرم در کشور سوریه در ماموریت مستشاری بسر می بردیم بعد از کارهای روزانه واستراحت یک روزبه محمد حسین بشیری فرمانده گروهمان گفتم:«محمد حسین ،حالا که وقت داریم وبیکاریم بیا ما راببر در منطقه پارسال که بچه های همدان بودند وسه نفر از آنها شهید شدن را ببینیم» محمد حسین فکری کرد وگفت موقعه اش که شد باهم می رویم یک روز بعد از ظهر بچه های گروه را صدا کرد وگفت ما می خواهیم برویم منطقه نبرد بچه های همدان را در عملیات محرم پارسال(۱۳۹۴) ومحل شهادت آنها را ببینیم ،هر کس دوست دارد بیاید طولی نکشید که سوار بر خودرو وراهی منطقه شقیدله شدیم ماه صفر در حال وهواهی اسیران اهل بیت بودیم که چگونه از عراق تا شام با غل وزنجیر آورده شده بودندواصلا بودن ما در آنجا همه اش روضه غربت واسیری ورنج وسختی بود که بر اهل بیت وارد شده بود لذا طولی نکشید که وارد منطقه شدیم محمد حسین گفت :«من امروز اولین راوی گروه هستم ومثل راویان در کاروان های راهیان نور که در ایران به مناطق جنگی می روند برای شما روایتگری می کنم واولین راویت گر مناطق دفاع از حرم می شوم» به محض رسیدن به شقیدله محمد حسین چهره اش ولحن بیانش طور دیگری شد وشروع کرد اول در خصوص شهیدان مدافع حرم مجید صانعی ومجتبی کرمی صحبت کرد واز رزم آنها ونحوه شهادت آنها گفت ومنطقه عملیاتی را برایمان روایت کرد،محمد حسین ضمن روایتگری ،آموزش عملی تخریب را هم گوشزد می کرد.محمد حسین از محسن فانوسی دیگر شهید مدافع حرم همدان که دوستش بود خیلی یادکرد وگفت پارسال بعداز شهادت محسن که اتفاقا تخریب چی هم بود اسلحه اش را برداشتم،همچنان که این اسلحه رادر دستم می بینید مال دوست شهیدم الوانی است تارسیدیم به محل شهادت ودفن شهید سید میلادمصطفوی،محل دفن کنار درختی در حاشیه یک خانه مسکونی مخروبه که تمام در ودیوارش پر از زخم ترکش کلوله بود حتی درخت هم در امان نمانده بود محمدحسین روایت کرد :سید میلاد بچه شهرستان بهار وجوانی پرنشاط بود که از اولش اگر از هرکس می پرسیدی از آن جمع کی شهید می شود همه بدون استثنا سید میلاد را نشانه می کردند،از عزاداری ومیدان داری سید میلاددرشب های محرم گفت واز اشک های بچه ها در شب وروز منتهی به عملیات، این حال وهوا ولحن روایتگری محمد حسین ما را برده بود به عمق عاشورای حسینی، محمد حسین در حالی که چشمانش پر ازاشک بود وگروه ما همگی مات ومبهوت مانده بودن ،سخنانی گفت که تاب شنیدن آنهارانداشتیم گفت:«بچه ها آن روزدر عاشورا حسینی. حرامیان مسلح،با پرچم یزید سر جگر گوشه رسول الله(ص)و اهل ببت اورا از تن جدا کردندوبا شعار فریبنده الله اکبر با اسبان خود بر پیکر شهدا تاختند سرهای آنها را جدا ،دست ها و....را قطع کردند و......آه وناله بچه ها بلند بود وبعضی هم زیر لب وآهسته اشک می ریختند تا رسید به ماجرای شهادت سید میلاد وگفت ،در همین ایام سال گذشته(۱۳۹۴)دوباره نسل آن حرامیان در کنار این منزل مسکونی سر یکی دیگر از اولاد وسیدی دیگری را از نسل پیامبر از بدن جدا کردن ودست وپاهای آنرا مثله کردندودر کنار این درخت بدون غسل وکفن خاکش کردند ،گرچه بعد از مدتی آن بدن، بدون سر ودست وپا را به ایران وشهرستان بهار انتقال دادند ولی یک تفاوت با شهدای کربلا ومظلومت ابا عبدالله ویارنش داشت که مردم بهار واطراف آنچنان از این پیکر استقبال کردند که انگار فرزند خودشان شهید شده،ولی یاران سید الشهدا چند روز روی زمین وخاک کربلا بدون غسل وکفن رها شده بودند وتا اینکه توسط امام معصوم وباهمکاری مردم اطراف کربلا آنهم بصورت مخفیانه بخاک سپرده شدند بچه های گروه هر کدام با این سخنان آتشین وجانکاه محمد حسین خود را در عاشورای حسینی کربلا رسانده بودند و.... آفتاب کم رمق پاییزی داشت به غروب آنروز نزدیک می شد که با اتمام روایت گری محمد حسین،مداح گروه ما که خود همشهری سید میلاد بود آهسته ودست به سینه روبه قبله شد وندا سر داد: السلام علیک یا ابا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت وبقی الیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین(ع)...... و........ با اتمام سلام زیارت عاشورا راهی مقر مان شدیم ادامه دارد راوی:جاماندگان ازقافله شهید مدافع حرم محمد حسین بشیری تدوین: جمشید طالبی @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─