eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
865 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
39 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده، محسن حججی، نوید صفری، صادق عدالت اکبری، حامد سلطانی تاریخ تاسیس: ۱۳۹۷.۰۱.۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 تنها چیزی که ایشان را خیلی آزرده خاطر میکرد، وضعیت نامناسب پوشش خانم ها در سطح جامعه بود. ✅ که حتی روزهایی زودتر به خانه می آمدند وقتی من مسئله را جویا می شدم، میگفتند واقعا برخورد و دیدن این افراد روحم را آزار می دهد به منزل می آیم، تا آرامش پیدا کنم. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein #راوی : همسر #شهید #شهید_محمود_نریمانی #مدافع_حرم #حجاب 🌐 وب سایت نوید شاهد البرز
💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹💖 😔 از ته دلم از او دل کندم یک ماهی می شد که می خواستند به سوریه بروند و ساکش گوشه اتاق آماده بود، منتها جور نمی شد که برود، هر روز می گفت: که امروز می روم فردا می روم، ولی جور نمی شد. 💠 سه روز قبل از رفتنش به من گفت : شما و مادرم به من دلبسته هستید و نمی گذارید من بروم وگرنه تاکنون رفته بودم. من گفتم که : خدا شاهد است من از ته دل راضی هستم، مادرت هم اگر بعضاً می گوید چون جگرگوشه اش هستی و دلش نمی آید و می گوید ناراحت می شوم حرف از رفتن بزنی، وگرنه چه راهی بهتر از شهادت 🌹 به او گفتم : واقعاً از ته دلم می گویم که از تو دل کندم، از طرف من خیالت راحت باشد چون می دانم تو برای این دنیا و اینجا نیستی، بخاطر این هیچ وقت دوست ندارم تو را سمت خودم بکشانم، بعد از تو تنها که ماندم، حضرت زینب (س) به کمکم خواهد آمد و از خدا طلب صبرخواهم کرد. ⏰ هر لحظه به اتفاقی که به آن فکر می کردم و به حسی که همیشه در ذهنم بود نزدیک تر میشدم و این اتفاق را در ذهنم به تعویق مینداختم. ✅ و همیشه فکر می کردم زمانی آقا محمود شهید می شود که محمد هادی بزرگ شده باشد و چند سالی از زندگی مشترکمان گذشته باشد، 😭 ولی چنین نشد و آقا محمود آخرین باری که سال 95 به سوریه رفت گویا به ندای : "اذا کانا المنادی فاهلا بالشهاده" (اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام برشهادت) 🕊 لبیک گفته و عاشقانه فدایی حضرت زینب (س) شده بود. @emamerezzaa @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ✉️ 💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹💖
🕊🌺🌱🕊🌺🌱🕊 🌺🕊🌺 🌱🌺 🕊 📜روایتی از واکنش به ازدواج مجدد همسر یک شهید 😢من همیشه دوست داشتم سردار سلیمانی را از نزدیک ببینم. اتفاقا در اوایل مرداد ۹۶ بود، می‌خواستیم مراسم اولین سالگرد شهادت همسرم را برگزار کنیم که به همین منظور نامه‌ای نوشتم و در آن از حاج قاسم دعوت کردم تا ضمن آمدن به مراسم همسرم دقایقی سخنرانی هم بکنند. ✉️نامه را به دوست شوهرم دادم تا به دست سردار سلیمانی برساند. راستش اصلا فکر نمی‌کردم نامه به دست او برسد و یا اگر برسد اصلا بازش کند و بخواند. 📞تقریبا ۴-۵ روز بعد دیدم آقایی زنگ زد و گفت گوشی دستتان باشد سردار سلیمانی می‌خواهد با شما صحبت کند. 😍آنقدر از شنیدن این جمله هیجان زده شده بودم که زبانم بند آمده بود. وقتی حاج قاسم شروع کرد به صحبت باور نمی‌کردم دارم الان به صدای او گوش می‌کنم.... ❤️خیلی صمیمی و مهربان گفت : دخترم نامه ات را خواندم ممنونم که نامه نوشتی و برایم باعث افتخار هست به مراسمتان بیایم، اما من یک ماموریت کاری دارم و باید بروم، اما یک نفر را به جای خودم می‌فرستم حتما. 😅من آنقدر هول شده بودم که فقط هر چه حاج قاسم می‌گفت: می‌گفتم خیلی ممنون. 🍃تنها کلمه‌ای که من در آن چند دقیقه مکالمه می‌گفتم همین بود. صحبت با شخصیت بزرگی آن هم غیر منتظره باعث شده بودم اصلا نتوانم حرفی بزنم. در مراسم ما سردار قاآنی لطف کرد و از طرف حاج قاسم آمد. ✍نشان آنلاین @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻قسمت اول🔺 🌺🌱🕊🌱🌺🌱🕊🌱🌺
🕊🌺🌱🕊🌺🌱🕊 🌺🕊🌺 🌱🌺 🕊 📜روایتی از واکنش به ازدواج مجدد همسر یک شهید 🔸روز ۷ فروردین سال ۹۸ آقایی با تلفن خانه ما تماس گرفت و گفت : اگر آمادگی دارید قرار است سردار فردا به منزل شما بیاید. 📞تلفن را قطع کردم و فکر کردم منظورشان از سردار همان برادر پاسداری است که از محل خدمت همسرم گاهی به خانه ما و بقیه شهدا سر می‌زد. دوباره صبح روز ۸ فروردین همان آقا ساعت ۸ صبح تلفن زد و گفت: حدود یک ساعت دیگر خدمت می‌رسیم. 😱آن موقع تازه فهمیدم سردار سلیمانی قرار است تشریف بیاورد. یک لحظه استرس و شوق باورنکردنی همه وجودم را گرفت سریع بلند شدم تند تند خانه را مرتب‌تر کردم و میوه مختصری هم آماده کردم. شنیده بودم حاج قاسم ناراحت می‌شود اگر پذیرایی از او مفصل باشد. 🍒فرزند دومم هم ۵۰ روزش بود و خیلی بی قراری می‌کرد، اما در همان حین کارهایم را کردم و سریع زنگ زدم منزل پدر شهید و گفتم قرار است مهمان بیاید برایمان شما هم خودتان را برسانید. 🌹از محمود یاد گرفته بودم پشت تلفن رعایت مسائل امنیتی را بکنم برای همین به آن‌ها نگفتم مهمان چه کسی است... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻قسمت دوم🔺 🌺🌱🕊🌱🌺🌱🕊🌱🌺
🕊🌺🌱🕊🌺🌱🕊 🌺🕊🌺 🌱🌺 🕊 📜روایتی از واکنش به ازدواج مجدد همسر یک شهید 🏡خانه ما طبقه چهارم است برای همین دید مسلطی به کوچه داریم. زمانی که زنگ اف اف را زدند من سریع رفتم پشت پنجره ماشینی را دیدم که چند جوان حدود سی و چند ساله داخلش هستند. گفتم پس سردار کو؟ حتما این‌ها آمدند فضا را بسنجند و اگر خبری نبود بعد ماشین حاج قاسم بیاید. 🚶‍♂️آماده شدم بروم پایین که وقتی می‌آید مشایعتش کنم. همین که دکمه آسانسور را زدم هم زمان در آسانسور باز شد و دیدم سردار با یک آقا جوانی آمدند بیرون، بدون هیچ تکلف و به اصطلاح دم و دستگاهی. بعد‌ها متوجه شدم یا کلاه گذاشتند و یا طوری آمدند که در کوچه شناخته نشوند، چون ما اصلا متوجه آمدن ایشان در کوچه نشدیم. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻قسمت سوم🔺 🌺🌱🕊🌱🌺🌱🕊🌱🌺