eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
153 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مصطفی صدرزاده
﷽ 👆👆👆👆 🔴 سید حکیم از سید ابراهیم میگوید 🔹دلمان برایت تنگ میشود ای کاش بودی وباز برایمان از سید ابراهیم میگفتی @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت هشتم تسنیم: فاطمیون برای افغانستانی‌ها است اما مگر مصطفی همان
🔴قسمت نهم تسنیم: سرلشکر قاسم سلیمانی صحبتی کرده بود و گفته بود که عاشق مصطفی شده‌ است. این را مصطفی تعریف کرده بود؟ بله. مصطفی چه آن زمانی که در بسیج مسجد بود و چه زمانی که به سوریه رفت، وقتی می‌خواست با بچه‌های گروه خودش کاری انجام دهد، از لفظ‌هایی استفاده می‌کرد که بچه‌ها بخندند و انرژی بگیرند. هیچ وقت لفظ‌های کتابی و فرماندهی به کار نمی‌برد. لفظی را که در جریا ن عملیات گفته بخاطر ندارم اما با ادا و اصول خاصی به بچه‌ها فرمان حمله داده است. آن زمانی که پشت بی سیم صحبت می‌کرده نمی‌دانسته که پشت بی سیم حاج قاسم هم نشسته است. ماجرای حرف‌های پشت بی سیم و دیدار مصطفی با سرلشکر قاسم سلیمانی مصطفی برایم تعریف کرد: «وقتی از عملیات برگشتیم من خسته بودم. بچه‌ها صدایم کردند که حاجی با شما کار دارد. با همان سرو وضع نامرتب وارد اتاق شدم و دیدم که حاج قاسم نشسته است. بچه ها معرفی‌ام کردند و گفتند که سید ابراهیم آمده است. وقتی حاجی متوجه شد که من سید ابراهیم هستم، از جایش بلند شد و همدیگر را بغل کردیم. بعد گفتند اصلا فکر نمی‌کردند که جثه و قیافه‌ام اینطور باشد. حاج قاسم گفت وقتی صدایم را پشت بی سیم شنیده فکر کرده که از آن هیکلی‌ها هستم». تسنیم: آخرین اعزامش کِی بود؟ چهارشنبه 20 مرداد. با مصطفی خداحافظی نمی‌کردم، همیشه کاری می‌کردم تا موقع اعزامش در خانه نباشم تسنیم: شما همینجا در خانه با مصطفی خداحافظی کردید و او خودش راهی فرودگاه شد؟ نه؛ من خداحافظی نمی‌کردم. او همیشه بدون خداحافظی می‌رفت. مثلا به بهانه انجام کاری از خانه خارج میشدم و بعد مصطفی تماس می‌گرفت و می‌گفت که باید برود. تسنیم: شما نمی‌آمدید که او را ببینید؟ نمی‌آمدم. نمی‌توانستم جدا شدن از مصطفی را تماشا کنم تسنیم: چرا این کار را می‌کردید؟ نمی توانستم از مصطفی جدا شوم. نمی‌توانستم جدا شدن از او را تماشا کنم. سوال: یعنی خودتان را جایی مشغول می‌کردید که زمان خداحافظی کنار مصطفی نباشید؟ بله.حتی یک بار خودم را به خواب زدم که مصطفی برود. دوست دارم 28امین و 38امین سالگرد ازدواجمان را جشن بگیریم، مصطفی گفت:«هرچه خدا بخواهد؛ افوض امری الی الله» تسنیم: 8 سال زمان کمی برای زندگی با مصطفی بود. خیلی کم بود اما از محبت مصطفی اشباع شدم. دوست داشتم که خیلی بیشتر از این با هم زندگی کنیم. سالگرد ازدواجمان را 19 شهریور در سوریه گرفتیم. به او گفتم که دوست دارم بیست و هشتمین و سی و هشتمین سالگرد ازدواجمان را هم جشن بگیریم اما او گفت: «هرچه خدا بخواهد؛ افوض امری الی الله». تسنیم: آخرین دیدار در سوریه چطور انجام شد؟ 14 یا 15 شهریور بود که همراه فاطمه و محمدعلی به سوریه رفتیم. این دیدار را مصطفی هماهنگ کرده بود تا قبل از عملیات محرم او را ببینیم. برای اولین بار بود که به سوریه می‌رفتیم. تسنیم:می‌دانستید که قرار است عملیات بزرگی صورت بگیرد و اتفاق بزرگی بیافتد؟ یک شب قبل از اینکه از سوریه برگردیم به او زنگ زدند و گفتند که ماموریت حلب دارد و باید به حلب برود. تسنیم: آخرین باری که با مصطفی حرف زدید کِی بود؟ دو روز قبل از شهادتش. آخرین باری هم که صدایش را شنیدم اما دیگر به صحبت نکشید، شب تاسوعا بود. شب تاسوعا تماس گرفتم و او مشغول صحبت با بی‌سیمش بود. منتظر ماندم تا صحبتش با رزمنده‌ها تمام شود که دیگر ارتباطمان قطع شد. فقط صدایش را شنیدم. و اما ماجرای یک خواب عجیب از وعده حضرت زهرا(س) به رزمندگان فاطمیون... .... ﷽➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
سرحلقه صالحین، تابستان ۹۲نشسته بودیم آقا مربی صالحین مابود سرجلسه بودیم که ایشون گفتن بچه ها امروز میخوام از کلمه براتون صحبت کنم،لحظاتی صبرکرد و شروع کرد با اون صدای بم دلنشینش گفت؛ بچه ها شهید یعنی کسی که به درجه از ایمان میرسه که با عین و یقین متوجه میشه که شهید میشه و بعداز آن جمله ایشون شروع کرد به گریه کردن.... لحظات خیلی شیرین و زیبایی بود...هیچ وقت آن لحظات رو یادم نمیره 🌷🌷🌷 @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت نهم تسنیم: سرلشکر قاسم سلیمانی صحبتی کرده بود و گفته بود که عا
🔴قسمت دهم تسنیم: از همان آخرین مکالمه برایمان بگویید. شب هشتم محرم چه گفتید و چه شنیدید؟ یکی از دوستان او خواب حضرت زهرا(سلام الله علیها) را دیده بود. حضرت به او گفته بودند: «مرحله اول عملیات را شما پشت سر بگذارید، بعد از آن با من». مصطفی همین خواب را با آب و تاب برایم تعریف کرد.گفتم حس خوبی به این عملیاتی که می‌خواهد برود ندارم؛ او به من گفت: «قرار نشد که نگران باشی چون خود بی بی فرمانده ما هستند». تسنیم: هیچ وقت در این دو یا سه سال این حس را نداشتید؟ استرس که همیشه داشتم اما اینکه بخواهم نسبت به موضوعی اینهمه ترس و دلهره داشته باشم نبود. تسنیم: ولی باز هم خداحافظی نکردید؟ آخرین بار خداحافظی کردم. آخرین بار کاری را که از من خواست برایش انجام دادم. آنموقع در سوریه بودیم و از من خواست ساکش را آماده کنم و او را از زیر قرآن رد کنم. تسنیم: هیچ وقت این کار را نکرده بودید؟ نه. فقط همان یک بار که در سوریه از او جدا شدم اینکار را بخواست خودش انجام دادم. از صبح تاسوعا دلهره داشتم تسنیم: چه زمانی متوجه شدید که مصطفی به شهادت رسیده است؟ روز تاسوعا. من از صبح تاسوعا خیلی دلهره داشتم. سعی کردم که خودم را مشغول کارهای دیگر کنم اما نشد. از صبح که بیدار شدم می‌خواستم به یکی از مسئولینش پیغام بدهم و خبری از مصطفی بگیرم اما ترسیدم که اگر بگویند «آخرین بار کی از ایشان خبر داشتی؟» و من بگویم «دیشب»، خنده‌دار باشد. تا ساعت 4 و 5 به آن مسئول پیامی نفرستادم. اگر یک زمانی خبری نداشتم و پیام می فرستادم سریع جواب من را می‌دادند. آن روز من از ساعت 4 به ایشان پیام دادم. ایشان پیام را دیدند و تا ساعت 5 جواب ندادند. وقتی من دیدم ایشان جواب نمی‌دهند مطمئن شدم که یک اتفاقی برای مصطفی افتاده است. خودم را مشغول کردم و پیش خودم گفتم که لابد مجروح شده است. باز گفتم نه، ا گر مصطفی مجروح شده بود به من می‌گفتند. دیگر یک جورهایی اطمینان قلبی پیدا کردم که مصطفی بشهادت رسیده است. به مصطفی دل نبستم که بعد از مدتی بخواهم دل بکنم تسنیم: توانستید از مصطفی دل بکنید؟ نه. به مصطفی دل نبستم که بعد از مدتی بخواهم دل بکنم؛ دل بستم که دلبستگی‌ام همیشگی باشد. تسنیم: شما یک سخنرانی عجیب و غریب در مراسم تشییع پیکر مصطفی کردید. گفتید که جلوی حضرت زهرا(سلام الله علیها) روسفید شدید و گفتید که از مقلد خمینی غیر از این انتظاری نمی‌رود. من از مصطفی غیر از این انتظار نداشتم. مصطفی اصلا برای زمین و زندگی زمینی نبود. دارد... https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
﷽ ✅ 🔹یک روز داشتم کارهای محمد علی را انجام میدادم. 🔹فاطمه با خوشحالی اومد پیشم گفت: مامان راستی میدونی الان حضرت آقا بابای منه 🔹کمی مکث کردم خوشحال شدم گفتم: آره مامانی 🔸...ادامه داد تازه... 🔹امام زمان بابای منه 🔹امام علی بابای منه 🔸میدونی مامان چون بابای من بخاطر امام حضرت رقیه رفته شهید شده امام حسین بابای منه 🔹گفتم اینا رو کی گفته؟ معلمتون گفته؟ 🔹با حالتی گفت؛ نه مامان خودم فکر کردم و متوجه شدم. https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
💚 مجید اهل نماز و روزه و دعا نبود‌، اما سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلی متحول شد‌، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌خواند و حتی نماز صبحش را نیز اول وقت می خواند، خودش می‌گفت نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده‌ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم. در این مدتی که دچار تحول روحی و معنوی شده بود همیشه زمزمه لبش: «پناه حرم، کجا می‌روی برادرم» بود؛ همیشه ارادت خاصی به حضرت زینب (سلام الله علیها) داشت.  شب آخر جوراب‌های همرزمانش را می‌شسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتاری که داری خالکوبی روی دستت است. مجید می‌گوید: تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شود و یا اینکه پاک می‌شود. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت.  یک تیر به بازوی سمت چپش می خورد، و تیر دستش را پاره میکند؛ چهار تیر به سینه و پهلویش می‌خورد و شهید می‌شود و هنوز پیکر مطهرش برنگشته است. محل شهادتش جنوب حلب، خان طومان، باغ زیتون است.🕊🕊 (راوی:خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی) شادی روح شهدای مدافع حرم 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَج🌹 @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگه تا دیروقت تو هییت بودنت باعث میشه نماز صبحت قضا بشه سعی کن زودتر از هییت بیای امام حسین بخاطره زود رفتنت ناراحت نمیشه ولی بخاطره قضا شدنه نمازت چرا😞 یادت باشه هیئت رفتن مستحبه....نماز صبح واجب نزار شیطون بخاطره یه عمل مستحبی عمل واجبو ازت بگیره اینجور عزاداری شیطونو خوشحال میکنه😈👏 تو که دوس نداری عامل واقعه ی کربلارو خوشحال کنی؟؟💔 😎خودسازی❣+دینداریِ‌لذت‌بخش ــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰❁⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh