🌸اللهم عجل لولیک الفرج ❤️پنجشنبه های شهدایی https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh

در سرزمین ما نا امیدی ممنوع ناامید نشید... #پیام رهبر #امام حسین #اربعین #مرگ بر سگ زنجیره ای آمریکا # سید علی خامنه ای فاتح جنگ است #نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh

رفقا شهدا❤️ مارو انتخاب میکنن نه ما شهدا رو... از بین این همه شهید 🕊 سید_ابراهیم #شهید_مصطفے_صدرزاده   #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh

#نوای_شهید 🎧💔 سخنرانی شهید مصطفی صدرزاده در روز میلاد امام سجاد "علیه‌السلام" #شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️ #اربعین #امام_حسین #مرگ_بر_اسرائیل #مرگ_بر_آمریکا https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh

٠•🌱•٠ مصطفی می گفت: اتـــــل متـــــــــل تــــوتولــــــــه چشم تو چــــــشم گلــــــوله اگه نترسیدی قبوله! 🙃 #شهید_مصطفی_صدرزاده🕊 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh

#کلام_یار |🎧🎤| #دلتنگی_شهدایی ❤️ یک شب دیر آمد خانه به شدت از دستش عصبانی بودم، پشت در قدم می‌زدم تا بیاید، تا در را باز کرد سرش فریاد زدم کجا بودی تا این موقع شب؟! در اوج غرور جوانی خیلی آرام آمد جلو و دست من را بوسید و گفت بابا جان چرا عصبانی هستی من دو کلام با شما حرف دارم اگر حرف هایم شما را قانع کرد که هیچ اگر نه حق با شماست، هر تنبیهی در نظر داشتید من در خدمتم. پدر جان من جوانم و پر انرژی و باید آن را تخلیه کنم و حالا هم در مسجد محل برنامه های فرهنگی و گاهی ایست بازرسی‌هایی که می‌گذاریم سرم گرم است و به لطف خدا این نیروی جوانی را در این مسیر خرج می‌کنم. حالا اگر اشتباه می‌کنم شما بگویید چه کنم؟! ..پدرش گفت آنقدر مردانه حرف زد و محکم صحبت کرد که حرفی برای گفتن نداشتم گفتم هیچی حق با توست برو بخواب..😊✋ #شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️ ✍ راوی پدر بزرگوار شهید https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh

❤️شهید صدرزاده: توی محیطی که پر از نامحرمه اخم خیلی هم خوبه... #شهید_مصطفی_صدرزاده #کلام_یار #خادم_مجازی #تولید_محتوا #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh

❤️رفیق شهیدم مصطفی صدرزاده #شهید_مصطفی_صدرزاده #مرگ_بر_آمریکا #مرگ_بر_اسرائیل #خادم_مجازی #تولید_محتوا https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh

‹💚🖇› ــــــــــ ـ ـ᪥ـ ـ ــــــــــ ازوسط‌جمعیت‌بردمش‌توآشپزخانہ‌ بااسترس‌گفت:«برات‌دردسرنشہ» آوازه‌نظم‌هیئت‌بہ‌گوشش‌خورده‌بود. همہ‌خدام‌باتعجب‌بہ‌محسن‌نگاه‌ میڪردندڪہ‌این‌ازڪجاسروڪلہ‌ش پیداشده.یڪۍدونفر پرسیدند:«این‌باباڪیہ؟»گفتم:«داداش سیدرضاست» نہ‌ڪہ‌تہ‌چهرش‌شبیہ‌سیدرضانریمانۍ‌بود همہ‌باورشان‌مۍشد. بہ‌محسن‌گفتم:«میخواۍببرمت‌پیش‌سید رضانریمانۍ؟» گفت:«حجۍماڪجاوسیدرضانریمانۍ ڪجا؟» پشت‌سرم‌وارداتاق‌شد.بہ‌سیدرضا گفتم:«اقاۍحججۍهستندازمدافعان‌ حرم» آقاۍنریمانۍهم‌باشوق‌ازجایش‌بلند‌شدو باهم‌روبوسۍڪردند. ¦↫ #خاطره_شهید_محسن_حججی