eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
199 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت هفتم تسنیم: یعنی با رزمندگان عراقی به عملیات رفته بود؟ بله. ت
🔴قسمت هشتم تسنیم: فاطمیون برای افغانستانی‌ها است اما مگر مصطفی همان سری دوم اعزامش با آنها رفیق نشده بود؟ خب آنها قوانین خاص خودشان را داشتند. مصطفی مهارت خاصی در یادگیری زبان و لهجه داشت. عربی را دوست داشت و کمتر از یکی دوماه یاد گرفت. خیلی سریع لهجه افغانستانی را هم یاد گرفت. فقط باید می‌خواست و اراده می‌کرد. تسنیم: درباره سفرتان به مشهد بگویید. چه اتفاقاتی افتاد؟ زمانی که در هتل بودیم به بهانه سر زدن به دوستان مجروحش از هتل خارج شد. رفت عکسی گرفت و دیدم که این عکس با چهره او خیلی فرق می‌کند. مصطفی آدمی نبود که بخواهد محاسنش را کوتاه کند، من هم خیلی به ظاهرش حساس بودم. وقتی آمد دیدم که محاسنش را کاملا کوتاه کرده است. علتش را پرسیدم، گفت که می‌خواست عکسی بگیرد تا کسی او را نشناسد. با خنده و شوخی ماجرا را تمام کرد و من هم دیگر اصراری برای فهمیدن داستان نکردم. برای اینکه آماده‌ام کند و کم کم بطور غیر مستقیم بگوید که قصدش چیست، من را به حرم برد.آنجا با دو نفر از رزمندگان فاطمیون که با همسرانشان آمده بودند نشستیم و صحبت کردیم. تسنیم: چه چیزی را غیر مستقیم بگوید؟ مگر شما نمی‌دانستید که برای چه کاری به مشهد رفته‌اید؟ نه، چیزی نمی‌دانستم. فقط برای زیارت رفته بودیم. بعد که برگشتیم و سری بعد با فاطمیون اعزام شد، فهمیدم که آن زمان می‌خواست غیر مستقیم من را با فضا آشنا کند. همه کارهایش را در همان سفر مشهد انجام داد. تسنیم:متوجه نشدند که مصطفی ایرانی است؟ فهمیدند. تسنیم: بعد از اینکه عضو فاطمیون شد فهمیدند؟ بله. این لباس را از کجا آوردی؟ «هدیه فرمانده ابوحامد است» تسنیم:از افغانستانی‌های فاطمیون چیزی برای شما تعریف می‌کرد؟ مثلا از فاتح یا ابوحامد. نه. آن زمانی که برگشت چیزی نگفت. یک دوره قبل از اینکه ابو حامد شهید شود، چیزهای مختصری به من گفت؛ مثلا لباسی که ابوحامد هدیه داده بود را آورده بود. از او پرسیدم که این لباس جدید را از کجا آورده؟ او هم گفت: «هدیه فرمانده ابوحامد است». با دیدن عکس‌های مصطفی در جنگ بشدت استرس می‌گرفتم؛ اصلا نمی‌گذاشتم چیزی از عملیات بگوید چیزهای مختصری از رزمنده‌ها به من می‌گفت چون خودم ظرفیت این را نداشتم که خیلی عملیاتی برایم تعریف کند. می‌دانست که وقتی می‌رود با رفتنش استرس می‌گیرم. هر وقت می‌خواست از; عملیات‌های نظامی و رزمی‌اش چیزی بگوید، خودم موضوع را عوض می‌کردم یا اصلا از کنارش بلند می‌شدم. با دیدن عکس‌هایش به شدت استرس می‌گرفتم، چه برسد به اینکه بخواهد چیزی را برایم تعریف کند. ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅ کانال ( با نام جهادی سید ابراهیم)
...، ﷽ 🔴 #عکس_شهادت 🔹خاطره ای از #مادر بزرگوار #سیدابراهیم ✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده
شهید مصطفی صدرزاده
...، ﷽ 🔴 #عکس_شهادت 🔹خاطره ای از #مادر بزرگوار #سیدابراهیم ✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده
🔴خاطره ای از 🔹یک تابلو آیه الکرسی تو اتاق پذیرایی بود. عکس بچه ها، همراه ها دورتادورش بود. 🔹 یه روز دیدم عکس نیست، خیلی ناراحت شدم به بچه ها گفتم: کسی عکس مصطفی رو ندیده؟ همه اظهار بی اطلاعی کردن. 🔹اون زمان خود مصطفی بود...خیلی دلتنگش شدم. بعداز چند روز مصطفی اومد، خیلی شدم بعد بهش گفتم که عکسش و گم کردم . 🔹چیزی نگفت: فقط یه زد ..... 🔹بعداز چند روز اومد، گفت: مامان برات یه عکس اوردم توپ !جون میده برای ... 🔹نذاشتم ادامه بده... بهش گفتم: نمیخوام ! ...ببرش عذرخواهی کرد... 🔹وقتی و دیدم واقعا دلم ریخت،... 🔹این عکس آخرین عکسی بود که از، دستش گرفتم ، خودش این عکس رو خیلی دوست داشت،ومن ی این عکس زیباش شدم........ ➖➖➖➖➖➖➖ ✅ کانال ( با نام جهادی سید ابراهیم)
هدایت شده از شهید مصطفی صدرزاده
دعوتید به کانال 🌹شهید مصطفی صدرزاده🌹 #خاطرات_شهید #فیلم_های_ناب #دوستاتونو_هم_دعوت_کنید @shahid_mostafasadrzadeh
در ماموریت اول من و محمدتقی به سوریه؛ دقیقا روز چهارشنبه هفتم محرم و 29 مهر 94.. ما به در خواست معرفی شدیم به نیروهای خط شکن و از ما خواسته شد که سازماندهی آموزش رو به عهده بگیریم.. همون روز با صدرزاده (سیدابراهیم) و محمدتقی و یکی از بچه ها رفتیم شناسایی منطقه روستای سابقیه روبه روی خلصه والحمره.. با منطقه که خوب آشنا شدیم ، به مقر برگشتیم و بعد از ناهار از اونجا رفتیم پادگان ارتش سلاح ولباس گرفتیم.. بعد با نیروهای خط شکن آشنا شدیم که آقامصطفی صدرزاده ما رو به اونها معرفی کرد.. درگیر سازماندهی نیروها وبرنامه هامون بودیم که دستور اجرای عملیات اومد..🌷 هدف هم پس گرفتن الحمره وخلصه از دشمن بود..✌️ شب به ما بیسیم دادن و دستور حرکت داده شد.. سوار ماشین شدیم و به طرف روستای سابقیه حرکت کردیم.. به من و محمد تقی دو گروه بیست نفره نیرو دادن که برای عملیات بزنیم به خط.. در روستای سابقیه نیروها رو جمع کردیم وباهاشون صحبت کردیم..نم نم بارون پاییزی هم میبارید و من ومحمدتقی برای این که خیس نشیم رفتیم توی یه مغازه نشستیم...همه جا تاریک و هواهم سرد بود.. بعد به ما اطلاع دادن که جناح راست باشما.. اگه گفتن بزنین به روستای قراصی کنار الحمره شما بزنین به روستا.. دستور حرکت داده شد..حرکت کردیم..حدود ساعت هشت ونیم شب از داخل روستا رفتیم به طرف باغی که معروف بود به باغ مثلثی ؛ جایی که بعدا اولین شهیدشهرستان نکا اونجا به شهادت رسیده بود حدود چند هفته بعد 🍃 توی باغ نیروهای دیگه مستقر بودن ؛ به نیروهامون گفتیم همین جا می مونیم تا ببینیم تکلیف چیه.. دو ساعتی اونجا موندیم.. من و محمدتقی به هم نگاه می کردیم و می گفتیم کدوم سمت باید بریم؟ بلاتکلیف بودیم..رفتیم پیش مصطفی (سیدابراهیم) ؛ دیدیم نشسته و داره با نقشه فرماندهان وتوجیه می کنه برای منم توضیح داد و با فرماندهان دیگه هم صحبت هایی کردیم و توجیه شدند و خلاصه دستور حرکت داده شد.. من ومحمدتقی با یکی از بچه ها کنار ستون حرکت می کردیم.. دیگه اذان صبح شده بود..روز هشتم محرم.. و بچه ها درهمون حالت نمازهاشون وخوندن و..رسیدیم به هدف..✌️ به نیروها گفتیم زیر درخت زیتون سنگر کندن ونشستن داخل سنگرها تا از خمپاره ها درامان باشن.. من پیش مصطفی موندم ؛ محمدتقی با یه دسته چندنفری رفت جلوتر ، ویکی دیگه از بچه ها باچند نفر رفتند به یه جناح دیگه.. در همین موقع درگیری ها شروع شد و تیرباران دشمن وما بود و.. که محمدتقی بیسیم زد وگفت: " اینجا داره شلوغ میشه" به مصطفی پیغامش وگفتم و به من گفت هرچی می خوای نیرو باخودت ببر.. منم باچند نفر نیرو حرکت کردیم.. داشتیم می رفتیم که سه تا خمپاره همزمان در نزدیکی مون زدن سریع درازکشیدیم ..وبعد بلند شدیم..رفتم توی سنگر پیش محمدتقی..به سمت مون مدام شلیک می کردن..در همین فاصله آقا مصطفی با بیسیم به ما گفت بریم سمت روستای قراصی ؛ برای پاکسازی و تصرف روستا..🌷 -ادامه دارد..🌷 (۱) راوی : آقای محمود اندی
محمدتقی رفت بپرسه که بانیروهای فاطمیون چیکار کنیم؟ به محض رفتن محمدتقی دشمن اومد طرف راست ما که دورمون بزنه.. به محمدتقی با بیسیم تماس گرفتم وگفتم تکلیف چیه؟ گفت بابچه های خط شکن بیا.. منم دستور حرکت دادم و هنوز چند قدم نرفته بودیم که دشمن رسید پشت خاکریز وشروع کرد به تیراندازی.. خودم وپرت کردم پشت سنگر ..اسلحه م یک طرف افتاده بود..بیسیمم یه طرف وخودم هم یه طرف.. اما دشمن حسابی تیراندازی میکرد و درگیرشده بودیم..به تیربارچی و تک تیراندازمون گفتم پیداش کنین دشمن و..وبزنین .. حدود 45 دقیقه زمین گیر شده بودیم... محمدتقی طبق دستوری که داشت با نیروهاش رفته بود به سمت روستای قراصی و من و نیروهام مونده بودیم توی محاصره.. بعد حرکت کردیم ..محمدتقی ازیه سمت رفته بود و ما ازیه سمت دیگه.. رفتیم پشت دیوار؛ نمی دونستیم ازکدوم سمت باید بریم ..توی همین اوضاع بودیم که دشمن میخواست ازسمت ما روستا رو دوربزنه و محمدتقی و بچه های دیگه رو محاصره کنه..🌷 بچه های ماهم درگیرشدن وچن تاشون وبه هلاکت هم رسوندن.. یه وقت متوجه شدیم محاصره شدیم دشمن از دو طرف میزد و از جناح پشت هم نیروهای خودی به اشتباه ما رو میزدن..تا ساعت 4 تحت محاصره بودیم... بابیسیم به محمدتقی که خودشم وسط درگیری بود گفتم: نیروی خودی مون داره به اشتباه مارو میزنه..(البته باگویش شمالی و باهیجان وعصبانیت که بعد ازعملیات محمدتقی بشوخی مدام اون جمله م وتکرارمیکرد ومی خندیدیم) محمدتقی به مصطفی گفت جریان و..ومصطفی تماس گرفت که کجایی؟ گفتم: جایی که هستیم نمیتونیم رهاش کنیم چون دور میخورین.. اون روز اول آبان 94 و روز تاسوعا شهادت حضرت ابوالفضل هم بود... بین ساعت ده تا یازده آقا مصطفی صدرزاده هم به شهادت میرسه وارتباط ما قطع میشه..🍃🌷 در همین زمان یهو یه تانک خودی زد جایی که من بودم و من داد میزدم پشت بیسیم که..یاحسین! ممدتقی این نیروی خودی داره اشتباه میزنه به ما.. وبه هرزحمتی که بود فهموندیم ماخودی هستیم.. تقریبا حدود ساعت 4 بعدازظهر محمدتقی به من گفت؛ برین داخل ساختمون های بالا..نیروهامون مهمات تموم کرده بودن..شرایط بدی داشتیم..جنازه های دشمن و میدیدیم که افتاده بود..از طرفی عملیات الحمره هم شکست خورده بود ..بخاطر همین دستورگرفتیم برگردیم توی ساختمون جناح راست.. نیروها دویدن سمت ساختمون.. -ادامه دارد..🌷 راوی : آقای محمود اندی (۲)
✅دو کلام_حرف_حساب 🔴دفاع از نظام و رهبری ، جرم ماست. 🔸از خوب که دفاع کنی بد میشوی ؛ یعنی با حسین که باشی از دید یزیدیان کافری.!!! با یزید که باشی همه چیزت درست است حتی مستی هم برایت حلال میشود.!!!! 🔹این شده احوال امروز مدعیان اصلاح طلبی و مدعیان آزادی بیان. 🔸شعار آزادی بیان میدهند اما تا محمد موسوی عکسش در دیدار با رهبری را به اشتراک میگذارد فریاد سر میدهند: ای چاپلوس !!! 🔹اما عکس یادگاری خاتمی با جاسوسان میشود گفتگوی تمدن ها (عکس ريچارد فرای بزرگ ترين جاسوس زنده خاورميانه و سید حسین نصرجاسوس سازمان سیا ) یا عکس و فیلم دست دادن با دختران ایتالیایی میشود فرهنگ و تمدن. 🔸حاتمی کیا ، ده نمکی وابوالقاسم طالبی اصلا کار بلد نیستند بسازند چون فیلم ارزشی و به قول مدعیان آزادی سفارشی میسازند ؛ جعفر پناهی و فرهادی بهترین هستند چون فیلم سفارتی میسازند . 🔹شریعتمداری مفت خور محسوب میشود چون از نظام حمایت میکند . اما مسیح علی نژاد خبره ترین روزنامه نگارهاست چون علیه نظام کار میکند . ✅آیت الله منتظری و صانعی اعلم هستند چون مخالف نظام اند... 🔴 اما آیت الله نوری همدانی آخوند دولتیست چون از رهبرحمایت میکنند. 🔸حامد زمانی جیره خوره نظام است اما شاهین نجفی مایه مباهات قشر روشنفکر ؛ 🔹مرتضی پاشایی که فوت کرد دو ساعت اول حامی جنبش سبز بود اما بعد از بیانیه پدرش که اعلام کرد ما انقلابی هستیم، روشن فکرها گفتند ما اصلا" نمیشناسیمش !! 🔸مصطفی احمدی روشن دانشمند هسته ای نیست چون پدرش به دولت بنفش انتقادهای شدید دارد . پناهیان تندرو است ، رسایی کاسب فتنه است ، سعید جلیلی تندرو است چون پای نظام ایستاده اند. ✅آری دفاع از نظام ورهبری جرم ماست. 🔹کدخدا و کدخدازده ها بدانند ؛ من انقلابی ام و دلواپس . . . و پای نظام و ارزشهای انقلاب اسلامی و رهبرم ایستاده ام.....!؟
🔸 توصیه های طب اسلامی برای پیشگیری و درمان بیماری های ویروسی همانند کرونا 🔸 اضطراب بیمار شدن و ناامیدی از درمان، خود عامل بیماری و تشدید درد است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎥آدم وقتی آرزوی میکنه؛ میخواد به خدا بگه: "قربونت بشم..." "دوستت دارم..."