eitaa logo
شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
632 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
❁﷽❁ ✳️ما در کانال «شهید عبدالرحیم فیروزآبادی» گامی هرچند کوچک در زمینه اجرایی شدن انتظارات مقام معظم رهبری در زمینه زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا برداشته ایم و از شهدای عزیز مطالبی هرچند کوتاه منتشر میکنیم.🌹 ارتباط باما: @khademe_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿شهید مدافع حرم حاج عبدالرحیم فیروزآبادی درروز 16 آذرماه سال1384وروزدانشجووارددانشگاه امام حسین(ع) ودرروز 16 آذرماه1394 وروزدانشجوازدانشگاه حضرت زینب سلام الله علیه فارغ التحصیل وبه لقاالله پیوست و آسمانی شد.راهش مستدام وپررهروباد🌹 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🥀🍂🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀 🥀 بخشی از 💠نفربر که به عقبه رسید، آمبولانس آماده بودتامجروحان رابه روستای عبطین منتقل کند. میثم دوربینش رابیرون آورد. بچه هابرانکاردرابیرون آوردند. رحیم بود. میثم دیگرتوان فیلمبرداری نداشت. دوربین راکنارگذاشت. رحیم چشمانش رابازکرد. میثم نگاهی به چشمان رحیم انداخت وگفت: لبیک یازینب. لبخندی روی لب رحیم نشست. 💠دکتربالای سرش آمدوگفت: این حالش خیلی بده. ازبچه های بیمارستان بقیةالله بودودلتنگ، آرام دست بردتا یقه لباسش رابازکند. رحیم آرام دست دکتررا پس زد. دکترمتوجه حال اوشدومیدانست کاری دیگرازدستش ساخته نیست. تخت رابه داخل اتاق خلوتی برد. اشک های دکتر، میثم رامطمئن کردکه کارتمام است. صدای غلیان خون حنجرهٔ رحیم، برایشان روضهٔ مجسم شده بود. 💠باقدرت باصدایی که صدای غلیان خون حنجره اش درهم آمیخته بود، گفت: یاحسین. وباردوم صدا اما آهسته ترشده بود: یاحسین. وامابا یاحسین سوم، خون ازحنجره بیرون ریخت. پلک هاروی هم افتادورحیم آرام گرفت 💠بچه هابعدازساعت هادرگیری وگرفتن خط به عقبه برگشتند. محمدبه ساک جمع شدهٔ رحیم نگاه کرد. _نمیخوای لباسات روعوض کنی؟ این راحمیدگفت. محمدنگاهی به لباسش انداخت/خون رحیم سرتاپای اوراسرخ کرده بود/بادگیر را درآوردوتاکرد. _چرا تاش میکنی؟ خواست جوابی دهدکه حسین وارداتاق شد. احمدازجایش بلندشد. چشم بچه هابه دهان حسین بود:_رحیم عاقبت بخیرشد. 💠محمدآرام بادگیرراداخل پلاستیکی پیچید. احمدروی زمین نشست ووسایلی راکه ازرحیم بیرون مانده بود، داخل ساکش گذاشت. 💠محمدبادگیررابه اوداد: اینم بزارتو. _لباس خونی روکجا میخوای بفرستی؟ _این خونه شهیده؛ بایدباقی بمونه. 💠حسین کناردیوارنشست. بچه هاآرام بودند. کسی گریه نمیکرد. حال عجیبی بود. حسین نگاهی به عمارانداخت: دیدی چجوری همه روکشونداستقبال؟ الان تو نکا غوغامیشه. بعدسرش راپایین انداخت: جواب پدرش روچی بدم؟ وحالابغض هاترکیدواشک هاجاری شد. 🥀 🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀🍂🥀🍂
🖤پرچمت را هر کجا دیدم دویدم یاحسین ع ♥️زیر این پرچم همیشه خیر دیدم یاحسین ع 🖤من زمین گیرم ولی تو دستگیرم بوده ای ♥️غیر خوبی از شما چیزی ندیدم یا حسین ع به نیابت ازشهیدعزیزمون سه باربگو 🖤یاحسین(ع)🖤 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
📸تصویر چهارده شهید مدافع حرمی که در روز ۱۶ آذر ماه به فیض شهادت نائل آمدند ... ایستادن پای امام زمان خویش شانزدهم آذر ماه سالروز شهادت 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم احمد آبادی 🕊شهیدمدافع حرم 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🌿فرازی از وصیت نامه شهید فیروزآبادی •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🌿 خاطره 🔹 خاطره ای از شهید حسین مشتاقی از شهید حاج عبدالرحیم فیروزآبادی 🔹 وقتی به سوریه رسیدیم به حرم حضرت رقیه (س) رفتیم , حرم خلوت بود , حال و هوای دیگه ای داشتیم اما حال و هوای حاج رحیم چیز دیگری بود تا به حال حاج رحیم رو اینطور ندیده بودیم . 🔹 حاج رحیم به محض ورود به حرم با چفیه ش شروع کرد به تمیز کردن ضریح در حالیکه بلند بلند گریه میکرد و از خود بی خود شده بود , انگار برات شهادتش رو می طلبید. درست چند روز قبل از شهادتش هم در عباداتش همینطور بود , خیلی اشک می ریخت. 🔹 دیگه همه ی بچه ها به این نتیجه رسیدیم که حاج رحیم شهید میشه و بین هم میگفتیم حاج رحیم خیلی نوربالا میزنه. •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
Reza Narimani - Poshte Pat Ab Mirizam (128).mp3
5.41M
دوباره خبر رسید که ی لاله پر کشید کوچه مشکی شد براش عکس تو میره کوچه به کوچه توی قاب خونه ها تو ی یاقوتی تقدیم به شهید فیروز آبادی🌹 یاد شهید با صلوات 🌷 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
هدایت شده از شھیدمحمدتقے‌سالخورده
🍂 دلم‌ پُر اسـت از ؛ دلت ‌پُر اسـت از ⁉️🤔 من ‌از مِهرَت ، و از ؛ بے‌‌مهرے‌‌هایم...‼️🍁🙃 ●{یادِ ، مصداق یادِ خدا است. و اگر این چنین است باید دلِ ؛ قرآن بالغے‌‌ باشد که اسرار عالم درآن نهفته است...}●🪴 سالروزِ مبارک ، 🙃 🕊 ○{از طرفِ خادمینِ کانالِ 🕊}○ •┈••✾◆🖤🍁🖤◆✾•• @mohammadtaghisalkhordeh •┈••✾◆🖤🍁🖤◆✾••
هدایت شده از شھیدمحمدتقے‌سالخورده
🌱 ●{به نقل از شهید}● (خانم‌محبوبه‌سالخورده) به شهادت رسیده بود و مثل گلهاے‌‌ پر پر شده بود.🙃 یک چشمش خون و یک چشمش اشک.🥲 بی طاقتے‌‌ او ما را هم بے‌‌تاب میکرد. چهلمِ نشده بود. به گفتم: +تو دیگه نرو سوریه.🚫 لبخندِ تلخے‌‌ زد و نگاهِ سردے‌‌ کرد و گفت: _فکر میکنے‌‌ خواهر و مادر نداشت⁉️ پدر نداشت⁉️ خیلے‌‌ها مثل بودن و رفتن.🙂🍁 شما رو میشناختید. دلتون هم شکست.💔😔 خطر که همیشه وجود نداره.😌 میدونید که از این سر مرز تا اون سر مرز رو مرزبان چیدن.🪖 بزرگ ، مرگ رو براے‌‌ اینطورے‌‌ رقم زد. +ما نمیخوایم براے‌‌ هم این اتفاق بیفته. ما دل و طاقتش رو نداریم.🍂 _من هم یکے‌‌ مثلِ ، من هم مثلِ یکے‌‌ از این همه بچهایـے‌‌ که رفتن...🍁 باید آدمو دوست داشته باشه و ببره. برگرفته از کتابِ 📚 🕊 🕊 •┈••✾◆🖤🍁🖤◆✾•• @mohammadtaghisalkhordeh •┈••✾◆🖤🍁🖤◆✾••