داستانِ_شب📖
از 2_3 ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد.
هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی میکرد.
خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. تمامی رو هم از بهترین ها .
معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت،
تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی.
خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد.
معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد.
میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکند.
#شهید امیر سیاوشی
@shahid_reza_rahimi1397
وقتی سیلی خوردی بگو
#یازهرا . . .💔
وقتی دستتو بستن بگو
#یاعلی . . . 💔
وقتی بییاور شدی بگو
#یاحسن . . . 💔
وقتی تشنه شدی بگو
#یاحسین . . . 💔
وقتی شرمنده شدی بگو
#یاعباس . . . 💔
اما اگه تشنه شدی
شرمنده شدی
بییاور شدی
دستتو بستن
سیلی هم خوردی
آروم بگو امان از دل #زینب (سلام الله علیها)💔
@shahid_reza_rahimi1397