🍃❀ ﷽ ❀🍃
#حدیث_روز
امام مهدی(عج):
أنا بَقِیةُ اللّهِ فی أرضِهِ، و المُنْتقِمُ مِن أعدائِهِ .
من بقیة اللّه (باقیمانده حجّت های خدا) در زمینم و از دشمنان او انتقام می گیرم.
کمال الدین: ۳۸۴ / ۱ ، میزان الحکمه، ج ۱ ص ۳۸۵
#امام_زمان (عج)
●➼┅═❧═┅┅───┄
طلبه شهید محمدعلی موحدی قمی
سال 1334 شمسی و همزمان با سالروز میلا د مسعود حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلا م در سیزده رجب کودکی در شهر مقدس قم پا به عرصه گیتی نهاد که نامش را محمد علی نهادند. او پس از اتمام دوران ابتدایی و دبیرستان به جرگه روحانیت پیوست و تحصیل را در حوزه پرقدمت قم آغاز کرد.آشنایی نزدیکش با حوزه و مجالست با مبارزان جوان ضد رژیم شاهی‚ از اوان جوانی از وی عنصری رزمنده و پرتلا ش ساخت. او که فعالیت های سیاسی اش را از همان دوران دبیرستان آغاز کرده بود‚ به جرم سخن گفتن علیه دستگاه ستم شاهی و درگیری با پلیس در مدرسه فیضیه قم دستگیر شد و به زندان قزل قلعه منتقل گشت.او شانزده سال بیشتر نداشت که نخستین گام مبارزاتی خویش را تجربه کرد; و وقتی آزاد شد‚ مصمم تر به راهش ادامه داد.
در سال 1351 برای بار دوم از سوی ساواک دستگیر گردید و به زندان افتاد. در زندان از محضر شهید آیةاللّه غفاری بهره ها برد و به استقامت و معنویت خویش افزود. او درباره این تماس های سازنده در زندان همیشه به نیکی یاد می کرد و آن ایام را شناخت دوباره خود از اسلا م می دانست. بعد از رها شدن از حصار حاکمان ظالم‚ استوار و جدی به مبارزه ادامه داد‚ این بار با گروهی از دوستانش فعالیت های مخفی خود را آغاز کرد. بار دیگر ساواک به خانه شان هجوم آورد تا این بار صدایش را برای همیشه قطع کند‚ ولی با زیرکی و شهامت مادر مجاهدش‚ محمد علی به تهران گریخت و با تغییر نام به کار خود ادامه داد.
برای کمک به قشر مستضعف به محله های جنوبی تهران رفت و به تعلیم طبقه محروم مشغول شد. سپس جهت شناخت و نفوذ در عناصر وابسته و آشنایی بیشتر با کار مزدوران خارجی مقیم ایران‚ در انجمن ایران و انگلیس نام نوشت و همراه با این نام نویسی‚ در کلا س زبان شکوه به آموزش زبان انگلیسی هم پرداخت.
زندگی مخفی‚ سبب مطالعات بیشتر او در زمینه های مورد علا قه اش شد و بدین سان معلومات خود را وسعت بخشید. در همین ایام با یاری دوستانش حملا ت خود را علیه رژیم آغاز کرد‚ ابتدا کارخانه آبجوسازی شمیران را منفجر و سپس دفتر مجله بی آبرو و مروّج سکس این هفته را ویران ساختند و چندبار هم به پاسگاه های ژاندامری در قم حمله بردند. سپس اقدام به شناسایی دفتر فرح کردند که متاسفانه ناکام ماند و بعد از آن به خلع سلا ح ممورین شهربانی پرداختند که در آخرین عملیات در خیابان هدایت به علت اشتباه کوچک یکی از دوستانش‚ دوست دیگرشان باقری مجروح و دستگیر شد و بقیه موفق به فرار شدند. باقری با آنکه با بدن مجروحش به چنگال دژخیمان ساواک گرفتار شد تا 36 ساعت حتی نتوانستند نام حقیقی اش را بفهمند. بالا خره ساواک نام اصلی او را فهمید و برای شناسایی دیگر دوستانش‚ به خانه او هجوم بردند و با کشف موتورسیکلتی که گروه از آن استفاده می کرد‚ به ماهیت گروه پی برده و افراد عضو آن را دستگیر کردند.
او بعد از دستگیری‚ سیزده ماه شکنجه جنایتکاران رژیم را تحمل کرد و عاقبت به اعدام محکوم شد. یک روزنامه وابسته به رژیم‚ در شانزده اسفندماه سال 1354 پس از اعدام او و دوست شهیدش حمیدرضا فاطمی‚ نوشت: دو رهبر تروریست اعدام شدند!
او در دادگاه اول به دو بار اعدام محکوم شد و در طول مدت دادگاه اول و آخرین دادگاهش موفق به حفظ بخشی از قرآن گردید که از این مسئله بسیارخوشحال بود. در دادگاه دوم با روحیه ای قوی و چهره ای شاداب و بی آنکه کوچکترین نشانه عجز و واماندگی و ترس و پریشانی در او دیده شود‚ به دفاع از اسلا م و فرهنگ اسلا می پرداخت و به شدت رژیم را تحقیر کرد و کارهای خلا فشان را برشمرد. وقتی حکم دادگاه را مبنی بر اعدام او خواندند‚ با خوشحالی شکلا ت هایی را که دوستانش در زندان به او داده بودند بین حاضرین پخش کرد!
در شانزدهم اسفند 1354 نیز وقتی به پای چوبه اعدام می رفت‚ خطاب به جوخه آتش فریاد کشید: ما می رویم و راحت می شویم‚ به پدر و مادرم بگویید: فرزندت مسلمان از دنیا رفت.
یادش گرامی باد
🔰 امام صادق (علیهالسلام):
صد تا صلوات با « وَ عَجِّل فَرَجَهُم » بعد از عصر جمعه ثواب و اجر فراوان دارد.
🔰 امام کاظم (علیهالسلام):
خدا را در روز جمعه هزار نسیم رحمت هست که هر بنده هر آنچه را خواهد، به او عطا فرماید.
پس هر کس بعد از عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند ،حق تعالی آن هزار رحمت را مضاعف کند و به او عطا میفرماید.
📚مفاتیح الجنان،اعمال روز جمعه
#اعمال_روز_جمعه
#صد_صلوات
#صد_سورهقدر
1️⃣📆📖 متن و ترجمه دعای روز یکشنبه
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
❇️ بِسمِ اللَّهِ الَّذِي لاَ أَرجُو إِلاَّ فَضلَهُ
🔶 به نام خدايى كه جز به فضل و رحمتش به چيزى اميدوار نيستم
❇️ و لاَ أَخشَى إِلاَّ عَدلَهُ
🔶 و غير از عدل و دادش از چيزى نمى ترسم
❇️ وَ لاَ أَعتَمِدُ إِلاَّ قَولَهُ وَ لاَ أُمسِكُ إِلاَّ بِحَبلِهِ
🔶 و جز به قول او (و كتاب او) به چيزى اعتماد ندارم و جز به رشته (اخلاص و محبت) اش به چيزى چنگ نمى زنم
❇️ بِكَ أَستَجِيرُ يَا ذَا العَفوِ وَ الرِّضوَانِ مِنَ الظُّلمِ وَ العُدوَانِ
🔶 به تو پناه مى برم اى خداى صاحب عفو و خوشنودى از ظلم و تعدى خلق
❇️ وَ مِن غِيَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الأَحزَانِ وَ طَوَارِقِ الحَدَثَانِ
🔶 و از تغيرات و حوادث روزگار و غم و اندوه پى در پى و پيش آمدهاى سخت ناگوار
❇️ وَ مِنِ انقِضَاءِ المُدَّةِ قَبلَ التَّأَهُّبِ وَ العُدَّةِ
🔶 و از اينكه عمرم بسر آيد و خود را مهيا و آماده سفر آن جهان نكرده باشم
❇️ و إِيَّاكَ أَستَرشِدُ لِمَا فِيهِ الصَّلاَحُ وَ الإِصلاَحُ
🔶 و از تو مى طلبم كه رهبرى به هر خير و صلاح و اصلاح امورم بفرمايى
❇️ وَبِكَ أَستَعِينُ فِيمَا يَقتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الإِنجَاحُ
🔶 و از تو يارى مى طلبم كه مرا با هر چه فتح و فيروزى و كامروايى است مقرون سازى
❇️ وَ إِيَّاكَ أَرغَبُ فِي لِبَاسِ العَافِيَةِ وَ تَمَامِهَا
🔶 و تنها از تو خواهانم كه مرا لباس عافيت كامل (از هر رنج و غم) بپوشانى
❇️ و شُمُولِ السَّلاَمَةِ وَ دَوَامِهَا
🔶 و سلامتى دائم (از هر درد و الم) عطا كنى
❇️ وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِن هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ
🔶 و به تو پناه مى برم اى خدا از وسوسه هاى شياطين
❇️ وَ أَحتَرِزُ بِسُلطَانِكَ مِن جَورِ السَّلاَطِينِ
🔶 و در پناه سلطنت تواز ظلم و جور سلاطين امان مى جويم
❇️ فَتَقَبَّل مَا كَانَ مِن صَلاَتِي وَ صَومِي
🔶 پس تو نماز و روزه و طاعتم بپذير
❇️ وَ اجعَل غَدِي وَ مَا بَعدَهُ أَفضَلَ مِن سَاعَتِي وَ يَومِي
🔶 و فردا و پس فرداى مرا نيكوتر از اين ساعت و اين روزم قرار ده
❇️ وَ أَعِزَّنِي فِي عَشِيرَتِي وَ قَومِي
🔶 و مرا در ميان خويش و قبيله و قومم عزيز گردان
❇️ و احفَظنِي فِي يَقَظَتِي وَ نَومِي
🔶 و از هر شرى در خواب و بيدارى محفوظم بدار
❇️ فَأَنتَ اللَّهُ خَيرٌ حَافِظاً وَ أَنتَ أَرحَمُ الرَّاحِمِينَ
🔶 كه تويى خداى بهترين نگهبان خلق و مهربانترين اهل عالم
❇️ اللَّهُمَّ إِنِّي أَبرَأُ إِلَيكَ فِي يَومِي هَذَا
🔶 خدايا به درگاه تو آمده و بيزارى مى جويم از امروز
❇️ و مَا بَعدَهُ مِنَ الآحَادِ مِنَ الشِّركِ وَ الإِلحَادِ
🔶 و هميشه ايام بعد آن از يكايك شرك و كفر و كجروى
❇️ وَ أُخلِصُ لَكَ دُعَائِي تَعَرُّضاً لِلإِجَابَةِ
🔶 و به درگاهت به اخلاص دعا مى كنم كه در معرض اجابت قرار گيرد
❇️ و أُقِيمُ عَلَى طَاعَتِكَ رَجَاءً لِلإِثَابَةِ
🔶 و عمرى بر طاعتت پايدارى مى كنم به اميد ثواب تو
❇️ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَيرِخَلقِكَ الدَّاعِي إِلَى حَقِّكَ
🔶 پس درود فرست بر محمد (ص) كه بهترين خلق تو و خواننده خلق بسوى معرفت و توحيد توست
❇️ وَ أَعِزَّنِي بِعِزِّكَ الَّذِي لاَ يُضَامُ
🔶 و مرا عزيز گردان به عزت ابدى خود كه ذلت از پى آن نيست
❇️ و احفَظنِي بِعَينِكَ الَّتِي لاَ تَنَامُ
🔶 و محفوظ بدار به ديده خود كه خواب نخواهد داشت
❇️ وَ اختِم بِالاِنقِطَاعِ إِلَيكَ أَمرِي
🔶 و كارم را به بريدن از خلق و توجه كامل به تو به پايان آرم
❇️ و بِالمَغفِرَةِ عُمرِي إِنَّكَ أَنتَ الغَفُورُ الرَّحِيمُ
🔶 و عمرم را به آمرزش و مغفرت خود ختم كن كه تو بسيار بخشنده و مهربانى
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
#روزیکشنبه
ا🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
ا🌿🌼🌿🌸
ا🌺🌿 🕊
ا🌸 🕊
ا🌿
ـ▄▀▀▀▀▄
🤲🏼 دعـایِ مـادرانـه
ـ▀▄▄▄▄▀
ـ﷽
دعـای سفـارش شده
🌹حضـرت زهـرا سلام الله علیها
۞ ۩ روزِ یکشنبه ۩۞
🌷حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در دعای روز یکشنبه به خداوند عرضه داشت:
اللّهُمَّ اجعَل أوَّلَ یومی هذا فَلاحاً، وآخِرَهُ نَجاحاً، وأوسَطَهُ صَلاحاً. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجعَلنا مِمَّن أنابَ إلَیک فَقَبِلتَهُ، وتَوَکلَ عَلَیک فَکفَیتَهُ، وتَضَرَّعَ إلَیک فَرَحِمتَهُ .
خداوندا! آغاز این روزم را رستگاری و پایانش را پیروزی و میانش را خوبی و شایستگی قرار ده. خداوندا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و ما را از کسانی قرار ده که به سوی تو باز می گردند و تو آنها را می پذیری، و بر تو توکل می کنند و تو برایشان بسنده هستی و به سوی تو تضرع می کنند و تو به آنها رحم می کنی.
📚بحار الأنوار : ج ۹۰ ص ۳۳۸ ح ۴۸
#روزیکشنبه
🔸یادآوری
🔸نماز هر شب ماه رجب
✍ مستحب است که در هر شب از این ماه،دو رکعت نماز بخواند در هر رکعت بعد از حمد،سه مرتبه سوره کافرون و یک مرتبه سوره توحید بخواند بعد از خواندن این دو رکعت نماز دست ها را بلند کند و بگوید
لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ آلِهِ
سپس دست ها را به صورت بکشد
🔸پیامبر گرامی اسلام فرمودند(کسی که این نماز را در هر شب از این ماه به جا بیاورد خداوند متعال، دعای او را به اجابت برساند و ثواب شصت حج مقبول و شصت عمره مقبول را در نامه عمل او ثبت می کند
🔸وقت خواندن این نماز در کل شب است یعنی از بعد از خواندن نماز مغرب تا قبل از اذان صبح
🔸اگر کسی سوره کافرون را از حفظ نیست می تواند از روی قرآن یا از روی موبایل بخواند
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿١﴾ لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿٢﴾وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿٣﴾ وَلا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ﴿٤﴾ وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿٥﴾ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿٦}
🔸از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز را در هر شب از ماه مبارک رجب،به ما عنایت کند ان شاءالله
منبع:مفاتیح الجنان
🍃❀ ﷽ ❀🍃
#حدیث_روز
مولا علی علیه السلام:
اِحذَرُوا عَدوّا نَفَذَ في الصُّدورِ خَفِيّا
و نَفَثَ في الآذانِ نَجِيّا
بپرهيزيد از آن دشمنى كه پنهانى در سينه ها نفوذ مى كندو آهسته در گوشها افسون مى دمد .
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۵۱ )
#یکشنبه_های_علوی 💚
●➼┅═❧═┅┅───┄
✨🌴✨
✨بسم رب الشهداء✨
°• سلام بر ابراهیم°•
#قسمت۱۵۲
در عروسي ها و در عزاها هر جا ميديد وظيفه اش خواندن است ميخواند.
اما اگر ميفهميد به غير از او مداح ديگري هست، نميخواند و بيشتر به دنبال
استفاده بود.
ابراهيم مصداق حديث نورانــي امام رضابود كه ميفرمايد: »هر كس
براي مصائب ما گريه كند و ديگران را بگرياند، هر چند يك نفر باشد اجر او
با خدا خواهد بود.
هر كه در مصيبت ما چشمانش اشك آلود شود و بگريد، خداوند او را با ما
محشور خواهد كرد.
در عزاداريها حال خوشــي داشت. خيلي ها با وجود ابراهيم و عزاداري او
شور و حال خاصي پيدا ميكردند.
ابراهيم هر جايي که بــود آنجا را كربلایی ميكرد! گريه ها و ناله هاي ابراهيم
شــور عجيبي ايجاد ميكرد. نمونه آن در اربعين سال 1361 در هيئت عاشقان
حسين بود.
بچه هاي هيئتي هرگــز آن روز را فراموش نميكنند. ابراهيم ذكر حضرت
زينب را ميگفت.
او شور عجيبي به مجلس داده بود. بعد هم از حال رفت و غش كرد! آن روز
حالتي در بچه ها پيدا شدكه ديگر نديديم. مطمئن هستم به خاطر سوز دروني
و نََفس گرم ابراهيم، مجلس اينگونه متحول شده بود.
ابراهيــم در مورد مداحــي حرفهاي جالبي ميزد. ميگفــت: مداح بايد
آبروي اهل بيت را درخواندنش حفظ كند، هر حرفي نزند. اگر در مجلســي
شرايط مهيا نبود روضه نخواند و...
ابراهيم هيچوقت خودش را مداح حساب نميكرد. ولي هر جا كه ميخواند
شور و حال عجيبي را ايجاد ميكرد.
ادامه_دارد...
همه با هم زمزمه می کنیم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام را...
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ.
زیارت#امام_رضا علیه السلام به زودی روزیتون باشه ان شاءالله...
•┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
🌹به روایت علی اصغرخانی؛فرمانده ی گردان کربلا در لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب(علیه السلام)🌹
تا کارهایم را راست و ریس کردم،چند روز طول کشید،در اولین فرصت خودم را رساندم اهواز و رفتم سپنتا،گردان کربلا آنجا بود.گفتند:(( بایدبری عین خوش.فرمانده ی تیپ اونجا منتظرته.)) با یک پیک گردان راه افتادیم .قبل از مقرتاکتیکی تیپ، رفتیم چادر بچه های گردان. درهمان منطقه ی عین خوش چادر زده بودند وکارشناسایی می کردند.ماشین را گذاشتیم وسوارموتور جاده را بالا و پایین کردیم تا رسیدیم مقر.سراغ چادر فرماندهی را گرفتیم،دوتا چادربه هم چسبیده را نشانمان دادند.جلوی چادر از موتور پیاده شدم.چند نفر داخل نشسته بودند.پوتین هایم را در آوردم رفتم تو.سلام کردم.همگی از جا بلند شدند ویک جوان بیست و دوسه ساله جلو آمد.لباس سبز سپاه تنش بود و شلوار خاکی بسیجی.صورتش محاسن کم پشتی داشت.برق نگاهش تا عمق نگاهم رفت و در دلم نشست، جواب سلامم را داد.دست دادیم و روبوسی کردیم.چهارزانو وسط چادر نشست ومن هم روبه رویش نشستم.خنده رو، احوالی پرسیدو بعد گفت:(( من زین الدین هستم، فرمانده ی تیپ.)) وقتی خودم را معرفی کردم و گفتم:(( خانی هستم. از شاهرود اومدم، سرتکان داد و گفت:(( منتظرت بودم.فرمانده ی گردان کربلا چندروز پیش تصادف کرده،کسی رو نداشتیم، خواستم بیایی گردان رو تحویل بگیری.)) نگاهی به چهره ی نجیبش انداختم که با آن لبخندریز روی لب هایش تو دل بروتر شده بود.گفتم:(( من تا حالا فرمانده ی گردان نبودم،گروهان داشتم، جانشین گردان هم بودم، ولی ...)) پشت گوشم را خاراندم و ادامه دادم:(( اگه بگردید بهتراز من هم پیدا می شه.)) تردیدم را که دید نگذاشت بیشتر از این حرف به درازا بکشد.گفت:(( نه برادر. همین طور که دست نذاشتم روی تو،بررسی کردم، از نیروهای گردان پرسیدم، ازبچه های دیگه هم مشورت خواستم، کار خودته. من بهت تکلیف می کنم، باید گردان رو تحویل بگیری.)) وقتی این طور گفت:(( دهانم قفل شد.برای من حرف فرمانده، حرف امام بود و حکمش، حکم امام. نه من، بقیه هم همین اعتقاد را داشتند.سکوتم را علامت رضایت دانست.از گوشه ی چادریک دسته کاغذ کاهی برداشت. خودکارش را از جیبش درآورد.دسته ی کاغذرا روی زانویش گذاشت وچند خط نوشت.بعدهم پایینش را امضا کرد. وقتی می نوشت، احساس کردم دستش نیست که دارد می نویسد. داشت با قلبش می نوشت و انگار ضربانش روی خودکار و آن برگه می زد کاغذ را جدا کرد داد دستم. کلمه ها تندتند از زیر نگاهم رد شدند وباری روی شانه هایم سنگینی کرد.نوشته بود؛
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر خانی، به موجب این حکم جنابعالی را به فرماندهی گردان کربلا منصوب می نمایم. ان شاء الله موفق و مویدباشید.))
کاغذ را، درست تر بگویم حکم را که نه مُهری داشت، نه تاریخی و نه جایی ثبت شده بود، از وسط تا زدم و گذاشتم توی جیب پیراهنم.پرسید:(( خب حرفی، مطلبی، سوالی؟)) لبخندی زدم و گفتم:(( نه. شما بفرمایید.)) کمی جابه جا شد و گفت:(( ما می خوایم توی این منطقه عملیات کنیم.شناسایی ها هم تا حدود زیادی انجام شده. گردانت رو برای خط شکنی می خوام.گردان خوبی داری، فقط باید روی آمادگی نیروها بیشتر کار کنی.درضمن هم خودت برای شناسایی منطقه برو.هم فرمانده گروهان ها و دسته هات رو ببر.)) حرف هایش که تمام شد از جا بلند شدم. دست دادم و خداحافظی کردم. دوباره رویم را بوسید وتا جلوی چادر بدرقه ام کرد.آن یکی دوساعت راه عین خوش تا سپنتا را یک کلمه با راننده حرف نزدم.توی خودم بودم.به بار سنگینی فکر می کردم که آقامهدی روی دوشم گذاشته بود، به گردانی که باید خط شکن عملیات می شد،به توانی که باید می گذاشتم تا عقب ماندگی گردان را جبران کنم،به آموزش ها، به شناسایی ها و به آن چند دقیقه نشستن کنار آقامهدی؛ به نگاهش، به خنده اش، به کلامش، به اینکه چرا مهرش این طور به دلم افتاده ؟ که فکر می کنم سال های سال است دارم با او زندگی می کنم. که فکر می کنم به اندازه ی یک عمر می شناسمش.
ادامه دارد...🍃🌸🍃🌸